نیمه پُر لیوان

  • انتشار: ۱۷ جدی ۱۴۰۲
  • سرویس: دیدگاه
  • شناسه مطلب: 167361

پس از تأیید شهادت ۱۲ تن از شهروندان افغانستان در انفجارهای تروریستی کرمان، شاید این سوال خلق شده باشد که اتباع افغانستان در مراسم تجلیل از سالروز شهادت قاسم سلیمانی چه می‌کردند؟

پاسخ ساده است زیرا حضور و شرکت شهروندان افغانستان در گردهمایی‌ها و تجمعات مخصوص شهروندان ایران، از باب مشترکات و اعتقادات است. البته این سخن شامل حال مهاجرانی می‌شود که از لحاظ فرهنگی، زبانی و مذهبی با ایرانی‌ها وجه مشترک دارند و در این یادداشت، منظور همین دسته از شهروندان افغانستان هستند که جمعیت بزرگی از مهاجران افغانستان را در ایران، تشکیل می‌دهند.

با این که مهاجران افغانستان در ایران به خاطر اجحافی که در حق آن‌ها صورت گرفته است، رنجیده هستند اما باورهای دینی، مذهبی، فرهنگی و گاهی دیدگاه‌های سیاسی آن‌ها باعث می‌شود که صف واحدی را از لحاط فکری با ایرانی‌ها تشکیل دهند.

هرچند شاید عده‌ای از شهروندان افغانستان بدون هدف و انگیزه در مناسبت‌های ملی، سیاسی و آیینی ایرانی‌ها شرکت کنند ولی فضای حاکم بر حضور مهاجران افغانستانی در چنین مناسبت‌هایی مانند حضور در مراسم سالروز ترور قاسم سلیمانی از باب باور و اعتقاد است.

جدا از عقبه‌های تاریخی مشترکات ایران و افغانستان، پس از مهاجرت شهروندان افغانستان به ایران، این مشترکات به رغم نامهربانی‌های جامعه میزبان، قوی‌تر شد. لذا در حال حاضر اکثر شهروندان افغانستان در ایران، سود و زیان ایران را سود و زیان خود می‌دانند. علت این که لشکر فاطمیون با کمترین هزینه به ستون جریان مقاومت تبدیل شد، دیدگاه واحد سیاسی-اعتقادی بین جامعه میزبان و عده‌ای از مهاجران افغانستان بود. به همین دلیل آیت‌الله خامنه‌ای سه‌بار با صراحت گفت که اگر مدافعان حرم با داعش و تکفیری‌ها در بیرون از مرزهای ایران نمی‌جنگیدند، باید با دشمنان در داخل ایران می‌جنگیدیم. این سخن به معنای نقش مهم و کلیدی شهروندان افغانستان در تأمین امنیت ایران است.

دلیلش آن هم این است که اکثر مهاجران افغانستان در ایران، سود و زیان ایران را سود و زیان خود می‌دانند و این یک قاعده عقلانی است. وقتی آتش در یک کشور شعله‌ور و ناامنی ایجاد شود، دامان همه را فرامی‌گیرد. قاعده عقلانی مشارکت در خوب و بد محیط زندگی، شامل مهاجران افغانستانی مقیم ایران نمی‌شود بلکه آن عده از شهروندان افغانستان که به غرب می‌روند و یا در غرب زندگی می‌کنند نیز لزوماً سود و زیان جامعه غربی را باید سود و زیان خود بدانند زیرا زندگی در یک جامعه، حکم زندگی در یک کِشتی را دارد که اگر به کشتی آسیب برسد، به همه سرنشینان آن آسیب می‌رسد.

با این مقدمه‌ای نه چندان کوتاه، مخاطب این یادداشت، آن عده از شهروندان ایران است که خواسته و ناخواسته به دام افغان‌ستیزی گرفتار شده و یا می‌شوند. بله درست است که حضور شهروندان افغانستان در ایران، هزینه‌هایی را برای کشور ایران به دنبال داشته و دارد اما باید نیمه پُر لیوان را هم دید. در نیمه پُر لیوان که بخش بیشتر لیوان را تشکیل می‌دهد، خدمات شهروندان افغانستان در ایران نمایان می‌شود؛ از بازسازی تا سرمایه‌گذاری و از تأمین امنیت تا از ارائه خدمات پزشکی، مهندسی و علمی به ایران، بخشی از خدمات جامعه مهاجر افغانستان به ایران است. مثلاً یک پزشک متخصص اطفال اهل افغانستان دست کم روزانه ۵۰ کودک ایرانی را در مشهد معالجه می‌کند. داستان خدمت‌رسانی کارگر، مهندس، روحانی، کسبه و سایر اقشار مهاجر به جامعه میزبان نیز از همین قرار است.

