اینکه به قوت فکر کنیم زنان به گروهکی چون طالبان نمی پیوندند و یا تمام زنان با حضور طالبان موافق نیستند،نگاه چندان درست و کاملی نیست، چراکه تمام زنان افغانستان همین چند بانویی که در سنگرهای مجازی مبارزه میکنند و یا زنانی که صاحب چوکی و قدرت شده اند و یکدهه تنها در پایتخت و ولایات بزرگ به کمک پروژه ها پلان های خود را عملیاتی کرده بودند؛ نیستند.
دشواریهای گذار به حکومت گذار جدی است؛ زیرا هرگونه طرحِ حکومت گذار و انتقالی برای طالبان، لزوماً باید از مفهومِ انتخابات تُهی گشته و حاویِ پیشنهادِ قدرتِ بالای ٪۵۰ برای طالبان باشد.
به نظر میرسد با تمام خسارتهای که از سوی دشمنان خارجی و دلسوزان جاهل و بیدرک داخلی، به بار آمده است، اما باز هم اندک امیدی باقی مانده است که بتوان از این بحران فراگیر و غمانگیز با موفقیت عبور کرد و این امید، در پرتو حمایت از دولت مرکزی است.
طالبان هرگز ارادهای برای مذاکره و صلح ندارند. طالبان تنها زبان قدرت را میفهمند. پس باید متحدانه با زبان قدرت با طالبان سخن گفت و به قلعوقمع آنها پرداخت، تا به این نتیجه برسند که هیچ راه نجاتی، جز مذاکره و صلح وجود ندارند.
در چنین شرایطی، بر اشرف غنی است که صادقانه در کنار مردم قرار گرفته و از بودن (خود و ملت) در برابر نبودن، دفاع کند. دست از مماشات بردارد. نیروهای امنیتی را درست رهبری و طالبان را سرکوب کند. ما و مردم هم از او در این راستا، حمایت می کنیم.
بازخوانى جنبش روشنایى، باور به شعارهاى این روزهاى آقاى غنى را سست مى کند. برغم تعهد قوی مردم به نظام، فاجعه دوم اسد این وسوسه را بر مى انگیزاند که سیاست حذف توسط طالب و غنى، مخرج مشترک دارد و شاید این دو گروه، حاصل مساوى یک طرفین وسطین هستند.
با توجه به چنین سوء پیشینهای در پروندهی طالبان و اینکه اصل در استراتژی طالبان گفتگوهای درونگروهی آنهاست نه زبان نمادین و سخنان دیپلماتیک آنها، به سادگی نمیتوان ادعاهایی مانند اینکه طالبان به دنبال قدرت مطلق نیستند، و یا ادعای مشارکتی بودن قدرت از سوی طالبان را پذیرفت.