منطق جنگ طالب
- انتشار: ۹ اسد ۱۴۰۰
- سرویس: دیدگاهگوناگون
- شناسه مطلب: 117681

منطق جنگ طالب فقط و فقط «غلبه»/ چیرگی است. به نظر آنها، حکومت حق هر زورمندی است که طرف مقابلش را چپه کند و به خاک بزند. طالب برای مشروعیت به هیچ چیز جز غلبه نیاز ندارد. زورمند هر وسیلهای را برای چیره شدن مجاز میداند، به شمول معامله و خدعه و فریب و رعب و هراسافکنی. غلبه نزد طالب نه تنها هر وسیلهای از جمله کشتار و جهاد النکاح و غصب و تاراج را توجیه میکند بلکه حکومت را برای استفاده دایمی از همین وسایل میخواهد.
همچنین مردمانی که دوطرفه بازی میکنند، هم با طالب تار میدوانند و هم با دولت تور میبافند، منطقی غیر از غلبه ندارند. این جماعت بیش از طالب به اصل الاصولِ «حق با غلبهکننده است» معتقدند. حق را مال غالب میدانند و مقاومت نمیکنند. مردمان حقناشناس بیطرف مینشینند که ابتدا هم غالب و هم حق معلوم شود، بعد بدان تن دردهند. این مردم به نحو جبلی و فطری و از بیخ، خود را مرجع حق و صاحب حق نمیدانند؛ تا استیفای حقوق و مبارزه برای حق را بر خود واجب بدانند و بهپا خیزند. لذا ظهور دموکراسی از میان این قبیل مردم و قوام و دوام دموکراسی در بین آنها ناممکن و از محالات است.
طالب بر زور استوار است. دولت زور بنشاند، بیخ طالب کنده است و ستون فقراتش یعنی زورش درهم میشکند؛ اما شکستاندن ستون فقرات طالب، جمعیت قوم پشتون و داعیهی قوم برتر و حکومتطلبی آنها را قطع نخاع و فلج میکند. لذا دولت قومگرا یا به قول منتقدان، جمهوریت سهنفره ( = جمهوریت بیقوم) با استیصال و بنبست لاینحل مواجه است، نه سر تسلیم دارد و نه دل تهاجم.
دیده آید که از آسمان تیرهوتارِ بخت دولت و ملت بیبخت چه فرجی حاصل خواهد آمد.
حسن رضا خاوری
نظرات(۰ دیدگاه)