گذر از دوران گذار

  • انتشار: ۱۴ قوس ۱۴۰۲
  • سرویس: دیدگاه
  • شناسه مطلب: 162890

۱. همزمان با تحویل دهی افغانستان به طالبان، برخی از چهره‌های صاحب نام و آوازه که در دوره حاکمیت اول طالبان هم افغانستان را ترک نکرده و سنگرهای مبارزه‌ی با طالبان را حفظ کرده بودند، بدون هیچ درگیری قابل ملاحظه‌ای، کشور را ترک کرده و گریختند.

این سوال برای خود من همیشه مطرح بود که آیا رفاه زدگی، تنها دلیل فرار جبونانه آنها بوده است؟ آیا آنها برای حفظ جایگاه و امکانات خود هم که شده نباید دست و پایی می‌زدند و تقلایی می‌کردند؟؟؟؟

برباد رفتن آن زندگی شاهانه و از دست دادن آن امکانات، آن هم بدون ذره ای تلاش برای حفظ آنها، قطعا آسان تر از زحمت خوابیدن در سنگر و کوه و کمر نیست، مگر اینکه کسی، به بازگشت و بهره مندی مجدد از آن نعمت ها، امیدوار باشد.

معمای سقوط، و همراهی کسانی که مدعی دشمنی ذاتی با طالبان بودند با این واقعه، شاید بخش مهمی از سناریوی سیاهی باشد که در افغانستان در جریان است.

۲. در روزهای آغازین سقوط، تصور من این بود که توافق نامه دوحه میان آمریکا و طالبان، در تعارض با موافقت نامه امنیتی آمریکا و حکومت اشرف غنی است.
اما اکنون که دو سال و چند ماه از آن زمان گذشته، به این باور رسیده ام که آنچه که در دوحه امضا شد، تداوم همان چیزی بود که اتمر در کابل پای آن را امضا کرد.

اگر آن پیمان ها و سقوط را، صحنه های پی هم یک تاتر بدانیم، آنگاه فرار افرادی چون عطا محمد نور، محمد محقق، کریم خلیلی، دوستم، ظاهر قدیر و … (با پذیرفتن رنج های مهاجرت، آن هم پس از آن کش و فش و برو بیایی که داشتند، بی آنکه احساس کنیم مضطرب و ناراحت باشند) تنها در صورتی منطق پذیر است که تصور شود در یک مرحله‌ی گذار هستیم و آنها، امید به بازگشت دارند.

به باور من، این افراد، دسترسی به اطلاعاتی داشته اند که سناریوی مد نظر آمریکا برای آینده افغانستان را تا حدی برایشان روشن کرده است.

آنها، آگاهانه، از جنگ خود داری کرده اند و اکنون هم آگاهانه، بدون اینکه وارد یک جنگ جدی با طالبان شوند، خود را در زمره مخالفین طالبان عنوان می‌کنند.

۳. از سویی، شرایط میدانی هم نشان می‌دهد که طالبان، با شکل و شمایل کنونی خود، نمی‌توانند مدت زیادی بر افغانستان حکومت کنند.
این گروه، فاقد توانایی لازم برای اداره کشور است.
طالبان علاوه بر اینکه مشروعیت بین المللی ندارد، افکار عمومی داخلی را هم نتوانسته با خود همراه نماید.
این گروه، پس از دو سال، ساختار اداری منظم ندارد، فاقد قانون است، اختلافات درونی شان به شدت آنها را ضربه پذیر کرده، با همسایگان، مشکلات جدی دارند و از همه مهمتر اینکه آمریکا، به عنوان اصلی ترین حامی طالبان، هیچ نشانه‌ای که موید تمایلش برای رسمیت دادن به حکومت آنها باشد، به دنیا مخابره نکرده است.

همه این‌ها، می‌تواند موید این مسأله باشد که عمر حکومت فعلی، چندان دراز نخواهد بود.

۴. اینکه چرا آمریکا علیرغم تحویل دادن زمین و تجهیزات، شرایط تثبیت طالبان را فراهم نمی‌کند، احتمالأ نشانگر این است که فرمت کنونی حکومت طالبان، مطلوب آمریکا نیست و نیازمند تغییرات است.

اندکی پس از استقرار حاکمیت طالبان، کمیته تماس این گروه فعال شد.

