نوحه شام [صوت و متن مقتل و اشعار روضه مصائب خرابه های شام]
- انتشار: ۲۹ دلو ۱۳۹۸
- سرویس: اطلس پلاس
- شناسه مطلب: 78386
مصائب و نوحه شام از جانسوزترین مصیبت هایی است که بر اهل بیت مطهر امام حسین علیه السلام وارد شده و همواره این بزرگواران از مصیبت های شام به سختی و غم و اندوه یاد کرده اند. در این مطلب مقتل و اشعار نوحه شام و همچنین صوت آنها را گردآوری کرده ایم.
مقتل ورود اسرای کربلا به شام و مجلس یزید
امام زمان علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه درباره نوحه شام می فرمایند:
رُفِعَ عَلَى القَنا رَأسُکَ ، وسُبِیَ أهلُکَ کَالعَبیدِ ، وصُفِّدوا فِی الحَدیدِ فَوقَ أقتابِ المَطِیّاتِ ، تَلفَحُ وُجوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ ، یُساقونَ فِی البَراری وَالفَلَواتِ ، أیدیهِم مَغلولَهٌ إلَى الأَعناقِ ، یُطافُ بِهِم فِی الأَسواقِ.
ترجمه:
سرت را بر نیزه کردند و خانواده ات را مانند بندگان، اسیر نمودند و با زنجیر آهنین، به بند کشیدند و بر روى مَرکب هاى بدون جهاز، سوار نمودند و باد داغ نیم روزى، صورت هاشان را مى سوزانْد. آنان را در دشت ها و صحراها مى راندند و دستانشان را به گردن هایشان بسته بودند و آنها را در بازارها مى چرخاندند.
همچنین روایت دیگری از امام صادق علیه السلام در منابع مختلف از جمله قرب الإسناد : ص ٢۶ ح ٨٨ ، الأمالی للصدوق : ص ٢٣٠ ح ٢۴٢ ، روضه الواعظین : ص ٢١٠ کلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ١۵۵ و ص ١۶٩ ح ١۵ نقل شده که فرموده اند:
عن عبد اللّه بن میمون عن جعفر بن محمد عن أبیه [الباقر] علیهماالسلام: لَمّا قُدِمَ عَلى یَزیدَ بِذَرارِیِّ الحُسَینِ، اُدخِلَ بِهِنَّ نَهارا مَکشوفاتٍ وُجوهُهُنَّ ، فَقالَ أهلُ الشَّامِ الجُفاهُ : ما رَأَینا سَبیا أحسَنَ مِن هؤُلاءِ ، فَمَن أنتُم ؟
فَقالَت سُکَینَهُ بِنتُ الحُسَینِ : نَحنُ سَبایا آلِ مُحَمَّدٍ .
ترجمه:
به نقل از عبد اللّه بن میمون از امام صادق علیه السلام، از پدرش امام باقر علیه السلام ـ: هنگامى که خاندان حسین علیه السلام را بر یزید وارد کردند روز بود و صورت هاى آنان باز بود. شامیان جفاکار گفتند: ما اسیرانى نیکوتر از اینها ندیده ایم. شما کیستید؟! سکینه دختر حسین علیه السلام گفت : ما اسیران خاندان محمّدیم.
در بستان الواعظین و ریاض السامعین اثر عبدالرحمن علی بن جوزی صفحه ۲۶۳ درباره مصائب و نوحه شام آمده است:
إنَّ الحُسَینَ علیه السلام استَسقى ماءً حینَ قُتِلَ ؛ فَمُنِعَ مِنهُ ، وقُتِلَ وهُوَ عَطشانُ ، وأتَى اللّه َ حَتّى سَقاهُ من شَرابِ الجَنَّهِ ، وذُبِحَ ذَبحا ، وسُبِیَت حَرَمُهُ وحُمِلنَ مُکَشَّفاتِ الرَّؤوسِ عَلَى الاُکُفِ بِغَیرِ وِطاءٍ، حَتّى دَخَلنَ دِمَشقَ ورَأسُ الحُسَینِ بَینَهُنَّ عَلى رُمحٍ ، إذا بَکَت إحداهُنَّ عِندَ رُؤیَتِهِ ضَرَبَها حارِسٌ بِسَوطِهِ ، ووَقَفَ أهلُ الذِّمَّهِ لَهُنَّ فی سوقِ دِمَشقَ یَبصُقونَ فی وُجوهِهِنَّ ، حَتّى وَقَفنَ بِبابِ یَزیدَ ، فَأَمَرَ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام فَنُصِبَ عَلَى البابِ وجَمیعُ حَرَمِهِ حَولَهُ ، ووُکِّلَ بِهِ الحَرَسُ ، وقالَ : إذا بَکَت مِنهُنَّ باکِیَهٌ فَالِطموها
فَظَلَلنَ ورَأسُ الحُسَینِ علیه السلام بَینَهُنَّ مَصلوبٌ تِسعَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ . وإنَّ اُمَّ کُلثومٍ رَفَعَت رَأسَها ، فَرَأَت رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام فَبَکَت ، وقالَت : یا جَدّاه ـ تُریدُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ـ هذا رَأسُ حَبیبِکَ الحُسَینِ مَصلوبٌ ، وبَکَت ، فَرَفَعَ یَدَهُ بَعضُ الحَرَسِ ولَطَمَها لَطمَهً حَصَرَ وَجهَها ، وشَلَّت یَدُهُ مَکانَهُ .
