داستان مباهله پیامبر با مسیحیان نجران

  • انتشار: ۸ دلو ۱۳۹۸
  • سرویس: اطلس پلاس
  • شناسه مطلب: 75943

داستان مباهله حکایت یکی از شیرین ترین و پر افتخار ترین اتفاقات و حوادث زمان صدر اسلام و یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ پر فراز و نشیب اسلام است که طی آن پیامبر گرامی اسلام همراه با خاندان مطهرش به مصاف بزرگترین توطئه گران رفتند و شاید بتوان گفت در حقیقت این روز و این واقعه روز رویارویی حق و باطل به شمار می رفت.

داستان مباهله و جریان آن چیست؟

«اِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ* الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرینَ* فَمَنْ حآجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْنآءَنا وَ أَبْنآءَکُمْ وَ نِسآءَنا وَ نِسآءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَهَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبین»

«بی شک داستان عیسی نزد خدا مانند داستان آدم است که او را از خاک آفرید سپس به او گفت: باش پس موجود شد. حق از سوی پروردگار توست پس، از شک کنندگان نباش. پس هر کس با تو درباره او (عیسی) پس از دانشی که بر تو آمده ستیز کند، پس بگو: بیایید فرزندان ما و فرزندان شما و زنان ما و زنان شما و جانهای ما و جانهای شما را بخوانیم سپس مباهله (دعا و زاری) کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار بدهیم».

سوره آل عمران، آیه ۵۹-۶۱

آیه فوق بیان حضرت حق در مورد داستان مباهله است و اما جریان مباهله از این قرار است که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم همزمان با دعوت همگانی نسبت به پذیرش اسلام و به موازات مکاتبه با سران‌دول جهان، و مراکز مذهبى نامه ای نیز به مسیحیان نجران نوشته و از آنان خواستند که به اسلام روی آورند و در غیر این صورت می بایست به مسلمانان «جزیه» پرداخت نمایند. متن نامه پیامبر به شرح زیر می باشد:

«به نام خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب (این نامه‌اى است) ازمحمد پیامبر و رسول خدا به اسقف نجران خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب و احمد را ستایش مى‌کنم و شماها را از پرستش بندگان به ‌پرستش خدا دعوت مى‌نمایم، شما را دعوت مى‌کنم که از ولایت‌ بندگان‌خدا خارج شوید و در ولایت ‌خداوند وارد آئید ، و اگر دعوت مرا نپذیرفتید (لااقل) باید به حکومت اسلامى مالیات(جزیه) بپردازید (که‌ در برابر این مبلغ جزئى از جان و مال شما دفاع مى‌کند) و در غیراین صورت به شما اعلام خطر مى‌شود»

داستان مباهله از اینجا شروع می شود که نمایندگان پیامبر که به نجران وارد شدند نامه حضرت را به ابوحارثه اسقف نجران دادند او نیز نامه را با دقت هرچه تمام تر خواند و سپس شورایی با حضور شخصیت های بارز مذهبی و سران تشکیل داد. در این شورا «شرحبیل» که در میان نجرانیان به عقل و درایت و کاردانی معروف بود نیز حضور داشت. شرحبیل در آن جلسه یادآوری کرد که آنها مکررا از پیشوایان مذهبی خویش شنیده اند که روزی منصب نبودت از نسل «اسحاق به فرزندان حضرت «اسماعیل» منتقل می شود و اکنون نیز بعید به نظر نمی رسد که «محمد» که از اولاد اسماعیل است همان پیامبر موعود و همان کسی باشد که نبوت به وی خواهد رسید.

داستان مباهله

طبق اظهارات و بررسی های شورا در نهایت نظر بر این شد که گروهی به عنوان هیأت نجرانی به مدینه بروند و از نزدیک پیامبر خدا را دیده و با او گفتگو کنند و دلایل نبوت او را بررسی کنند. به این منظور ۶۰ نفر از بهترین و زبده ترین و داناترین مردم نجران انتخاب شدند که افراد مهمی چون «ابوحارثه بن علقمه» اسقف اعظم نجران و نماینده رسمی کلیساهای روم در حجاز؛ «عبدالمسیح» رئیس هیئت و فردی که کاردانی و درایت و عقل او زبانزد اهل نجران بود و «ایهم» کهنسال ترین فرد نجران و کسی که در میان مردم نجران خیلی محترم بود نیز حضور داشتند.

