واکنش «علی معلم» به ماجرای قتل فرخنده
- انتشار: ۱۸ حمل ۱۳۹۴
- سرویس: اجتماعی
- شناسه مطلب: 3716
علی معلم دامغانی رئیس فرهنگستان ایران و از شعرای برجسته و مطرح فارسی زبان در واکنش به ماجرای قتل فرخنده، یادداشتی را خطاب به مردم افغانستان منشر کرد.
در اين متن ميخوانيم:
روي در مشرق ايران، ديار دليران، بلاد افغان، سرزمين تُرک و تاجيک و هزاره و آريان. اين بار اما از در همزباني و نه همدلي. ميگويم اين روايت عطش و آتش و قرآن، فارغ از قرينه و برهان، اسطوره و افسانهايست شايد و نه بيشتر. دلهاي ما بيگانه نيست، باري زني را خوانا و ناخوانا با قرآن چه کار؟ قرآن نوري است به سياهي و تاريکي به باريکي بر کاغذ نوشته، مردان مرد از آن بيخبرند، زنان به کدام مرتبه در اَند که بيرنج و رياضت به گنج آن ره برند و آنگاه گنج سوختن در خطا و خُتَن نيز اين عشوه نميخرند.
قرآن سوزي انديشه و انگيزه ميخواهد تا دريابي هر که در اينجا اهل يقينند، قرآن به برهان سوزان مستشرقينند. باري زن تا در نهفت خانه از برزن از نَمَرد خويش چه ديد که آن جمله را حوالت با حضرت قرآن بود، از سر جهل بود، مدعا بود، بدون برهان بود. شايد زن سليطه بود، مرد از زبان قرآن گويان بود که اَلرُجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النُّسَاء. سلطه مراست بي شرط، زن ناشزه بود شايد، به کدام دليل مرد کام خود که ندانيم چه بود با تازيانه به حجت قرآن ميخواست. مرد ثقه نبود، زن را از مرد نفقه نبود و هزار بلاي ديگر، حوالت همه با الله و قرآن رسول الله(ص)، اينک گويي زن قرآن بسوخت تا مرد گويد زن خويشتن بفروخت و هزار آموخت کذب ديگر. با خويشتن آييد، شور شهوت شر است؛ شور غيرت نيز شر است و اين همه را حوالت با قانون است؛ قانون کور است، قرآن اما نور است، در نور هر کس نتواند ديد، راسخون در علم ميبايند و اينک بگذر و بگذار.
قدم به احتياط بايد زد خاصه جمع را. مردمان را که به هر بهانه فارغ از انديشه به مِهر و قهر بيرون آيند، به تظاهر و اين باد و آن مباد گويند. باري از لقمان حکيم بشنوند که گفت: شر، شر را بر ميانگيزد و شهوت، غيرت را. ميشد که به شرع يا قانون از هم بِبُرند و قصه فصل شود. قانون در ميانه نبود و قرآن بر کرانه بود. شد آنچه شد. اينک اين مردمان ميگويند زن نکو کرد تا زنان اين نکويي بيشتر کنند؟ ميگويند مرد نکو کرد تا مردان بيدرد نَمَرد دردي جعل کنند و در جان جفت آويزند؟ باري هياهو دگر کنيد و عربدهاي نکوتر سر کنيد و اگر دانيد و توانيد نفي و دفع شر کنيد که از بيدانشي خطرها خيزد.
آنچه را زن سوخت قرآن نيست
تا بداني شر ما را شرع برهان نيست
فعل اگر مستور حتي مصدري دارد
غار هم ايوان باز صد دري دارد
آخرينهاي زمين اين روزها گيجاند
مرغ يک پايند و پا در بند آويجاند
اينکه شر را شر کند بيدار هنجاريست
ليک در خوابست اين هنجار بيداريست
خون به خون شستن طريق آدميت نيست
تيغ را در چهره تهمت کشيدن از حميت نيست
کس نميپرسد چرا داناي قرآن بود زن يا نه
دين ديگر داشت آيا شخص عامد بود من يا نه
غيرت مردان به نوعي غير قرآن ميشود يا نه
قهر بر بيغيرتي از خشم برهان ميشود يا نه
فعلها را مصدري بايست فعل مرد را زن را
فعل خاص خانه را و عام برزن را
مهرتان بر کيست مردم قهرتان بر چيست
قصه قرآن و برهان جمله کافي نيست ديگر چيست
اي شماياني که ماييد از شما دور است نااهلي
قصه حيوانيست شور مادگي و شهوت فحلي
قوچ ميپرتابد آيا مادة نر را ز روي کوه
شکوه ميبايد شما را آنک از بشکوه
قصه گر اين است شهوت علت شور است
حال داور ديدهاش بيدار يا کور است
داد اگر بر وفق قانون است نابيناست
رمزشان گر ذوق داري جز حرا سيناست
فهم ما زين هر دو وهم ديده بسته است
تا بدان جاييکه از ما روح و جان هر دوان خسته است
مرتضي فرمود قاضي بعد من مانا
من نميگويم تو خود اين قصه بر خوانا
چشم قاضي نزد قرآن ديدة باز است
ورنه با شيطان و شک ناديده انباز است
چشم قاضي چشم قوچ و چشم آهو نيست
قصه را گر ديد اگر سنجيد غير از ديده او نيست
ليک مهر و قهر مردم را به عالم سنجهاي بايد
خود اگر دست نوازي يا اگر سر پنجهاي بايد
شهوت ار شر نيست قانون شما يا اوست
غيرت ار فر نيست هرچه آن نيکتر آهوست
رحم بايد مردمان مرد را بر حال فرزندان
حاصل فعل شما آنک خرابات است يا زندان
من به قدر فهم خود اين قصه را ديدم
لابد از يک حصه تا ده حصه تا صد حصه را ديدم
نظرات(۰ دیدگاه)