بر اساس ادعای این کمیته، چیزی کمتر از یک هزار نفر از چهره های حکومت پیشین، به افغانستان بازگشته اند.

اما نکته جالب اینست که این کمیته، فقط به سراغ آدمهایی خاص رفته است. افرادی چون سلام رحیمی رسماً به کابل برگشته اند و افراد دیگری چون آقای محب، رفت و آمد های مخفیانه به کابل دارند.

۵. آمریکا از همکاری طالبان با خود راضی به نظر می‌رسد. همچنان که از همکاری با اشرف غنی و تیم اطرافش راضی بود.

بنابراین، آمریکایی ها احتمالا تیم جمهوریت و تیم طالبان را سر و ته یک کرباس میداند که فقط نقش و نگار ظاهری آن با هم فرق میکند و حتی ممکن است با ترکیب آنها، طرح زیباتر و مطلوب تری به دست آورد.

بنابراین، طرح مدغم سازی، در شرایط کنونی، مهمترین اتفاقی است که ممکن است روی بدهد و طی آن، افرادی که ظاهراً طالب نیستند، با طالبان در یک ساختار، مدغم شوند.

در چنین شرایطی است که میشود کدهای سخنان افرادی چون حامد کرزی را که در دفاع از طالبان گفته میشود، درک کرد.

۶. دور از انتظار نیست که به زودی، یک اجماع در میان کشورهای قدرتمند مرتبط با طالبان و رهبران حکومت پیشین شکل بگیرد تا با ادعای حل بحران افغانستان و ایجاد یک حکومت فراگیر، کسانی را که در طرح مدغم سازی، با طالبان هماهنگ کرده اند، وارد بازی کنند.

در ساختار جدید، می‌توانیم شاهد ترکیبی از افراط گرایی دینی و انحصارگرایی قومی باشیم که در آن، محوریت دینی با مقامات کنونی طالبان و محوریت اداری کشور، با تکنوکرات های از غرب برگشته توسط کمیسیون تماس باشد.

باید منتظر طرح سازمان ملل باشیم و ببینیم که آنها چه خوابی برای افغانستان دیده اند.

۷. . به بند اول همین یاداشت برگردیم.
به گمان من، چهره‌های سیاسی غیر خودی، اطلاعاتی نسبت به بخشی از سناریو، در قبل از سقوط در اختیار داشته اند.
آنها می‌دانستند که آمریکا به هر قیمتی که شده، طالب را خواهد آورد (چرایی این اتفاق، خود نیاز به واکاوی مستقل دارد) و هر مانع جدی بر سر راه سیطره طالب را با قاطعیت حذف خواهد کرد. حمله پهپادی به محل جلسه رهبران سیاسی و نظامی در مزارشریف در روزهای منتهی به سقوط، شاهدی بر این مدعا می‌تواند باشد.

به همین دلیل، بی آنکه انرژی و امکانات خود را هدر دهند و خود را در معرض مرگ قطعی قرار دهند، افغانستان را ترک کردند و دل به دوران بازگشت (در پسا طالبان) سپردند.

۸. آنها تصور می‌کنند که در روند مدغم سازی، به آنها توجه خواهد شد و به عنوان نیروی اپوزیسیون، بخشی از ساختار جدیدی خواهند بود که ممکن است با حمایت جامعه جهانی به طالبان اضافه شود، اما من تا کنون نشانه قابل توجهی از حضور این افراد در ساختار آینده ندیده ام و گمان میکنم بزرگترین کلاه، تا این لحظه بر سر همین افراد رفته است.

۹. اقوام محروم اگر میخواهند در آینده سیاسی افغانستان نقش داشته باشند، نباید آن را در دل کنفرانس ها و برنامه‌هایی که غرب و سازمان ملل برای افغانستان تدارک می‌بینند، جستجو کنند. مگر اینکه ابزارهای لازم برای اعمال فشار و قدرتنمایی را در اختیار داشته باشند.

به دست آوردن جغرافیا، اولین ابزار مورد نیاز است که طبیعتاً، با تشطت و پراکندگی و شعار دادن های هوایی، امکان به دست آوردن آن نیست.

لذا اگر کسی می‌خواهد در بازی باقی بماند، باید به فکر دست یافتن به قدرت سخت باشد.

سید احمد موسوی مبلغ

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