علمای ما و ما مسلمانان؟!
- انتشار: ۱۰ دلو ۱۳۹۶
- سرویس: دیدگاهدین و اندیشه
- شناسه مطلب: 36321
از زمانی که به یاد دارم، ما مسلمانان چشم به دهان علمای دین دوخته ایم تا رهنما و مرشدمان باشند.
آن زمانی که کودک بودیم و عقلمان قد نمی داد، فقط حفظ می کردیم و تا جایی که می توانستیم عمل. چند سالی که از عمرمان گذشت و کمی مغزمان به کار افتاد، بیشتر دقت می کردیم و وعظ واعظان را با خودمان تکرار؛ دیگر مدعی تفکر و تعقل بودیم و سعی می کردیم، تحلیل کنیم و بیاندیشیم و بفهمیم و عمل را با درک همراه کنیم.
چه کتابها که نخواندیم و چه خطبه ها که نشنیدیم و چه برداشتها که نکردیم و چه عملهایی که انجام دادیم.
سالها گذشت و گذشت و لااقل در مورد خودم باید بگویم که کمتر پای منبر می رفتم و کمتر وعظ می شنیدم و بیشتر کتابهای درسی را مطالعه می کردم تا مسایل دینی. باورم این بود که مطالعات تخصصی در رشته تحصیلی کمی مرا از این مسایل دور کرده است. اما گاهی هم که قسمت میشد، پای منبری باشم، سخنها به نظر تکراری می آمد و بیاضهای کهنه از بر شده گوشهایم را نوازش می داد(؟!) و چرا پنهان کنم، این تکرار خسته ام کرده بود.
شاید پانزده سال قبل بود که در نشستهای خودمانی با برخی از علماء، در مورد مسایل روز گفتگو می کردم و با کنجکاوی از آنها نظر می خواستم. تنها یک نتیجه، حاصل تمام این مباحثات بود و آن اینکه تقریبا تمام عالمان ما رسالت خود را انجام نداده اند؛ نمی دانم من رسالت علما را زیاد گران می دیدم یا آنها این رسالت خود را نمی دانستند و یا خود را به ندانستن و شاید فراموشی زده بودند. در پی این کنکاشها و کلنجار رفتنها با خود و با علماء، به یک طبقه بندی از علمای در کشورمان دست یافتم:
1- دسته ای به ظاهر عالم بودند و در اصل جاهلترین افراد روزگار؛ تنها علمشان که لااقل از نظر من نه در دنیا و نه در آخرت، نه به درد خودشان و نه به درد دیگران می خورد، چند خط خطبه و نعت از بر کرده و نهایتا چند سوره یا چند جزء قرآن کریم، البته بدون حتی درکی کوچک از محتوای آن بود. جالبتر اینکه علاقه ای هم به شنیدن نقد و نظری نداشتند و هر برداشتی غیر از آن چه به ذهن کورشان رسیده بود را کفر میدانستند یا شرک.
2- عده ای دیگر که – متاسفانه – بیشتر تحصیل کردگان حوزات علمیه قم بودند، آنقدر علوم دینی را خوب(؟!) درک کرده بودند که پس از سالها تلمذ پای دروس خارج، کاشفشان چنین به عمل آمد که عمرشان را تلف کرده اند و اگر همان شهریه ناچیز، تسلای دلشان نبود، باید به خاطر تاوان عظیمی که داده بودند، از افسردگی زمین گیر می شدند و از درد آن دار فانی را وداع می گفتند.
البته در این میان عده ای تلاش کرده بودند که خسر الدنیا و الاخرت نشوند. آنها از فرصت مغتنم برای طلاب دینی استفاده کرده و دروس دانشگاهی را خوانده و با زیر بغل زدن مدرکی مد روز، لیبرالتر از پدران و مادران لیبرالیسم، فریاد جدایی دین از سیاست سر دادند تا به گونه ای اثبات کنند که با خواندن علوم روز جبران تاوان گذشته شان را کرده و رستگار شده اند(؟!).
3- دسته سوم آنانی هستند، که لااقل برای حلال کردن شهریه، خوب خواندند و تلاش کردند تا خوب بفهمند. چیزهایی دانستند و فهمیدند، حجج اسلام و آیات عظامی(؟!) شدند که واقعا حرفی هم برای گفتن داشتند، ولی پای عمل که رسیدند، خرشان شروع به لنگیدن کرد.
اینها نیز خود به دو دسته قابل تقسیم اند.
بخشی از آنها یا از ترس اینکه دینشان از کفشان نرود، سیاست را کلا رها کردند و گفتند ما اهلش نیستیم و یا در نهایت آن را به تدریس و تبیین اختصار کردند. بخشی دیگر نیز دین را به دنیا فروختند؛ نه اینکه معامله گر بوده باشند(؟!) و به رضای خود این متاع دین را به بهای بخس دنیا داده باشند؛ فشار اطرافیان آنها را در عسر و هرج قرار داده و ناگزیر و بنابر مصالح(چه فرقی دارد که شخصی یا عمومی) چنین کرده اند و البته شبها تا به سحر سر بر مهر می گذارند و توبه و استغفار هم می کنند تا خدواند الرحم الراحمین ببخشایندشان(؟!).
4- عده ای هم از حجج اسلام و آیات عظام بوده اند که نه فکر شهریه بوده اند و نه در پی نام. هم معامله گر بوده اند و هم قمارباز؛ معامله گرانی بوده اند که با خدایشان سر معامله را گشوده و یا برای خدا معامله کرده اند. خود را وقف کرده اند تا رمق دارند در دین تفحص کنند و پشت دین باشند، بدون اینکه بار دنیا را به دیگران بسپارند و در مقابل از خداوند خواسته اند تا رزق و روزی حلالشان بدهد. گاهی هم قماری زده اند و جامی را هم نوشیده اند(؟!)؛ قمارشان بر سر زندگیشان بوده است و دینشان، و طعم جامشان یا تلخی و مرارت صبر و بردباری بوده یا شهد شیرین شهادت.
این برداشت شخصی ام از تجربه همنشینی با بسیاری از علما بود ولی نمیتوانم بگویم برداشت دقیق و خالی از نقص است؛ برداشتی است قابل نقد و نظر تا شاید این نگاه اصلاح شود… اما در نهایت برای دسته آخر از خداوند توفیق می خواهم و برای دیگرانشان عاقبت به خیری!
سید محمد عالمی
نظرات(۰ دیدگاه)