آسمان را حق بود گر خون ببارد بر زمین
- انتشار: ۲۸ میزان ۱۳۹۹
- سرویس: دیدگاهگوناگون
- شناسه مطلب: 95780
غور در همسایگی ما ولایتی است نابرخوردار و فقیر در مرکز افغانستان که همواره دستخوش جنگهای طایفهای-قبیلهای بوده و مردماناش کمتر روی آسایش دیدهاند. از دیرباز آوازهی قتلهای فجیع زنان و اطفال و سالخوردگان به گوش میرسید. در کنار عوامل متعدد دیگر، گمان میکنم ریشهی دشمنی دیرپای طوایف غوری فقر و رشدنیافتگی تاریخی است. غور همواره به دیدهی تحقیر و تبعیض نگریسته شده بود و مانند بامیان و دایکندی فقط اسم ولایت را داشت تا سهولتها و امکانهایش را. اگر ظاهرشاه در زمان سلطنت خود سفری به غور کرده بود نه برنامهی افتتاح مکتبی در آن بود و نه بهرهبرداری از چند متر سرک، فقط محض تفریح و سیاحت مهمان ناخواندهی غوریها شده بود.
بدینسان ساختار فرهنگی بستهای شکل گرفته که کمتر مستعد تغییر و ترکبرداری از درون است. در این ساختار سران قبایل در نقش فرماندهان جنگ و ملاهای متحجرِ کمسواد در سیمای مفتی مردم غور را به بند افکار گمراهکنندهی خود کشیدند که فتوا به تعطیلی نماز جمعهی شهر به دلیل والی شدن یک زن، یک نمونهی آن است.
رقابتهای دیرینه قبایل یارگیری طالبان را در غور سهولت بخشید؛ قبیلهای که رقیباش طرفدار حکومت باشد طالب میشود که بدون شک حمایت و فتوای ملای محل را نیز با خود دارد.
دوگانهی فرمانده-مفتی تا کنون هزینههای سنگین انسانی و اقتصادی و فرهنگی روی دست مردم گذاشته است که سنگسارکردن رخشانه و نالههای جگرشکاف او یکی از صدها جنایت ددمنشانه آن است.
انفجار مهیب دیروز دل هر انسانی را به درد میآورد. جنایتی که بیش از بیست راهگذر و دکاندار و زن و کودک را به کام مرگ برد و نزدیک به صد نفر را مجروح کرد. بیگمان مینگذاری فیروزکوه را مزدوران محلی و بومی با طراحی سران طالبان به هدف خلق یک شوک و البته قدرت نمایی در مناطقی که کمتر میدان جنگ اصلی بوده، به اجرا درآمد.
هادی رحیمی زاده
نظرات(۰ دیدگاه)