ضرب المثل های جدید فارسی و دلیل بوجود آمدن آنها را میدانید؟
- انتشار: ۲۹ جدی ۱۳۹۸
- سرویس: اطلس پلاس
- شناسه مطلب: 74802
در این مقاله لیستی از ضرب المثل های جدید ایرانی ارائه میشود. اما قبل از پرداختن به آن ابتدا باید بدانیم مثل و ضرب المثل چه هستند و سر منشأ آن چیست.
ضرب المثل چیست؟
مثل به سخنی گفته میشود که عمدتا کوتاه و مشهور است. همۀ زبان های دنیا و تمام فرهنگ ها ضرب المثل های مربوط به خود را دارند. گاهی بعضی از مثل ها هستند که در اکثر زبان ها شبیه به هم هستند.
هر چقدر تاریخ و تمدن یک ملت درازتر باشد حوادث بیشتری در آن رخ داده و مثل های بیشتری به مرور زمان به وجود آمده است. در زبان فارسی نیز هزاران هزار ضرب المثل وجود دارد. که عمدتا قدیمی هستند اما ضرب المثل های جدید بسیاری نیز به لیست این مثل ها اضافه شده است.
ضرب المثل ها چند نوع هستند؟
- عبارت یک ضرب المثل گاهی کوتاه است و به دو یا سه کلمه ختم میشود. مانند مَثل فیل و فنجان، این مثل در حقیقت به این صورت بوده است؛ آب دادن فیل با فنجان. اما با همان دو کلمه به اصل مفهوم اشاره میشود.
- گاهی نیز عبارت مثل بلند است، مانند ضرب المثل، آفتابه و لولهنگ یک کار را انجام میدهند اما ارزش آنها زمان گرو گذاشتن معلوم میشود. در این مثل به ارزش لولهنگ سفالی و آفتابۀ مسی اشاره میشود.
- مثل گاهی میتواند یک شعر باشد و گاهی نیز یک عبارت ساده. مثلا؛ شتر در خواب بیند پنبه دانه، گهی لپلپ خورد گه دانه دانه.
مثل ها از کجا میآیند؟
- بعضی از مثل ها که به آنها حکمت گفته میشود، برگرفته از پندهای دانایان، سخنان پیشوایان مذهبی و یا تجربیات زندگی یک شخص است.
- بعضی دیگر از ضرب المثل ها سخن یک شخص نامدار در تاریخ بوده که در یک موقعیت خاص بسیار به جا و مناسب گفته شده و به ذوق دیگران خوش آمده است.
- اکثر مثل ها نتیجۀ یک داستان را در بر دارد، خواه این داستان حقیقی باشد خواه افسانه. ممکن است اینگونه مثل ها در هر شهری به گونه ای نقل شده باشد.
- گاهی هم مثل ها از یک شعر مشهور گرفته شده است. مانند ضرب المثل از ماست که بر ماست، که این مثل برگرفته از شعر معروف ناصر خسرو است.
ضرب المثل های به نظم در آمده گاهی ساخته ذهن شاعر است و گاهی از مثل های ساده گرفته شده و در یک شعر به صورت مناسب جای گرفته و جانشین یک مثل قدیمی شده.
در ادامه لیستی از ضرب المثل های جدید و قدیم به همراه معنا و مفهوم آنها ارائه شده است:
- میرزا بنویس: نامه نگاری که اراده ای از خود ندارد و تابع دیگران است.
- میرزا قلمدانی: نویسندۀ بی سواد
- میدان دادن: فرصت فعالیت و کاری را به کسی دادن.
- میرزا قشمشم: آدمی با پوشش جلف، خودخواه و بیکاره و لوس
- کاسه و کوزه را سر کسی شکستن: دق دلی را بر سر کسی خالی کردن.
- همان آش و همان کاسه: عدم تغییر چیزی و پیش رفتن کار ها به روال سابق
- کاسه و کوزه کسی را بر هم زدن: سبب آزار و اذیت کسی شده به وسایل زندگی او آسیب رساندن
- کاسه ای زیر نیم کاسه بودن: رازی مهم در پشت پرده وجود داشتن.
- کاسه داغتر از آش: تظاهر به دل سوزی بیش از اندازه برای کسی.
- کار یک شاهی صنار نیست: آن طور که تصور میشود آسان نیست.
- کار و بار چاق بودن: مترادف دماغ چاق بودن است، دارای مال و ثروت زیاد بودن.
- چرتش پاره شد: به سختی از خواب پریدن و یکه خوردن.
- چراغ پای خودش را روشن نمیکند: هم معنای مثل کوزه گر از کوزه شکسته آب میخورد.
- چاه نکنده منار دزدیدن: بدون اینکه نقشه و مقدمات لازم را برای کاری فراهم کند دست به کار شده است.
- چشم را درویش کردن: نظر پاک بودن، شتر دیدی ندیدی.
- چشمت روز بد نبیند: خوب است که نبودی ببینی چقدر دردآور بود.
- میان دعوا حلوا خیر نمیکنند: انتظار کشیدن برای حرف قشنگ در میان دعوا.
- بین دعوا اوقات تلخی نکن: مثلی که به شوخی به کسی که بنا دارد حرف بدی بزند برای خنداندن او میگویند.
- میان تهی تر از طبل: شخصی که ادعایش زیاد و هنرش کم است.
- میان بستن: آمادگی برای انجام یک کار.
- میان دو سنگ آرد خواستن: آدم طمعکار و در پی سود جوی بودن.
- نشخوار آدمیزاد حرف است: شخص برای توجیه پر گویی خود به کار میبرد.
- نطقش کور شدن: به واسطۀ جنجال سخن کسی قطع شدن و از ادامه گفتگو باز ماندن.
- نشادرش تند است: به شوخی در کارها عجله میکند.
- کارد بزنی خونش در نمی آید: بسیار عصبانی و آشفته است.
- نرم نرم پوست کندن: خیلی ارام و با ملایمت کار خود را به ضرر دیگری ختم کردن.
- عاقبت گذر پوست به دباغ خانه میافتد: هر کسی یک روزی حساب اعمال خود را پس خواهد داد.
- عاقل تا پی پل میگشت، دیوانه پا برهنه از آب گذشت: برای حل مشکلات اگر با ملایمت نتوانستید از طریق جسارت حلش کنید.
- عبای ملا نصرالدین است: چندین نفر به نوبت آن را میپوشند. استفاده تعدادی آدم از یک پوشش.
- عجب کشکی ساییدم: هر چیزی که پیش آمد بر خلاف انتظار ما بود.
- عذر بدتر از گناه: در توجیه کار بد خود دلیلی بدتر آوردن.
- گاو بی شاخ و دم: آدم احمق و شوریده که مانند یک غول بی شاخ و دم است.
- گاو خوش آب و علف: کسی که از هیچ خوراکی چشم نمیپوشد. هر چه را ببیند با اشتها میخورد.
- ضامن بهشت و جهنمش نیستم: من وظیفه خود را انجام دادم این که بد میشود یا خوب به من ربطی ندارد.
- ضرب دستش را چشیده: از برتری حریف خود آگاهی دارد و نمی تواند با او مقابله کند.
- ضرر را از هر جا بگیری منفعت است: آدم عاقل لحظه ای که میفهمد اشتباه رفته بر می گرد.
- طبل زیر گلیم زدن: پنهان کردن یک موضوع که همه از آن آگاهند.