زندگینامه حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)
- انتشار: ۴ عقرب ۱۳۹۹
- سرویس: تیتر 2دین و اندیشه
- شناسه مطلب: 96084
اَلسَلامُ عَلَیکَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ یَا حَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ أَیُّهَا الزَّکِیُّ الْعَسْکَرِیُّ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یَا حُجَّهَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یَا سَیِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَى اللَّهِ و قَدَّمْنَاکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنَا یَا وَجِیها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ
حضرت امام ابو محمد حسن بن علی العسکری (علیه السلام) یازدهمین اختر نورانی آسمان ولایت و امامت و سیزدهمین گوهر دریاى عصمت میباشند.
آن امام همام در ۸ ربیع الثانی سال ۲۳۱ هجرى قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود و در سال ۲۵۴ پس از شهادت پدر بزرگوارشان، حضرت امام علی النقی الهادى (ع) به مقام شامخ امامت و پیشوایی شیعیان برگزیده شدند.
پدر گرامی ایشان حضرت امام علی النقی الهادی (ع) و مادرشان بانوی پارسا و شایسته حدیثه است. این بانوی بزرگوار، از زنان مؤمنه و نیکوکار بود که حضرت امام حسن عسکری (ع) در دامان پاک ایشان متولد شد و پرورش یافت. این زن پرهیزگار، در سفر امام عسکری (ع) به سامراء همراه ایشان بوده و در همان شهر از دنیا رحلت فرمودند.
از آنجا که امام یازدهم (ع) همراه با پدر بزرگوارشان امام هادی (ع) به شهر سامراء پایتخت خلافت عبّاسی منتقل و در آن جا در محله «عسکر» سکونت اجباری داشتند، «عسکری» نامیده شدند.
کنیه ایشان هم «ابو محمّد» و از القاب آن حضرت «سراج»، «زکى» و «خالص» است.
آن حضرت و پدر و جدّ بزرگوار ایشان (ع) به خاطر یاد کرد و زنده نگه داشتن عظمت به دست آمده شیعه در زمان امام هشتم (ع) نیز به «اِبْنُ الرِّضا» (فرزند امام علی بن موسی الرضا علیه السلام) ملقب و شهرت یافته بودند.
ضمناً «نرجس خاتون» نیز همسر گرامی آن حضرت (ع) و مادر ارجمند حضرت صاحب العصر مهدی موعود (عج) میباشند. امام حسن عسکری (ع) به عظمت نفس و علو مقام معروف، دارای بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی و باشکوه و وقار و مفسری بی نظیر برای قرآن کریم بودند و مورد احترام خاص قرار میگرفتند.
در شکوه و منقبت آن امام همام (ع) چیزى بالاتر از این نیست که حضرت امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشریف) که عدالت گستر جهان و در هم کوبنده ستمگران است، فرزند گرامی ایشان میباشد.
دوران ۲۹ ساله عمر کوتاه و مبارک و حیات شریف و ارزشمند حضرت امام حسن عسکری (ع) به سه دوره تقسیم میگردد:
دوره اول: ۱۳ سال اول زندگی شریف و نورانی آن حضرت (ع) که در مدینه طی گردید.
دوره دوم: ۱۰ سال دیگر قبل از امامت (۱۳ تا ۲۳ سالگی عمر مبارک) که در سامرا تشریف داشتند.
دوره سوم: نزدیک به ۶ سال هم دوره امامت آن حضرت (ع) میباشد.
با نگاهى به تاریخ شیعه در مییابیم که با نزدیک شدن به عصر غیبت، عرصه زندگانى بر شیعیان تنگتر و رسالت امامان (ع) در برنامه هدایت الهى، سنگینتر و دشوارتر میشود. به ویژه عصر امام حسن عسکرى (ع)، دورانی بسیار سخت و پر ابتلاء و آکنده از بدعت، اختناق، فساد و ظلم و جور در تمام زوایاى اجتماع بود.