ترجمه:
امام حسین علیه السلام زمانى که کشته شد آب خواست ولى به او ندادند و با زبان تشنه کشته شد و نزد خدا رفت و خداوند او را از نوشیدنى بهشتى سیراب ساخت. او را آن چنان ، سر بُریدند و خانواده اش را به اسارت بردند و در حالى سرهایشان باز بود با مَرکب هاى بدون جهاز و پالان حرکتشان دادند تا وارد دمشق شدند در حالى که سرِ حسین علیه السلام ، در میانشان بر بالاى نیزه بود . هرگاه یکى از آنان با دیدن سر مى گریست ، نگهبانان ، او را با تازیانه مى زدند . اهل ذمّه ، در بازار دمشق براى تماشاى آنان ، صف کشیده بودند و به صورتشان ، آب دهان مى انداختند تا این که بر درِ کاخ یزید ، متوقّف شدند .
یزید ، دستور داد تا سر حسین علیه السلام را بر در بیاویزند ، در حالى که خانواده امام علیه السلام در اطرافش بودند . همچنین ، نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد که : هرگاه یکى از آنان گریست ، او را بزنید .
آنان ، همچنان ماندند ، در حالى که سر حسین علیه السلام در میان آنها به مدّت نه ساعت ، در روز آویزان بود . اُمّ کلثوم ، سرش را بلند کرد و سرِ حسین علیه السلام را دید و گریست و گفت : اى پدر بزرگ (منظورش پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود)! این ، سرِ حبیب تو حسین است که آویزان شده است .
سپس گریست . یکى از نگهبانان ، دستش را بالا برد و به صورت اُمّ کلثوم زد که به تمامى صورت او آسیب زد . در دَم ، دست نگهبان ، از کار افتاد.
اشعار نوحه شام
نوحه شام:
خیمه ها سوخت دویدیم و حرم سوخت عمو
معجرم سوخت همه دور و برم سوخت عمو
روی این خار بیابان نفسم بند آمد
ناگهان سیلی و چشمان ترم سوخت عمو
بعد تو دست یتیمان حرم را بستند
لابه لای غل و زنجیر پرم سوخت عمو
تا که بر نیزه سر قافله سالار گذشت
عمه با خاطره های پدرم سوخت عمو
آه از کوفه و آن هلهله و بزم یزید
از غم غربت عمه جگرم سوخت عمو
وقتی آمد سر بابای غریبم دیدم
آسمان تیره شد و در نظرم سوخت عمو
شاعر: امامی
نوحه شام:
سه سالهی حسینم و خرابه خونهی منه
اشکای من تنها چراغ آشیونهی منه
وای، میگن رقیه، بی کس و کاره، میگن رقیه، بابا نداره
ولی تو برمیگردی و تموم میشه اسیری
از دست این نامحرما، گوشوارمو می گیری
(وای بابای خوبم)
خوش اومدی بابا ولی چرا لبات وا نمیشه؟
چرا تو چهره تو جای بوسه پیدا نمیشه؟
آه، با لب خونین، منو صدا کن، دلم گرفته، دلم رو وا کن
عمه میگفت که عاقبت، تموم میشه اسیری
از دست این نامحرما، گوشوارمو میگیری
(وای بابای خوبم)
بابای مهربون من تاول پاهامو ببین
تو های و هوی دشمنا عمهی تنهامو ببین
وای، بیا بابا جون، که خیلی تنهام، تو رو می خونه، خشکی لبهام
تو میرسی با ذوالجناح، تموم میشه اسیری
از دست این نامحرما، گوشوارمو میگیری
(وای بابای خوبم)
شاعر: میلاد عرفان پور
نوحه شام:
خبر دارم که مهمان منی امشب پدر جان
ببین ویرانه را با زخم تن کردم چراغان
تو بنشین روبرویم، مپرس از رنگ و رویم
به روی من نیاور، اگر آشفته مویم
تو حق داری آه، که نشناسیام، منم من دختر تو
تو هم حق بده، که نشناسمت، چه آمد بر سر تو…
***
سه غم آمد به جانم هر سه یکبار ای پدر جان
غریبی و اسیری و غم یار ای پدر جان
غریبی و اسیری چاره داره، چاره داره
غم یار و غم یار ای پدر جان
مپرس از روی نیلی، مپرس از جای سیلی
مپرس از گوشواره، نه از این گوش پاره
نظر کن فقط، به این سرخیِ، گُلِ پیراهن من
بیا ای پدر، کنون سر بنه، به روی دامن من
شاعر: محمد مهدی سیار
نوحه شام:
شام را ویران کردم،با ناله ی بابا بیا
عالم را حیران کردم،با ناله ی بابا بیا
من را ببر بابا بیا،بابا بیا بابا بیا
ای همسفر بابا بیا ،بابا بیا،بابا بیا
یا حسین،یا حسین
آشفته گشته موی دختر تو بابا بیا،
رویم شبیه روی مادر تو بابا بیا،
شرمنده ام از روی خواهر تو بابا بیا،
وای از زخم گلوی ،پرپر تو بابا بیا،
خونین پیکر بابا بیا،بابا بیا،بابا بیا
ای همسفر بابا بیا،بابا بیا،بابا بیا
یا حسین،یاحسین
امشب کنج ویرانم، مهمان من بابا بیا،
تا به سحر می خوانم، درمان من بابا بیا،
ای یوسف کنعانم ،ای جان من بابا بیا،
ای قاری قرآنم ،جانان من بابا بیا،
عشق بی سر بابا بیا،بابا بیابابا بیا
ای همسفر بابا بیا ،بابا بیا،بابا بیا
یا حسین یا حسین
یا من عینی الیک،یا ثارالله یابن الحیدر،
ذکری لک لبیک،یا ثارالله یابن الحیدر،
صل الله علیک یا ثارالله،یابن الحیدر
یا امین الله، یابن الحیدر
ابی عبدالله ، یابن الحیدر
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسد بماند آرزوی کربلا
یاحسین یاحسین