عادتِ ستم کَشی
- انتشار: ۱۹ ثور ۱۳۹۹
- سرویس: اجتماعیدیدگاه
- شناسه مطلب: 85381
“آنچه زندگی را هدایت میکند عقل نیست، بلکه عادت است”. (دیوید هیوم) شاید بهاین دلیل که تکرار و عادت برای عقل ملالآور است. شمار اندکی از انسانها به عقل بها داده و براساس رهنمودِ عقل زندگی میکنند. همانگونه که برای خردورزان تکرار و عادت ملالآور است، برای عموم مردم زندگی در چارچوب قوانین سفت و سختِ عقل، شکننده و طاقتفرساست. عادت، پایدارترین قانون زندگی بشر است.
در حقیقت، عادتهای ما زاییدهی ارزشهای ما هستند. در یک جامعه، خودکامگی دوام نمییابد، مگر اینکه مردم به خودباختگی و خودبیگانگی عادت کرده و به ستایش و تقدیسِ خودکامگی بهمثابهی یک ارزش مشغول شوند؛ ستمگریِ حاکمان پایدار نمیماند مگر اینکه مردم به ستمکَشی و ستمپذیری عادت کرده باشند. (ستمگری و ستمکَشی نه پدیدهای نژادی است و نه منحصر در قومِ خاص) شاید مردم در حدوثِ خودکامگی و ستمگری نقشی نداشته باشند، ولی در بقا و دوامِ آن یقیناً نقش اساسی دارند.
وقتی ستمگری و خودکامگی در یک جامعه پدید میآید، مردم دو راه پیش رو دارند: یا چارهای برای رهایی از ستم و خودکامگی میاندیشند، که بسیار سخت است، و یا چشم و گوش و تمام مشاعرِ خود را به روی خودکامگی و ستمگری میبندند و با عادی انگاشتن وضعیت، به زندگی روزمره ادامه میدهند. ما، چون گزینشگران خوبی نبودهایم، همواره راه دوم را برگزیدیم و ترجیح دادیم که از مشاعرِ خود استفاده نکنیم. پیامدِ ناگوار چنین گزینشی، کرختی و بیحسی مشاعر و عادت کردن به وضعیت ستمکَشی و فرمانبرداریِ مطلق بوده است.
به بالا رفتن میزانِ سواد و دموکراسیِ نیمبند و انتخاباتِ انتصابی دل خوش نکنیم، چون درهر صورت، تغییری در وضعیت ایجاد نکرده است؛ در گذشته کسی حقِ انتخابِ شخصِ خودکامه و نوعِ ستمگری را نداشت، ولی امروزه به لطفِ دموکراسی، ستمگر و نوعِ ستم و خودکامگیِ دموکراتیک را انتخاب میکنیم و به بیداد و ستمگریِ خودخواسته تن میدهیم. رهایی از عادت، امری شِبهِمحال است، ولی انسان میتواند به وضعیتِ خوب و مطلوب نیز عادت کند؛ چیزی که شاید دغدغهی ما نباشد. ما نه قدرتِ اندیشیدن دربارهی عادتهای نیک را داریم و نه اراده و توانِ مبارزه با عادتهای دیرینهای مانند ستمکَشی و خودبیگانگی؛ گویا دیدنِ هرنوع خودکامگی و ستمگری برایمان عادی شده و حتی دیگر تعجببرانگیز هم نیست، چه رسد به اینکه پرسشبرانگیز باشد. تنها واکنش مشترکِ ما به وضعیت ستمکَشی، خنده و ریشخندِ جمعی به فاجعه و فلاکتی جمعی است.
نمیدانم ما تا چهوقت میخواهیم در چهرهی سوپر کمدین ایفای نقش کنیم، ولی یک چیز روشن است: اینکه ما به زندگی در قالب کمدی نیز، مانند بسیاری دیگر از وجوهِ زندگیِ عاری از منطق و عقلانیت، عادت کردهایم. این سخن که “در نهادِ ما ارادهای برای تغییر عادتهای بد به عادتهای خوب وجود ندارد”، تلخ و زهرآلود است، ولی نه به تلخیِ ستمدیدگی و زهرآلودگیِ خودکامگی. ممکن است بگویید اگر ما به وضعیتِ موجود عادت کردهایم، پس اینهمه اعتراضها و صداهای مخالف که از زبانِ اکثر افراد جامعه به گوش میرسد نشانهی چیست؟
پاسخ این است که همهی ما در گفتار، معترضِ وضعِ موجودیم، ولی در رفتار، مدافعِ سرسخت تداومِ وضع موجودیم. جامعه یک منطقِ درونی دارد و یک منطقِ بیرونی. (مطمئن نیستم این جمله چطور به ذهنم رسید، شاید حرف یکی از جامعهشناسان باشد که اکنون به یاد ندارم) درستی منطقِ درونی و مطابقتِ نیت و عملِ افراد را وضعیت و منطقِ بیرونی جامعه مشخص میکند. اگر تغییر وضعیتِ موجود خواست همگانی بود، باید در رفتار همه و یا اکثریتِ آنها تغییر بهوجود میآمد. درحالی که تغییرِ متناسب با خواست همگانی چندان دیده نمیشود.
دکتر سید یحیی موسوی
نظرات(۰ دیدگاه)