مدت امامت آن امام همام (ع) شش سال به طول انجامید که با قدرت ظاهری بنی عباس و با حکومت سه خلیفه جابر عباسى به نام هاى معتز، مهتدى و معتمد همزمان بود.
بنى عباس، امام هادى و امام حسن عسکرى (علیهما السلام) را به این بهانه که میخواهند رهبر شیعیان در مرکز حکومت باشند (و البته به منظور مراقبت و کنترل دقیق امام و سرکوبى حرکت هاى احتمالى علیه حکومت) از مدینه به سامراء منتقل نمودند.
از زمان ولیعهدى امام رضا (ع) که شیعه از حاشیه اجتماع تا پایگاه قدرت پیشروى کرده بود، وحشت و ترس بنى عباس فزونى یافته بود و در زمان هاى بعد نیز شیعیان وظیفه خود میدانستند که کاسته شدن قدرت حق را برنتابند، این عامل ترس و کابوسى براى خلفاء عباسى بود؛ لذا آنان چاره اى جز در پیش گرفتن سیاست خانه نشین کردن، مراقبت شدید، زندان و آزار نمى دیدند.
دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود، در بیشتر اوقات عمر شریف امام حسن عسکری (ع)، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت نمود، به طوری که آن بزرگوار (ع) مدت ۳ سال از دوران ۶ ساله امامتشان را در زندان گذرانیدند.
صالح بن وصیف زندان بان آن حضرت (ع)، دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود تا ایشان را آزار بیشتری بدهد، اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام (ع) بودند، تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته، به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند. وقتی از این غلامان، جویای حال امام (ع) شدند، میگفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمیگوید.
عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت امام حسن عسکری (ع) ملاقات میکرد، به احترام آن حضرت (ع) بر میخاست و ایشان را بر مسند خود مینشانید. پیوسته میگفت: در سامرا، کسی را مانند آن حضرت (ع) ندیده ام، وی زاهدترین و داناترین مردم روزگار است.
پسر عبیدالله خاقان میگفت: من پیوسته احوال آن حضرت (ع) را از مردم میپرسیدم. مردم را نسبت به او متواضع مییافتم. میدیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او میباشند.
در این عصر، جنبش هاى مکتبى زیادى نیز برپا شد، به طورى که نهضت هاى علوى روز به روز گسترش مییافت. ولى بسیارى از این نهضتها به وسیله حکومت کشف و با آن مقابله میشد.
یاران امام (ع) در شهرهاى مختلف پراکنده و امکان تمرکز براى آنان وجود نداشت و از دیگر سو، فشار دستگاه خلافت، عرصه را چنان تنگ کرده بود که امکان هر حرکتى را ناممکن میساخت. علامه مجلسی (ره) از یکى از یاران حضرت امام عسکرى (ع) روایت کرده که: «ما در عسکر اجتماع کرده بودیم و منتظر ورود ابى محمد (علیه السلام) بودیم که میخواست به دیدار معتمد برود. در این هنگام، نامه اى از امام به دستمان رسید که در آن نوشته شده بود: «ألا لا یسلمنّ علیّ أحد، و لا یشیر إلیّ بیده، و لا یومئ، فإنکم لا تؤمنون على أنفسکم.» یعنى: «مراقب باشید احدى از شما بر من سلام نکند و با دستش مرا نشان ندهد و اشاره هم نکند که در غیر این صورت جانش در خطر خواهد بود.»
از این روایت آشکارا در مییابیم که تا چه اندازه امام عسکری (ع) تحت مراقبت و فشار دستگاه خلافت بوده اند و به همین سبب، در روایات بسیارى، شیعیان به تقیه امر شده اند.
