نوحه علی اصغر علیه السلام [صوت و متن اشعار روضه و نوحه شهادت علی اصغر]

  • انتشار: ۲۸ دلو ۱۳۹۸
  • سرویس: اطلس پلاس
  • شناسه مطلب: 78279

نوحه علی اصغر علیه السلام قطعا یکی از جانسوزترین نوحه های روز عاشورا است. علی اصغر طفل شش ماه امام حسین (علیهما السلام) در حالی مظلومانه به شهادت رسید که امام برای او طلب آب کرده بود. در این مطلب مقتل و اشعار نوحه علی اصغر علیه السلام به همراه فایل صوتی روضه علی اصغر را گردآورده ایم.

مقتل علی اصغر علیه السلام

در ذکره الخواص‏؛ سبط ابن جوزی: ص۲۵۲ در بیان مقتل و نوحه علی اصغر علیه السلام آمده است:

لَمّا رَآهُمُ الحُسَینُ علیه السلام مُصِرّینَ عَلى قَتلِهِ، أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ، وجَعَلَهُ عَلى رَأسِهِ، ونادى: بَینی وبَینَکُم کِتابُ اللّهِ، وجَدّی مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله، یا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمی؟! … فَالتَفَتَ الحُسَینُ علیه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یَبکی عَطَشاً، فَأَخَذَهُ عَلى یَدِهِ، وقالَ: یا قَومِ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَبکی ویَقولُ: اللّهُمَّ احکُم بَینَنا وبَینَ قَومٍ دَعَونا لِیَنصُرونا فَقَتَلونا. فَنودِیَ مِنَ الهَوا: دَعهُ یا حُسَینُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّه.

ترجمه:
وقتى حسین علیه السلام دید که آنها بر کُشتن او پافشارى مى‏کنند، قرآنى را گرفت و آن را باز کرد و بر سرش نهاد و ندا داد: «کتاب خدا و نیز جدّم محمّد، فرستاده خدا، میان من و شما [، داورى کند]. اى مردم! براى چه خونم را حلال مى‏شمرید؟! …». همچنین حسین علیه السلام، به سوى یکى از کودکانش که از تشنگى مى‏گریست، رفت. او را بر سرِ دست گرفت و گفت: «اى قوم! اگر بر من رحم نمى‏کنید، بر این کودک، رحم کنید». در این حال، مردى از آنان، تیرى به سوى او انداخت و ذبحش کرد. حسین علیه السلام مى‏گریست و مى‏گفت: «خدایا! میان ما و گروهى که ما را دعوت کردند تا ما را یارى دهند، امّا ما را کُشتند، داورى کن». در این هنگام، از آسمان، ندایى رسید: «او را وا گذار اى حسین، که او را در بهشت، شیر مى ‏دهند»

صوت مقتل علی اصغر علیه السلام (نوحه علی اصغر)

همچنین در تاریخ یعقوبی: ج ٢ ص ٢۴۵ در بیان مقتل و نوحه علی اصغر علیه السلام آمده است:

تَقَدَّموا رَجُلاً رَجُلاً، حَتّى بَقِیَ وَحدَهُ ما مَعَهُ أحَدٌ مِن أهلِهِ، ولا وُلدِهِ ولا أقارِبِهِ، فَإِنَّهُ لَواقِفٌ عَلى فَرَسِهِ، إذ اُتِیَ بِمَولودٍ قَد وُلِدَ لَهُ فی تِلکَ السّاعَهِ، فَأَذَّنَ فی اُذُنِهِ، وجَعَلَ یُحَنِّکُهُ إذ أتاهُ سَهمٌ فَوَقَعَ فی حَلقِ الصَّبِیِّ فَذَبَحَهُ، فَنَزَعَ الحُسَینُ علیه السلام السَّهمَ مِن حَلقِهِ، وجَعَلَ یُلَطِّخُهُ بِدَمِهِ ویَقولُ: وَاللّه ِ لَأَنتَ أکرَمُ عَلَى اللّه مِنَ النّاقَهِ، ولَمُحَمَّدٌ أکرَمُ عَلَى اللّه ِ مِن صالِحٍ! ثُمَّ أتى فَوَضَعَهُ مَعَ وُلدِهِ وبَنی أخیهِ.

ترجمه:
یاران امام حسین علیه السلام یک به یک گام پیش نهادند [و رزمیدند و شهید شدند] تا این که امام علیه السلام تنها ماند و هیچ یک از [ مردان ]خانواده و فرزندان و نزدیکانش با او نماند. او بر بالاى اسبش بود. کودکى را که همان ساعت متولّد شده بود، برایش آوردند. امام حسین علیه السلام در گوشش اذان گفت و کامِ او را بر مى داشت که تیرى آمد و در گلوى کودک نشست و ذبحش کرد. امام حسین علیه السلام تیر را از گلوى او بیرون کشید و خونش را به بدن او مالید و گفت: «به خدا سوگند تو نزد خدا از شتر صالح گرامى ترى و محمّد صلى الله علیه و آله نیز نزد خدا از صالح، گرامى تر است». سپس آمد و او را کنار فرزندان و برادرزادگانش نهاد.

