مبانی انسانشناختی اندیشه عاشورا
- انتشار: ۹ میزان ۱۳۹۶
- سرویس: تیتر 2دین و اندیشه
- شناسه مطلب: 31311
روایتها و تفسیرها از عاشورا در غالب مواردی، عوامگرایانه، وهمآلود، پیچیده در احساسات و عواطف زودگذر و نامتجانس با عناصر تشکیل دهنده مکتب عاشورا است.
در حقیقت عاشورا، یک تفکر بالنده و یک اندیشه پویا و شکوفا، برای تمام فصول زندگی افتخارآمیز است. این تفکر، چگونگی روابط دستگاه قدرت را با مردم و لایههای اجتماع، تبیین میکند. در این، اندیشه، اخلاقمداری، حقمحوری و نفی تحمیل تکلیف محض، از جانب حکومت، بهعنوان اصول غیر قابل عدول ترسیم شده است. تفکر حسینی، بیانگر آن است که در اجتماع، مردم آزاد و دارای حق و کرامتاند، آنان موجودات منفعل، بیاختیار و محکوم به فرمانبری بیچونوچرا از حکومت نیستند.
مردم، آزاداند و حق دارند آنگونه که میخواهند در مورد، سرنوشت خود تصمیم بگیرند تا حق همگان بهگونه بایسته مدنظر قرارگیرد. مخالفان حق دارند از تمام حقوق و آزادیها بهرمند باشند، آنها، تا زمانی که بهزندگی مسالمتآمیز ادامه میدهند، حکومت حق ندارد، آنان را در تنگناهای خفقانآلود قرار دهد.
خلیفه و حاکم، خدا نیست، تا سرنوشت مردم، مقهور پنچه مقتدرانه او باشد. تفکر تمامیت خواهانه و سلطهجویانه بهنام خدا و جانشینی از خدا، پذیرفتنی نیست. خلیفه و فرمانروا، نماینده مردم و مردم در بیعت و گسستن بیعت از او، آزادند. امام حسین خود بهعنوان مرجع سیاسی و دینی، در رابطه با یاران خویش، به این اصل، تا واپسین لحظات زندگی خطیرش پای بند ماند. وقتی یکه و تنها به مصاف لشکریان زر، زور و تزویر رفت نیز از آنها خواست آزاد باشند که اگر خوانش جمودگرایانه و تزویرگرا از دین، آنان را بهورطه سقوط و در تقابل با حسین کشانده است، آزاد اندیشی و آزاد کیشی میتواند نجات بخش باشد.
بنابراین، حکومت، مکلف است، بستر لازم را برای نهادینه شدن آزادیها و حقوق مردم فراهم نمایند و تمهیداتی بیندیشد که مخالفان در یک فضای متسامح، متفاوت از حکومت بیندیشند و زندگی کنند. اگر غیر از این باشد مردم حق دارند، در برابر جباریت حکومت جبار، مقاومت کنند و آن را بهزیر بکشند. زندگی شرافتمند و عاری از ترس، حق آنان است و بایسته نیست، مردم، برای حفظ جان خود، هر نوع ظلم و بیعدالتی را تحمل کنند، چرا که چنین زندگی جز ذلت و خفت، بههمراه ندارد.
پس، عاشور در حقیقت تقابل دو نوع تفکر حقطلبیمحض و تمامیتخواهی مطلق است. تنازع دو نوع نگاه، بر سر آزادی و حق انتخاب سرنوشت و نفی آن است. میتوان گفت، تفکر عاشورا، سبک زندگی و مشعل راهنما است، برای انسانهای که میخواهند آزاد باشند، آزاد زندگی کنند و در برابر هیمنه قدرت، واهمهای بر دل راه ندهند.
فاجعه عاشورا، معلول کفر و الحاد نبود، بلکه محصول فقدان آزادی، خداگونه دانستن خلیفه، بیمهار بودن قدرت، تکلیفمحور بودن مردم در برابر حکومت و انحطاط اخلاق سیاسی در جامعه اسلامی بود. یزید نه کافر بود نه مشرک او خود را خلیفه مسلمانان میخواند و بسیاری از ظاهرگریان، سادهاندیشان، شبنمازان و حتا برخی از اصحاب پیامبر نیز بهگفتههای او، باور داشتند. این تفکر خشونتآفرین، تمامیتخواه و دگماندیشانه با خلق فاجعه عاشورا نیز اصلاح و متوقف نشد. مقابله با آزادی، نفی اندیشههای انتقادی، حقیر شمردن انسان، خفه کردن صدای مخالف بهبهانه دفاع از حاکمیت دین ، قدیسسازی حاکم و خودکامگی حکومت، هیچگاه از ساحت قدرت و سیاست در سرزمینهای اسلامی زدوده نشد.
به رغم ستایش از حسین و حماسه بیمانند او، در عرصه سیاست و قدرت جهان اسلام، بیش از آنکه مبتنی تفکر آزادیخواهانه حسینی بوده باشد، بر اساس تفکر مطلقنگر و سلطهجویانه یزیدی اداره شده است. خودکامگی مفرط، برنتافتن اندیشههای مخالف و تاختن علیه حقوق مخالفان، در جغرافیای استبدادزده و خشونتپرور مسلمانان، گواهی بر این مدعا است. در نتیجه در یک نگاه ژرف، میتوان دریافت که سهم تفکر عاشورایی که مبتنی بر آزادی، بردباری، زندگی نجیبانه و مرگ عزتمندانه است، در زندگی فردی و اجتماعی ما تقریبا نزدیک به صفر است.
بنابراین بدون اینکه بدانیم چه عوامل منجر به خلق فاجعه عاشورا شد و چگونه باید حسینگونه، شرافتمندانه و اخلاقمدار زندگی کرد، تنها مویه کردن، بر سر و سینه کوفتن، در یک مقطع زمانی کوتاه، چه سود و ثمرهی برای ما و چه سنخیتی با مکتب متعالی حسینی و اندیشه پرشکوه عاشورا دارد؟!
داکتر سید جواد سجادی
نظرات(۰ دیدگاه)