مهمترین عامل برخورد و موضع گیرى بسیار خصمانه و ظالمانه خلفای حکومت علیه امام حسن عسکری (ع)، روایات و بشارت امامان پیشین (ع) در مورد اینکه از امام حسن عسکرى (ع) فرزندى به دنیا خواهد آمد که به ستم آنان پایان میدهد (بنابراین سیاست فرعونى را پیشه خود ساخته و گاه و بیگاه به منزل امام (ع) هجوم آورده و به جستجو میپرداختند.) و همچنین احترام و سیادتى که امام (ع) بواسطه تقوا و مقام امامت داشتند و نفوذ و احترامى که در بین علویان و عباسیان دارا بودند (و خلفا را وادار میکرد تا مانع انتشار این نور شوند.) بود.
حضرت امام حسن عسکرى (ع) در مدت عهده داری منصب امامت، رسالتى بس گران و الهى را تحت مراقبت هاى شدید و تنگناهاى دستگاه خلافت به انجام رساند و با برخوردارى از مقام امامت، شیعه را از شدید یرین مهلکهها و بحران هاى تاریخى حفظ کرد.
با وجود تمام محدودیت ها، آن حضرت (ع) (که در قدرت بسیار والا و بی بدیل علمی شان ـ که از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) مایه گرفته بود ـ نکتهها گفته اند.) از نشر احکام اسلام و تقویت بنیه علمى شیعه و رسیدگى به امور شیعیان دریغ نمى ورزیدند و در آگاهى بخشیدن، روشنگرى، ارشاد مردم و بر حذر داشتن آنان از نیرنگ هاى حکومت جائر، لحظهای درنگ نمى فرمودند که اهتمام بسیار به حفظ اموال مسلمین و تقویت بنیه مالى شیعیان، فراخوانی شیعیان و اصحاب و رسیدگی به مسائل و مشکلات آنان، جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام (ع) مشرف میشدند، سخنان، مراسلات و مکاتبات هدایتگرى، تألیف تفسیر و تعلیمات عالیه قرآنی، نشر احکام الهی و بیان مسائل فقهی، مأثوراتى در فقه و اعتقاد و …، مناظرات کلامی و … از جمله این اقدامات است.
دستگاه بنى عباس پیوسته از وجود امام عسکری (ع) در زحمت و ترس بود تا آنکه سرانجام معتمد خلیفه جائر عباسى، آن حضرت (ع) را در سال ۲۶۰ هجرى قمری به طور پنهانى مسموم کرد و آن امام همام (ع) در روز جمعه ۸ ربیع الاول همان سال و در سن ۲۹ سالگی به شهادت رسیدند.
علت شهادت آن حضرت (ع) را سمی بیان کرده اند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت (ع) خورانید و بعد از کردار زشت خود پشیمان شد. به ناچار اطبای مسیحی و یهودی که در آن زمان، کار طبابت در بغداد و سامرا را بر عهده داشتند، برای معالجه فرستاد. البته از این دلسوزیهای ظاهری، هدف دیگری هم داشت و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگه داشتن آنها از حقیقت ماجرا و توطئه بود.
پس از آگاه شدن شیعیان از خبر شهادت جانگداز حضرت امام حسن عسکری (ع)، شهر سامرا را غبار غم و اندوه فرا گرفت و از هر سوی، صدای ناله و گریه برخاست. مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن حضرت (ع) شدند. از آنجا که هیچ عاملى نمى تواند از مشیت الهى جلوگیرى کند، پس از شهادت امام حسن عسکری (ع)، فرزند عزیز و گرانقدرشان امام مهدى (عج) عموى خویش (جعفر کذاب) را که قصد نماز بر پیکر مطهر پدر بزرگوارشان امام حسن عسکری (ع) داشت، کنار زدند و خود بر این بدن شریف، نماز گزارده و منصب امامت را از جانب خدای متعال بر عهده گرفتند.
پیکر مبارک و مطهر حضرت امام حسن عسکری (ع) در شهر سامرا و در کنار پدر بزرگوارشان حضرت امام علی النقی الهادی (ع) به خاک سپرده و ملجاء، پناهگاه و زیارتگاه عاشقان و دلدادگان حضرتش شد.