اشعار نوحه علی اصغر علیه السلام

نوحه علی اصغر

نوحه علی اصغر علیه السلام:

بست بر روی سر عمامه پیغمبر را
رفت تا بلکه پشیمان بکند لشکر را

من به مهمانی تان سوی شما آمده‌ام
یادتان نیست نوشتید بیا؟ آمده‌ام

ننوشتید بیا کوه فراهم کردیم؟
پشت تو لشکر انبوه فراهم کردیم

ننوشتید زمین ها همه حاصلخیزند؟
باغ هامان همه دور از نفس پاییزند

ننوشتید که ما در دلمان غم داریم؟
در فراوانی این فصل تو را کم داریم

ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه؟
نامه نامه لک لبیک ابا عبدالله

حرف هاتان همه از ریشه و بُن و باطل بود
چشمه هاتان همگی از ده بالا گِل بود

باز در آینه، کوفی صفتان رخ دادند
آیه‌ها را همه با هلهله پاسخ دادند

نیست از چهره آیینه کسی شرمنده
که شکم ها همه از مال حرام آکنده

بی‌گمان در صدف خالی‌شان درّی نیست
بین این لشکر وامانده دگر حرّی نیست

بی وفایی به رگ و ریشه آن مردم بود
قیمت یوسف زهرا دو سه مَن گندم بود

آی مردم پسر فاطمه یاری می‌خواست
فقط از آن همه یک پاسخ آری می‌خواست

چه بگویم به شما هست زبانم قاصر
دشت لبریز شد از جمله هل من ناصر

در سکوتی که همه مُلک عدم را برداشت
ناگهان کودک شش ماهه علم را برداشت

همه دیدند که در دشت هماوردی نیست
غیر آن کودک گهواره نشین مردی نیست

آیه آیه رجز گریه تلاوت می کرد
با همان گریه خود غسل شهادت می کرد

گاه در معرکه آن کار دگر باید کرد
گریه برنده تر از تیغ عمل خواهد کرد

عمق این مرثیه را مشک و علم می دانند
داستان را همه اهل حرم می دانند

بعد عباس دگر آب سراب است سراب..
غیر آن اشک که در چشم رباب است رباب…

مرغِ در بین قفس این در و آن در می‌زد
هی از این خیمه به آن خیمه زنی سر می زد

آه بانو چه کسی حال تو را می فهمد؟
علی از فرط عطش سوخت، خدا می فهمد

می رسد ناله آن مادر عاشورایی
زیر لب زمزمه دارد: پسرم لالایی

کمی آرام که صحرا پر گرگ است علی
و خدای من و تو نیز بزرگ است علی

کودک من به سلامت سفرت، آهسته
می‌روی زیر عبای پدرت آهسته

پسرم می روی آرام و پر از واهمه‌ام
بیشتر دل نگران پسر فاطمه ام

پسرم شادی این قوم فراهم نشود
تاری از موی حسین بن علی کم نشود

تیر حس کردی اگر سوی پدر می‌آید
کار از دست تو از حلق تو بر می‌آید

خطری بود اگر، چاره خودت پیدا کن
قد بکش حنجره‌ات را سپر بابا کن

(سید حمیدرضا برقعی)

نوحه علی اصغر
نوحه علی اصغر

نوحه علی اصغر علیه السلام:

شش ماهه‌ بود و رنگ‌ جمالش‌ پریده‌ بود
از هوش‌ رفته‌ یا که‌ به‌ ناز آرمیده‌ بود

چشمان‌ خود گشود و ز گهواره‌ زد برون‌
هل‌ من‌ معین‌ غربت‌ بابا شنیده‌ بود

او محسن‌ است‌ یا که‌ از او در نیابت‌ است‌
خاکستری‌ که‌ حاصل‌ عمر شهیده‌ بود

لب‌ تشنه‌ بود از عطش‌ غربت‌ پدر
آمد ولی‌ به‌ جان‌، غم‌ بابا خریده‌ بود

یک‌ لحظه‌ هم‌ درنگ‌ نکرد خصم‌ خیره‌ سر
انگار تا به‌ حال‌ سپیدی‌ ندیده‌ بود

تیر سه‌ شعبه‌ای‌ که‌ زد از جنس‌ میخ‌ در
از گوش‌ تا به‌ گوش‌ علی‌ را دریده‌ بود

باور نداشتند، علی‌، دست‌ و پا زند
هجم‌ سه‌ شعبه‌ چون‌ نفسش‌ را بریده‌ بود

آیا شتاب‌ تیر کمک‌ کرد یا حسین‌
خود تیر را ز حنجره‌ بیرون‌ کشیده‌ بود

(احسان‌ محسنی‌فرد)

نوحه علی اصغر

نوحه علی اصغر علیه السلام:

 بر لب دریا، لب دریادلان خشکیده است
 از عطش دل ها کباب است و زبان خشکیده است

 کربلا بستان عشق است و شهامت، ای دریغ
 کز سموم تشنگی این بوستان خشکیده است

 سوز بی آبی اثر کرده است بر اهل حرم
 هر طرف بینی لب پیر و جوان خشکیده است

 آه از مهمان نوازانی که در دشت بلا
 میزبان سیراب و کام میهمان خشکیده است

 دامن مادر چو دریا اصغرش چون ماهی است
 کام ماهی بر لب آب روان خشکیده است

 نازم این همّت که عباس آید از دریا ولی
 آب بر دوش است و لب ها همچنان خشکیده است

 گر ندارد اشک تا آبی به لب هایش زند
 چشمه چشم رباب از سوز جان خشکیده است

(سید فضل الله قدسی)