بابا طاهر عریان؛ زندگینامه و اشعار

  • انتشار: ۲۲ ثور ۱۴۰۰
  • سرویس: اطلس پلاس
  • شناسه مطلب: 97108

بابا طاهر عریان یا بابا طاهر همدانی شاعر و عارف اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری بوده است.

بابا طاهر در روستای ایرانه ملایر به دنیا آمد و به بابا طاهر ایرانه مشهور بود و بابا لقبی بود که به پیراان وارسته داده می شدد و عریان هم به دلیل بریدن وی از تعلقات دنیایی بوده است.

بابا طاهر عریان
بابا طاهر عریان

پادشاهی که بابا طاهر عریان در عصر او زندگی می کرد طغرل بیگ سلجوقی بود که ملاقاتی بین او و بابا طاهر صورت گرفت که تاثیر به سزایی در طغرل باقی گذاشت که این گونه بیان شده است ؛

شیندم که چون سلطان طغرل بیگ به همدان آمد از پیران و بزرگان سه نفر بودند، بابا طاهر، بابا جعفر و شیخ همشا که روی کوهی به نام خضر در همدان ایستاده بودند.

سلطان به سوی آنها آمد و شیفته ی بابا طاهر شد. بابا از وی پرسید با خلق خدا چه خواهی کرد، سلطان گفت آنچه تو بفرمایی! بابا گفت آن چنان کند که خدا می فرماید، ” ان الله یامر بالعدل و الاحسان “

سلطان به گریه آمد و سخن بابا طاهر را پذیرفت و گفت این چنین خواهم کرد.

اطلاعات زیادی در خصوص زندگی بابا طاهر در دست نیست فقط برخی احوالات وی از روی رباعیاتی که سروده به دست آمده است.

در یکی از رباعی های بابا طاهر آمده است که

نصیحت بشنو از پور فریدون                                که شعله از تنور سد نایو

از روی این رباعی نام پدر بابا طاهر را می توان فهمید و همچنین گفته شده است که بابا طاهر فرزندی به نام فریدون داشته که در زمان زندگی او فوت شده است.

از دیگر نکاتی که در خصوص زندگی بابا طاهر می توان به آن اشاره کرد، این است که او از یک زندگی عارفانه برخوردار بود و بیشتر روزها را در کوه و بیابان می گذرانده و شب ها مشغول به عبادت و ریاضت بوده است.

ویژگی های اشعار بابا طاهر

رباعیاتی که از بابا طاهر به جای مانده است به لهجه ی لری سروده شده است.

در اشعار وی متوجه می شویم که او با سخن بسیار روان و ساده خود، روایاتی از نیکوکاری، خیرخواهی و احسان و ترک ظلم و ستم را به زیبایی بیان کرده است.

بابا طاهر عریان به مذهب شیعه و ائمه اطهار ارادت خاصی داشته و توسل به ائمه و تضرع به درگاه خدارا در اشعار خود به گونه ای بیان کرده است که خواننده از ناله های جانسوز او و خواندن رباعیاتش به هیچ وجه خسته نمی شود.

بابا طاهر عریان
بابا طاهر عریان

آثار بابا طاهر عریان

از بابا طاهر همدانی مجموعی از سخنان به زبان عربی بر جای مانده است که در آن عقاید عرفانی را در علم و معرفت و عبادت بازگو کرده است.

یک مجموعه ی دیگر نیز از بابا طاهر وجود دارد که شامل اشعار و سروده های او به زبان لری می باشد.

مجموعه کلمات قصار وی به زبان عربی و کتابی به نام سر انجام از وی به یادگار مانده است.

کتاب سرانجام شامل دو بخش عقاید عرفا و صوفی الفتوحات الربانی فی اشارات الهمدانی است.

آرامگاه بابا طاهر

سال وفات بابا طاهر مانند سال تولدش به گونه ای در ابهام قرار دارد و نظریات مختلفی در مورد آن بیان شده است و سال تولد او به شکل مشخصی گفته نشده است.

آرامگاه بابا طاهر در شهر همدان قرار دارد در شمال این شهر و در میدان بزرگی که به نام خود او نام گذاری شده است.

بنای آرامگاه بابا طاهر در گذشته چندین بار بازسازی شده است. این مکان در قرن ششم هجری یک برج آجری شش ضلعی بود.

در دوران رضاخان نیز بنای دیگری از آجر روی به جای آن ساخته شد. هنگامی که این بازسازی ها انجام می شد یک لوح فیروزه ای به دست آمد که مربوط به سده هفتم هجری بود.

این لوح دارای کتیبه ای با خط برجسته کوفی بود که آیاتی از کتاب آسمانی بر آن نقش داشت که در موزه ایران باستان از آن نگهداری می شود.

مقبره ی بابا طاهر نزدیک امامزده حارث بن علی قرار دارد. بنای مقبره ی این شاعر مشهور ایرانی در سال ۱۳۶۷ توسط آثار تاریخی و ملی ایران به ثبت رسیده است.

در خرم آباد نیز یک بنا به نام بابا طاهر وجود دارد که برخی معتقدند زادگاه بابا طاهر آنجاست

دوبیتی های بابا طاهر

رباعیات بابا طاهر شامل پندها و اندرزهایی است که مکرر بر آنها تاکید کرده است؛

مکن کاری که بر پا سنگت آید

جهان با این فراخی تنگت آید

و فردا نامه خوانان نامه خوانند

توا را از نامه خواندن نگت آید

به گورستان گذر کردم کم و بیش

بدیدم حال دولتمند و درویش

نه درویشی به خاکی بی کفن ماند

نه دولتمندی برد از یک کفن بیش

فلک بر هم زدی آخر اساسم

زدی بر خمره نیلی لباسم

اگر داری برات از قصد جانم

بکن آخر از این دنیا لباسم

دلم از دست تو دایم غمینه

به بالین خشتی و بستر زمینه

همین جرمم که مو ته دوست دیرم

که هر کت دوست دیره حالش اینه

به روی ماهت ای ماه ده و چار

به سرو قدت ای زیبننده رخسار

که جز عشقت خیالی در دلم نی

به دیاری ندارم مو سر و کار

عزیزا ما گرفتار دو دردیم

یکی عشق و دگر در دهر فردیم

نصیب کس مباد این غم که ماراست

جمالت یک نظر نادیده مردیم

شب تاریک و سنگستان و مو مست

قدح از دست مو افتاد و نشکست

نگهدارنده اش نیکو نگه داشت

و گرنه صد قدح نفتاده بشکست

اگر شیری اگر ببری اگر کور

سرانجامت بود جا در ته گور

تنت در خاک باشد سفره گستر

بگردش موش و مار و عقرب و مور

دیم یک عندلیب خوشنوایی

که می نالید وقت صبحگاهی

به شاخ گلبنی با گل همی گفت

که یارا بی وفایی بی وفایی

مرا نه سر نه سامان آفریدند

پریشانم پریشان آفریدند

پریشان خاطران رفتند در خاک

مرا از خاک ایشان آفریدند

به قبرستان گذر کردم صباحی

شنیدم ناله و افغان و آهی

شنیدم کله ای با خاک می گفت

که این دنیا نمی ارزد به کاهی