در ادامه داستان مباهله می خوانیم که هیأت نجرانی در طی مسیر خود به مدینه با پوشیدن لباسهای تجملی و فاخر ابریشمی و استفاده از زر و زیور طلا در دست ها و انگشت هایشان و نیز آویختن صلیب در گردن هایشان به تبلیغ مسیحیت پرداختند و در نهایت در حوالی عصر وارد مدینه شدند و در مسجد به حضور پیامبر خدا رسیدند. مشاهده مسیحیان نجران با آن وضعیت نامناسب و زننده و حضور در مسجد با همان وضعیت پیامبر را سخت ناراحت و آزرده خاطر ساخت. و نجرانیان این موضوع را بخوبی درک نمودند ولی از علت ناراحتی حضرت چیزی نفهمیدند به همین دلیل با عبدالرحمان بن عوف که سابقه آشنایی با آنان داشت تماس گرفته و علت ناراحتی پیامبر را از او جویا شدند و عبدالرحمان نیز آنان را به سوی حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام راهنمایی نمود و گفت که گره این ماجرا به دست ایشان باز می شود. پیشوای متقیان حضرت علی در پاسخ آنان فرمودند که لباس های خود را تغییر دهید و با وضع ساده و بدون آویختن زر و زیور به حضور پیامبر شرفیاب شوید که در این صورت مورد احترام و تکریم حضرتش قرار خواهید گرفت.

در این هنگام نمایندگان نجران با راهنمایی حضرت علی علیه السلام با لباس ساده و بدون انگشتری های طلا دوباره خدمت پیامبر رسیدند و سلام کردند و این بار پیامبر با احترام خاصی سلام آنان را پاسخ فرمود و برخی از هدایاایی را که برای ایشان آورده بودند پذیرفت. پیش از آنکه مذاکره آغاز شود مسیحیان از پیامبر خواستند که چون وقت نماز آنها رسیده است قبل از هرگونه سخن به نماز خواندن مشغول شوند و پیامبر نیز اجازه داد که آنان نمازهای خود را در مسجد مدینه و به سمت مشرق برگزار نمایند. حلبی سیره نویس معروف مسلمان داستان مباهله را اینگونه بیان می کند که پیامبر در آغاز مذاکرات مسیحیان را به آئین توحید و پرستش خدای یگانه دعوت نمود و پس از آن آیاتی از قرآن کریم را برای آنان تلاوت فرمود. و اینگونه بود که جریان داستان مباهله در ادامه مسیر خود عظمت و شکوه اسلام را بیش از پیش نمایاند.

نمایندگان نجران اظهار داشتند که اگر مقصود از اسلام ایمان به خدای یکتا می باشد که باید بگوییم ما قبلا به او ایمان آورده ایم و به احکام خدایمان نیز عمل می کنیم و پیامبر نیز پاسخ فرمود که اسلام و پرستش خدای یگانه علائمی دارد در صورتی که عنوان می کنید خدای یگانه را پرستش می کنید در صورتی که صلیب را می پرستید و از خوردن گوشت خوک پرهیز نمی کنید و حضرت مسیح را فرزند خدا می دانید. مذاکره پیامبر با مسیحیان همچنان ادامه یافت تا اینکه آنان پیشنهاد به مباهله دادند و در همین هنگام فرشته وحی نیز بر پیامبر نازل شد و پیامبر با مأمور به مباهله نمود. هنگامی که زمان مباهله فرا رسید پیامیبر از میان مسلمانان و اصحاب و یارانش فقط چهار نفر را برگزید و همراه آنان به خارج از شهر محلی که قرار بود داستان مباهله شکل گیرد براه افتادند و این چهار نفر جز على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام کسى دیگر نبود.

سران و نمایندگان هیأت اعزامی نجران در محل قرار مشغول گفتگو بودند و با خود می اندیشیدند که اگر محمد با یاران و اصحابش و همراه با شکوه مادی و دنیوی به میدان مباهله امد قطعا اعتمادی به ادعای های او نیست ولی اگر او همراه خود عزیزانش را و نزدیکانش را بیاورد این کار او گواه بر اعتمادش نسبت به نبوتش خواهد بود در همین حال بود که پیامبر نزدیک شد در حالیکه همراهش چهره های پاک و معصومی بود که خدا و پیامبرش برگزیده بودند . مسیحیان با دیدن این وضعیت از مباهله منصرف شدند و قرار شد هر ساله مبلغی را به عنوان مالیات به پیامبر بپردازند تا حکومت اسلامی از مال و جان آنان دفاع کنند.