نظریه مشهوری در جامعه‌شناسی وجود دارد که می‌گوید؛ افراد جامعه، یک جامعه را می‌سازند و بر اساس همین قاعده، مهاجران افغان مقیم ایران هم بخشی از جامعه ایران هستند که نقشی همانند یک ایرانی در ساختن ایران داشته و دارند. از سویی، ایران اکنون در سراشیبی پیری قرار دارد که شهروندان این کشور بنابه دلایلی، تمایلی برای فرزندآوری بیشتر ندارند. در این قسمت هم جامعه مهاجر افغانستان به کمک ایران آمده و نسبت به جمعیت خود، این خلأ را پُر کرده‌اند. منتها نباید از این بیشتر فرزندان افغانستانی‌های مقیم ایران را به دلیل تصمیم‌های اشتباه، نسبت به ایران بدبین و یا آنان را به مهاجرت به اروپا و کشورهای غربی وادار کرد. با هربار فشاری که به جامعه مهاجر افغان مقیم ایران وارد می‌شود، تصمیم جوانان مهاجر برای ترک ایران را مصمم‌تر می‌کند. اگر موانعی در مسیر مهاجرت جوانان مهاجر مقیم ایران وجود نداشته باشد، کمتر جوانی است که با رضایت خود ماندن در ایران را ترجیح دهد. این در حالی است که جامعه ایران سرمایه هنگفتی را از لحظه تولد تا مرحله جوانی جوانان مهاجر هزینه کرده است.

درست است که طبع انسان همواره در جایی که قرار دارد به سمت جای بهتری متمایل است اما جوان مهاجر افغان به خاطر فشارهای روزافزون در ایران، در یک بلاتکلیفی واقع شده است که او را برای مهاجرت به سوی کشورهای اروپایی ترغیب می‌کند.

اگر گاهی تخلف و خلافی از یک مهاجر در ایران سر می‌زند، آن را یک امر شخصی باید تلقی کرد که در قوانین همه کشورهای جهان نیز جرم یک اقدام شخصی محسوب شده و اقدام شخصی را به همه افراد یک جامعه تعمیم نمی‌دهند. البته این سخن به معنای عدم نظارت بر شهروندان افغانستان در ایران نیست بلکه برای جلوگیری از جرم و تخلف، طبق استانداردهای بین‌المللی و علاقلانه و نه سلیقه‌ای باید اقدام شود. گاهی در ایران دیده شده است که برای جلوگیری از تخلف یک فرد و یا به بهانه تأمین امنیت و یا حل یک مشکل اقتصادی، همه جامعه مهاجر مجازات می‌شود. مثلاً زمزمه ممنوعیت کسب‌وکار شهروندان افغانستان تا شعاع سه کیلومتری حرم امام رضا(ع) از آن تصمیم‌ها و مجازات‌های جمعی است که از سطحی‌نگری و کم‌دقتی تصمیم‌گیران ایران حکایت دارد. تازه این مجازات شامل افرادی می‌شود که از دهه‌ها پیش به ایران مهاجرت کرده‌اند و از بسیاری جهات از جمله باورها و اعتقادات و مسائل فرهنگی و فکری همسو با جامعه ایرانی هستند. یک ضرب‌المثل پارسی- دری می‌گوید که برای از بین بردن یک شپش نباید پوستین را به آتش کشید و این اتفاقی است که هرازگاهی در تصمیم مسئولان ایرانی دیده می‌شود. گاهی تصمیم‌گیری‌ها در ایران مثل این است که فردی برای گرم کردن دست خود، سند و کاغذ مهمی را آتش بزند.

سخن آخر این که اتفاقات چند ماه اخیر در خاورمیانه و پیرامون ایران و به خصوص حادثه تروریستی کرمان نشان داد که تازه اول راه است و ایران به جامعه مهاجر و به ویژه جوانان آن، بیش از هر زمان دیگری نیاز دارد. برای جبران اشتباه‌ها در قبال شهروندان افغانستان مقیم ایران و به دست آوردن دل آن‌ها هنوز اندکی فرصت است که با کوچک‌ترین بد سلیقه‌گی دیگر، این فرصت اندک هم از دست می‌رود.

محمد مرادی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