نسبت طالبان و اخوانالمسلمین
- انتشار: ۲۷ سرطان ۱۴۰۰
- سرویس: دیدگاهسیاست
- شناسه مطلب: 116881

برخی از کارشناسان مسائل افغانستان به شکلی ناآگاهانه میان جریان طالبان و اخوانالمسلمین پیوند برقرار نموده و رفتار طالبان در افغانستان را بازتابی از آموزهها و اندیشههای رهبران اخوانالمسلمین میدانند. برای نمونه؛ در مصاحبهای با دکتر سید حسام رضوی، یکی از بهاصطلاح کارشناسان مسائل افغانستان، وقتی از او پرسیده میشود که چرا طالبان در قطر دفتر سیاسی خود را تأسیس کردند؟ وی در پاسخ میگوید “چون طالبان اخوانی هستند و قطر هم اخوانی است”. آنچه را که امروزه برخی از کارشناسان در تحلیل قضایای افغانستان ابراز میکنند میتوان «ابتذال مضاعف در تحلیل» نامید. دلایل و شواهد بسیاری دال بر سلب نسبت میان طالبان و اخوان وجود دارد که در این یادداشت به آنها اشاره خواهیم کرد.
اخوان و طالبان مانند دو جزیرهی کاملاً جدا و دورافتاده هستند که باهم هیچگونه نسبت ایدئولوژیکی و سیاسی ندارند. اکثر طالبان افغانستان نسلی از مهاجرانی هستند که از زمان جنگ با شوروی تا پایان جنگهای داخلی در اردوگاههای آوارگان در بلوچستانِ پاکستان زندگی میکردند. در آنجا مدارس دینی متعلق به جمعیت علمای اسلام به فرزندان افغان فرصت آموزش رایگان، تحصیل قرآن و علوم دینی میداد. جمعیت علمای اسلام گروهی دیوبندی بودند و از ایدئولوژی دینی و سیاسی مکتب دیوبند پیروی میکردند. حالآنکه بزرگترین رقیبِ آن یعنی جماعت اسلامی پاکستان حزبی شدیداً اخوانی بود. فضل الرحمن، رهبر جمعیت علما همواره ابوالاعلی مودودی، رهبر جماعت اسلامی و دیگر اعضای این گروه را به اخوانی بودن و عدم آگاهی و درک عمیق از مسائل اسلامی متهم میکرد. بنابراین، طالبان بیشترین تأثیرات مذهبی و ایدئولوژیکی را از جمعیت علمای اسلام پذیرفتند که ضدیت با اخوان دارد.
ریشههای ناسازگاری میان طالبان دیوبندی و جماعت اسلامی اخوانی به اختلافات عمیق قومی و نژادی میان دو قبیلهی درانی و غلزایی بازمیگردد. در دههی ۱۹۸۰ کمکهای مالی، لوجیستیکی و پشتیبانی حکومت پاکستان منحصر در حزب جماعت اسلامی پاکستان و حزب اسلامی حکمتیار در افغانستان بود. آی.اس.آی سلاحهای نظامی و کمکهای ارسالی آمریکا و کشورهای عربی مانند عربستان و امارات را صرفاً میان پشتونهای غلزایی (حزب اسلامی حکمتیار) که در مرکز و شمال شرق اقامت داشتند، توزیع میکرد و پشتونهای درانی (طالبان) که بر جنوب و جنوب شرق و قندهار تسلط داشتند از این کمکها محروم بودند. در طول این دهه (۱۹۸۰) جمعیت علمای اسلام که رقیب جماعت اسلامی و آی.اس.آی بود، به شکلی آرام و نرم در میان پشتونهای دُرّانی که در بلوچستان زندگی میکردند پایگاه حمایتی به وجود آورد و به تأسیس مدارس دینی پرداخت. ازآنجاییکه پشتونهای جمعیت علمای اسلام در بلوچستانِ پاکستان و پشتونهای طالبان هردو از قبایل دُرّانی بودند، فرایند تأثیرگذاری جمعیت علما بر طالبان بسیار پرشتاب، گسترده و عمیق و بدون دشواری صورت گرفت. اما سال ۱۹۹۳، نقطهی عطف سیاسی و ورود جمعیت علمای اسلام به سپهر سیاست بود. در این سال هنگامیکه حزب مردم پاکستان به رهبری بینظیر بوتو به پیروزی رسید، جمعیت علما برای نخستین بار با حزب مردم متحد گردید و جزئی از ائتلاف حاکم شد. بنابراین، روابط جمعیت علما با ارتش پاکستان و آی.اس.آی باعث شد که نگاه حکومت مرکزی پاکستان به قبایل دُرّانی و طالبان تغییر کند و فصل جدیدی از مناسبات و روابط گرم میان آی.اس.آی و طالبان برقرار شد. فضل الرحمن، که به ریاست کمیتهی دائمی مجلس ملی برای امور خارجه منصوب شده بود، تقریباً سکاندار سیاست خارجی پاکستان بود و وزنه را به سود طالبان سنگین کرد. پسازاین، وی بهمنظور جلب کمکهای مالی و نظامی برای طالبان، به آمریکا، اروپا و کشورهای عربی سفر کرد و در این راستا بسیار موفق بود.
افزون بر شواهد تاریخی، سیاستهای ستیزگرانهی طالبان با اخوان در دوران امارت اسلامی نیز آشکارترین گواه بر عدم ارتباط طالبان با اخوان است. برای نمونه؛ در زمان امارت طالبان، در جلسهای که وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان بهمنظور اجرای سیاست کنترل و فیلترینگ مطبوعات، کتابها و نشریات ترتیب داده بود، کُتب اخوانالمسلمین در صدر لیست کتب ممنوعه قرار داشت که باید از ورود و چاپ و انتشار آن در داخل افغانستان مطلقاً پیشگیری میشد. وحید مژده-عضو ارشد وزارت خارجه طالبان که در سال ۱۳۹۷ در کابل ترور شد- در این جلسه حضور داشت و از دبیر و اعضای جلسه پرسید “کتابهای دکتر شریعتی و علی مطهری مشمول قانون فیلترینگ نمیشوند؟” پاسخ آنها منفی بود، زیرا به باورشان آنچه باعث گمراهی مردم مسلمان و اخلال در سیاستهای دینی و فرهنگی امارت اسلامی است، آثار نویسندگان اخوانی مانند حسن البنا، سید قطب و … است.
دکتر سید یحیی موسوی پویا
نظرات(۰ دیدگاه)