ادامه حملات سیستماتیک و هدفمند علیه هزاره ها و شیعیان که معمولاً گروه داعش مسئولیت آن را به عهده می گیرد، اما در پشت پرده آن، دستهای پنهانی بسیاری از داخل گرفته تا خارج وجود دارد، زنگ خطر را در مورد ادامه اینگونه حملات حتی با وجود صلح و تغییر ماهیت و نوعیت جنگ به صدا درآورده است.
ملا عبد المنان نیازی نه تنها عامل جنایات و قتلهای مردم، به ویژه مردم هزاره در سال ۱۳۷۷ در مزار شریف بود، بلکه تردیدی نیست که او در بسیاری از کشتارهای غرب کابل و هرات در سالهای گذشته، نقش داشته است. اعتراف صریح خود او به این جنایات، گواه غیر قابل انکار بر این مدعاست.
به هر حال، اکنون که فاجعه انسانی در غزه رخ داده است، مهم نیست که چه جریانی این منطقه را اداره میکند بلکه مهم این است که به هر طریقی شده، از ریختن خونهای بیشتر جلوگیری شود.
تا زمانی که دولت، جنایتهای نسلکشی علیه هزارهها را رسمن نسلکشی نشناسد، این جنایتها نه پایان مییابد و نه با این وعدههای کذایی و مفت، درد مردم درمان شدنی است.
دولت ایالات متحده در یک بازی باختباخت در افغانستان گرفتار آمده است. اگر بماند، مجبور است هزینههای نبرد با گروههای شبهنظامی بویژه طالبان را تحمل کند و اگر برود، عملاً به شکست دو دهه نظامی گری اقرار کرده است.
ریشه بحران فعلی غزه را باید در ظهور راست افراطی دانست. راست افراطی که دو سال مانع از تشکیل دولت در اسراییل شده و از طرفی تعارض با عربها را در سرزمینهای اشغالی و کرانه باختری شدت بخشیده است.
مولوی عبدالمنان نیازی مرد. مرگ او واکنش های بسیاری را در پی داشت. اندکی او را شهید خواندند. بسیاری در مرگ وی اظهار شادمانی کردند. او به طرز ذلت باری کشته شد. ولی مرگش شادمانی ندارد. او باید به دار مجازات آویخته می شد.
نه تنها چین و روسیه که کشورهای آسیای میانه نیز تمایلی به میزبانی از پایگاه های نظامی امریکا در خاک خود ندارند زیرا افزایش حضور سیاسی و استخباراتی امریکا و تماس این کشور با احزاب مخالف محلی، سازمان های غیردولتی و گروه های رسانه ای تنها به رهبری انقلاب های رنگی کمک می کند. به طور کلی، منطقه خواهان حضور امریکا نیست.
کسانی که شرایط غم اندود امروز مردم را درک نمی توانند و از رویداد هایی حزین، چون رویداد تلخ مکتب سید الشهدا جلوگیری نمی کنند یا نمی توانند اما هم چنان در حاکمیت، حضور سمبلیک دارند، سزاوار نقد و نکوهش اند