فارسی
- انتشار: ۱۲ عقرب ۱۳۹۶
- سرویس: اجتماعیدیدگاه
- شناسه مطلب: 32803
من فارسی وان/ پارسی بان یا به همان شکل درست آن، فارسی زبانم. من در یک خانواده فارسیزبان در جنوبیترین شهر افغانستان یعنی قندهار متولد شدم. نه کسی مرا به دریزبان میشناسد و نه من خود را دریزبان میدانم.
«فارسی زبانهای قندهار»، قرنها است که به همین نام شناخته میشوند، حتی این شناسه، مشهورتر از اصطلاح «شیعیان قندهار» است. کلمه دری که معادل فارسی و در نهایت یکی از سبکها و لهجههای محدود در زبان پارسی است، تا جایی که زبان و گویش مستقل باشد، یک اصطلاح ادبی به شمار میرود که موقع آموزش نکتههای شعری و آشنایی با ادبیات قدیم، قابل استفاده بوده و در جامعه و اجتماع، کاربرد ندارد. پنج دهه است که دستهای پنهان و چهرههای عریانی مذبوحانه تلاش میکنند تا دری را در مقابل فارسی و فارسی را در برابر دری قرار دهند، در حالی که تاکنون یک نکته اختلافی را نیز بین زبان فارسی و دری بیان نکرده اند. سوال این است که آنان چه میخواهند؟
پاسخ روشن است: هدف نهایی آنها گرفتن دهها تن از شاعران و ادیبان زبان فارسی از مردم افغانستان و جدا کردن این مردم از بدنه فارسیزبانان جهان است. همان کاری را که شوروی سابق با تاجیکها کرد و به آنان هویت کاذب تحت عنوان «تاجیکی» داد. اکنون نیز حلقات و گروههای خاصی در داخل و خارج افغانستان، همین سیاست را به پیش میبرند تا به تصور خود شان، به فارسی زبانهای افغانستان، هویت تازه ببخشند. آنان با تعریف ناقصی که از زبان فارسی و یکی از گویشهای آن دارند، در صدد گرفتن ماهی از آب گلآلود بوده تا راحتتر بتوانند به اغراض سیاسی شان دست پیدا کنند. اگر به تصور آنها، کلمه فارسی برای مردم افغانستان ناآشنا باشد که نیست، در قدم نخست شاعرانی چون ناصر خسرو، سنایی غزنوی و مولانای بلخی که در اشعار خود به زبان فارسی بالیده اند و اکنون مردم افغانستان به آنان میبالند، از افغانستان بیگانه اند.
برای این که بی اساس بودن چنین تصور خام، به تصویر کشیده شود، اشعاری را تقدیم خوانندگان میکنم تا بیش از پیش اصالت کلمه «فارسی» و «پارسی»، آشکار شود. از آنجا که بزرگان شعر و ادب ما چنین روزی را پیشبینی کرده بودند، ناصر خسرو از بلخ فارسی صدا میزند، مولانا از قونیه پارسیگویان میسراید، حافظ از شیراز قند پارسی را به بنگال میبرد، جامی از هرات، گوهر فارسی سرمیدهد و اقبال لاهوری از هند و پاکستان فارسی را از رفعت اندیشه خود میداند. البته به خاطر ضیق وقت نتوانستم که اشعار بیشتری را استخراج کنم و امیدوارم که همین مقدار مورد قبول واقع شود. این هم خوانندگان و اشعار قند پارسی.
جامی:
بیا مطربا وان نی فارسی
که بر رخش عشرت کند فارسی
……….
ببخشود بر فارسی گوهران
به نظم دری در نظم آوران
—–
مولوی
پارسی گوییم شاها آگهی خود از فؤاد
ماه تو تابنده باد و دولت پاینده باد
……….
مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گویم
که نبود شرط در جمعی شکر خوردن به تنهایی
……….
پارسی گوییم یعنی این کشش
زان طرف آید که آمد آن چشش
……….
ناله ای کن عاشقانه درد محرومی بگو
پارسی گو ساعتی و ساعتی رومی بگو
……….
پارسی گوییم هین تازی بهل
هندوی آن ترک باش ای آب و گل
—–
اقبال لاهوری
پارسی از رفعت اندیشه ام
در خورد با فطرت اندیشه ام
خرده بر مینا مگیر ای هوشمند
دل بذوق خرده ی مینا به بند
—–
حافظ
خوبان پارسیگو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
……….
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود
……….
بساز ای مطرب خوشخوان خوشگو
به شعر فارسی صوت عراقی
—–
وحشی بافقی
هر کجا فارسی زبانی هست
از منش چند داستانی هست
—–
فخرالدین اسعد گرگانی
هنر در فارسی گفتن ننودند
کجا در فارسی استاد بودند
—–
صائب
نیست ممکن ترک من بر فارسی دندان نهد
گر ز قند فارسی سازم جهان را پرشکر
—–
نظامی گنجوی
شاه همه حرفهاست این حرف
شاید که در او کنی سخن صرف
در زیور پارسی و تازی
این تازه عروس را طرازی
—–
سعدی
وگر پارسی باشدش زاد بوم
به صنعاش مفرست و سقلاب و روم
—–
سنایی
پارسی نیکو ندانی حک آزادی بجو
پیش استاد لغت دعوی زباندانی مکن
—–
ناصر خسرو
اشعار به پارسی و تازی
برخوان و بدار یادگارم
—–
منوچهری
به پارسی کنم اما صحای او
الا که تا برین فلک بود روان
……….
به لفظ پارسی و چینی و خماخسرو
به لحن مویه زال و قصیده لغزی
—–
خاقانی
سگ تازی پارسی خوان نماید
چو راوی خاقانی آوا برآرد
—–
مسعود سعد
در پارسی و تازی، در نظم و نثر کس
چون من نشان نیارد گویا و ترجمان
—–
ملک الشعرای بهار
تا زبان پارسی زنده است، من هم زندهام
ور به خنجر حاسد دون بر درد حنجر مرا
—–
امیر خسرو دهلوی
نه لفظ هندیست از پارسی کم
بجز تازی، که میر هرز بانست
—–
عطار
زبان پارسی را می ندانست
سخنها فهم کردن کی توانست
……….
چه میگویم زبان پارسی گوی
که بردی از فلک در پارسی گوی
——
اشعار بالا سندی است علیه کسانی که زبان فارسی را از گویش دری جدا میدانند. خلاصه کلام این که فارسی یکی و دری یکی.
محمد مرادی
نظرات(۰ دیدگاه)