ابوالادیان میگوید: من در خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع) بودم. نامههای آن حضرت (ع) را به شهرها میبردم. روزی من را طلب فرمود: و چند نامهای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم. سپس امام (ع) فرمود: پس از پانزده روز باز داخل سامرا خواهی شد و صدای گریه و شیون از خانه من خواهی شنید و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود. ابوالادیان میگوید به امام (ع) عرض کردم: ای سید من! هر گاه این واقعه دردناک روی دهد، امامت با کیست؟ فرمود: هر که جواب نامه من را از تو طلب کند. ابوالادیان میگوید: دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما. امام (ع) فرمود: هر که بر من نماز گزارد. ابوالادیان میگوید: باز هم پرسیدم علامت دیگری بفرما تا بدانم. امام (ع) فرمود: هر که بگوید در همیان چه چیز است، او امام شماست. ابوالادیان میگوید: ابهت و شکوه امام (ع) باعث شد که نتوانم چیز دیگری بپرسم. رفتم و نامهها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم. وقتی به درب خانه امام (ع) رسیدم، صدای شیون و گریه از خانه آن حضرت (ع) بلند بود. داخل خانه امام (ع)، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری (ع) را دیدم که نشسته و شیعیان به او تسلیت میدهند و به امامت او تهنیت میگویند. من از این بابت بسیار تعجب کردم، پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم. اما او جوابی نداد و هیچ سؤالی نکرد. چون بدن مطهر امام (ع) را کفن کردند و آماده نماز گزاردن بود، خادمی آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند. چون جعفر به نماز ایستاد، طفلی گندمگون، پیچیده موی و گشاده دندان مانند پاره ماه بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و گفت:ای عمو! پس بایست که من به نماز سزاوارترم. رنگ جعفر دگرگون شد. عقب ایستاد. سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی امام علی النقی (علیه السلام) دفن کرد. سپس روی به من آورد و فرمود: جواب نامهها را که با توست تسلیم کن. من جواب نامه را به آن کودک دادم. پس حاجزوشا از جعفر پرسید: این کودک که بود؟ جعفر گفت: به خدا قسم من او را نمیشناسم و هرگز او را ندیده ام. در این موقع، عدهای از شیعیان از شهر قم رسیدند، چون از وفات امام (ع) با خبر شدند، مردم به جعفر اشاره کردند. چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند: بگو نامههایی که داریم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است؟ جعفر گفت: ببینید مردم از من علم غیب میخواهند! در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب الامر (عج) ظاهر شد و از قول امام (عج) گفت:ای مردم قم! با شما نامههایی است از فلان و فلان و همیانی (کیسه ای) که در آن هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا. شیعیانی که از قم آمده بودند گفتند: هر کس تو را فرستاده، امام زمان است، این نامهها و همیان را به او تسلیم کن. جعفر کذاب نزد معتمد خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل کرد. معتمد گفت: بروید و در خانه امام حسن عسکری (ع) جستجو کنید و کودک را پیدا کنید. رفتند و از کودک اثری نیافتند. ناچار صیقل کنیز حضرت امام عسکری (ع) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند، به تصور اینکه او حامله است. ولی هر چه بیشتر جستند کمتر یافتند.
از آن پس، به خاطر مصالحى، نوع ارتباط شیعه با امامشان تغییر کرد و حضرتش که آخرین حجت الهى و بقیه السلف از فرزندان پیامبر (ص) است و از سویى مأمورین معتمد در پى به شهادت رساندن آن حضرت (عج) بودند، با خواست خدا، در پرده غیبت به سر بردند و تا مدتى (غیبت صغری) ارتباط مردم با وى از طریق چهار نایب تعیین شده از طرف ایشان بود و بعد از آن، مرحله غیبت کبرى آغاز گشت که تا این لحظه، دیدگان منتظر دوستدارانش در انتظار طلوع خورشید وجود اویند.
«اَلّلهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ اَوْسِعْ مَنْهَجَهُ …»
* چند جمله از بیانات گهربار و شریف امام حسن عسکری (ع):
– «لَیسَتِ العِبادَهُ کَثرَهَ الصیّامِ وَ الصَّلوهِ وَ انَّما العِبادَهُ کَثرَهُ التَّفَکُّر فی أمر اللهِ»
عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است. (تحف العقول، ص ۴۴۸)
– «اِنَّ الوُصُولَ اِلی اللهِ عَزّوجلَّ سَفَرٌ لا یُدرَکُ اِلّا بِامتِطاءِ اللَّیلِ»
وصول به خداوند عزوجل سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد. (مسند الامام العسکری، ص ۲۹۰)
– «خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوقَهُما شَئٌ: الإیمانُ بِاللّهِ وَ نَفْعُ الإخْوانِ.»
دو خصلت است که بالاتر از آن چیزی نیست: ایمان به خدا و سود رساندن به برادران. (بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۱۹۱)
– «بئسَ العَبد عَبدٌ یَکُون ذاوجهَین و ذالسَانینِ، یطرِی أخاه شَاهِداً و یأکله غائباً، إن أَعطی حَسَده و إن ابتَلی خَانَه»
چقدر بد است بنده دورو و دو زبان، که در حضور برادرش او را میستاید و در غیاب او بدگوئی اش میکند. اگر عطایی به برادرش رسد حسد برد، و اگر گرفتار گردد او را وانهد. (تحف العقول، ص ۵۱۸)
– «المُومِنُ بَرَکَهٌ عَلی المُومِنِ وَ حُجَّهٌ عَلی الکافر»
مؤمن برای مؤمن برکت و برای کافر، اتمام حجت است. (تحف العقول، ص ۴۸۹)
– «لَیسَ مِنَ الاَدَبِ اِظهارِ الفَرَح عِندَ المَحزونِ»
اظهار شادی نزد غمدیده، از بی ادبی است. (تحف العقول، ص ۴۸۹)
– «کَفاکَ ادباً تَجنُّبُکَ ما تَکرهُ مِن غَیرکَ»
در مقام ادب همین بس که آنچه برای دیگران نمیپسندی، خود از آن دوری کنی. (مسند الامام العسکری، ص ۲۸۸)
– «التَّواضُعُ نِعمَهٌ لایُحسَدُ عَلَیها»
تواضع و فروتنی نعمتی است که بر آن حسد نبرند. (تحف العقول، ص ۴۸۹)
– «جُعِلتِ الخَبائِثُ فی بَیت وَ جُعِل مِفتاحُهُ الکَذِبَ»
تمام پلیدیها در خانهای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است. (بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۳۷۷)
– «لا تُمار فَیذهَبَ بَهاوُک وَ لا تمازح فَیجتَرَاُ عَلَیک»
جدال مکن که ارزشت میرود و شوخی مکن که بر تو دلیر شوند. (تحف العقول، ص ۴۸۶)
– «اَشَدُّ النّاس إجتهاداً مَن تَرَک الذُّنوبَ»
کوشندهترین مردم کسی است که گناهان را رها سازد. (تحف العقول، ص ۴۸۹)
– «أقَل النّاس رَاحَه، الحُقُود»
کینه ورز، کم آسایشترین مردم است. (تحف العقول، ص ۵۱۹)
– «قَلبُ الأَحمَق فِی فَمِه و فَمُ الحَکیم فی قَلبِه»
قلب نابخرد در دهان اوست و دهان خردمند فرزانه در دل او. (تحف العقول، ص ۵۱۹)
******
الّلهُمَّ ارْزُقْنا زِیارَتَهُ وَ شَفاعَتَهُ وَ اجعَلنَا مِن خَیرِ شِیعَتِهِ وَ مُحِبِّیهِ …
نظرات(۰ دیدگاه)