در جلسه مناظره امام رضا و «جاثلیق» یهودی چه گذشت؟
- انتشار: ۲ جدی ۱۳۹۳
- سرویس: دین و اندیشه
- شناسه مطلب: 2183
هنگامى كه على بن موسى الرضا ـ عليه السلام ـ وارد بر مأمون شد او به فضل بن سهل ، وزير مخصوصش ، دستور داد كه پيروان مكاتب مختلف را مانند جاثليق (عالم بزرگ مسيحى ) و رأس الجالوت (پيشواى بزرگ يهوديان ) و نسطاس رومى (عالم بزرگ نصرانى ) و همچنين علماى ديگر علم كلام را دعوت كند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و هم آن حضرت سخنان آنها را فضل بن سهل آنها را دعوت كرد، هنگامى كه جمع شدند نزد مأمون آمد و گفت : همه حاضرند.
مجلس پر از افراد مشهور و سرشناس بود و محمد بن جعفر(فرزند امام صادق و عموى امام رضا) با جماعتى از بنى هاشم و آل ابى طالب و جمعى از فرماندهان لشگر نيز حضور داشتند. هنگامى كه امام ـ عليه السلام ـ وارد مجلس شد مأمون برخاست ، محمد بن جعفر و تمام بنى هاشم نيز برخاستند. امام ـ عليه السلام ـ همراه مأمون نشست ، اما آنها به احترام امام ـ عليه السلام ـ همچنان ايستاده بودند تا دستور جلوس به آنها داده شد و همگى نشستند. مدتى مأمون بگرمى مشغول سخن گفتن با امام ـ عليه السلام ـ بود، سپس رو به جاثليق كرد و گفت:
اى جاثليق ! اين پسر عموى من على بن موسى بن جعفر ـ عليه السلام ـ است ، من دوست دارم با او سخن بگويى و مناظره كنى ، اما طريق عدالت را در بحث رها مكن.
جاثليق گفت : اى اميرموءمنان ! من چگونه بحث و گفتگو كنم كه (با او قدر مشتركى ندارم ) او به كتابى استدلال مى كند كه من منكر آنم و به پيامبرى عقيده دارد كه من به او ايمان نياورده ام .
در اينجا امام ـ عليه السلام ـ شروع به سخن كرد و فرمود: اى نصرانى ! اگر به انجيل خودت براى تو استدلال كنم اقرار خواهى كرد؟ جاثليق گفت : آيا مى توانم گفتار انجيل را انكار كنم ؟ آرى به خدا سوگند اقرار خواهم كرد هر چند بر ضرر من باشد.
امام ـ عليه السلام ـ فرمود: هر چه مى خواهى بپرس و جوابش را بشنو.
جاثليق : درباره نبوت عيسى و كتابش چه مى گويى ؟ آيا چيزى از اين دو را انكار مى كنى ؟
امام ـ عليه السلام ـ من به نبوت عيسى و كتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواريون به آن اقرار كرده اند، اعتراف مى كنم ، و به نبوت (آن ) عيسى كه اقرار به نبوت محمد(ص ) و كتابش نكرده و امتش را به آن بشارت نداده كافرم.
آيا به قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمى كنى ؟
امام ـ عليه السلام ـ آرى
جاثليق : پس دو شاهد از غير اهل مذهب خود از كسانى كه نصارى شهادت آنان را مردود نمى شمارند بر نبوت محمد(ص ) اقامه كن و از ما نيز بخواه كه دو شاهد بر اين معنا از غير اهل مذهب خود بياوريم.
امام ـ عليه السلام ـ هم اكنون انصاف را رعايت كردى اى نصرانى ، آيا كسى را كه عادل بود و نزد مسيح ، عيسى بن مريم مقدم بود مى پذيرى ؟
جاثليق : اين مرد عادل كيست ، نامش را ببر.
امام ـ عليه السلام ـ درباره ی «يوحناى ديلمى» چه مى گويى ؟
جاثليق : به به ! محبوبترين فرد نزد مسيح را بيان كردى.
امام ـ عليه السلام ـ تو را سوگند مى دهم آيا انجيل اين سخن را بيان مى كند كه يوحنا گفت : حضرت مسيح مرا از دين محمد عربى باخبر ساخت و به من بشارت داد كه بعد از او چنين پيامبرى خواهد آمد، من نيز به حواريون بشارت دادم و آنها به او ايمان آوردند؟
جاثليق گفت : آرى ! اين سخن را يوحنا از مسيح نقل كرده و بشارت به نبوت مردى و نيز بشارت به اهل بيت و وصيش داده است ، اما نگفته است اين در چه زمانى واقع مى شود و اين گروه را براى ما نام نبرده تا آنها را بشناسيم .
امام ـ عليه السلام ـ اگر ما كسى را بياوريم كه انجيل را بخواند و آياتى از آن را كه نام محمد(ص ) و اهل بيتش و امتش در آنها است ، تلاوت كند آيا ايمان به او مى آورى ؟
جاثليق : بسيار خوب است.
امام ـ عليه السلام ـ به نسطاس رومى فرمود: آيا سِفْرِ سوم انجيل را از حفظ دارى ؟
نسطاس گفت : بلى ، از حفظ دارم.
سپس امام به رأس الجالوت (بزرگ يهوديان ) رو كرد و فرمود: آيا تو هم انجيل را مى خوانى ؟ گفت آرى به جان خودم سوگند. فرمود سِفْرِ سوم را بر گير، اگر در آن ذكرى از محمد و اهل بيتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده .
سپس امام ـ عليه السلام ـ سِفْرِ سوم را قرائت كرد تا به نام پيامبر(ص ) رسيد، آنگاه متوقف شد و رو به جاثليق كرد و فرمود: اى نصرانى ! تو را به حق مسيح و مادرش آيا قبول دارى كه من از انجيل باخبرم ؟
جاثليق : آرى
سپس امام ـ عليه السلام ـ نام پيامبر(ص ) و اهل بيت و امتش را براى او تلاوت كرد، سپس افزود: اى نصرانى ! چه مى گويى ، اين سخن عيسى بن مريم است ؟ اگر تكذيب كنى آنچه را كه انجيل در اين زمينه مى گويد، موسى و عيسى هر دو را تكذيب كرده اى و كافر شده اى.
جاثليق : من آنچه را كه وجود آن در انجيل براى من روشن شده است انكار نمى كنم و به آن اعتراف دارم.
امام ـ عليه السلام ـ همگى شاهد باشيد او اقرار كرد، سپس فرمود: اى جاثليق : هر سوءال مى خواهى بكن.
جاثليق : از حواريان عيسى بن مريم خبر ده كه آنها چند نفر بودند و نيز خبر ده كه علماى انجيل چند نفر بودند؟
امام ـ عليه السلام ـ : از شخص آگاهى سوءال كردى ، حواريون دوازده نفر بودند و اعلم و افضل آنها لوقا بود. اما علماى بزرگ نصارى سه نفر بودند: يوحناى اكبر در سرزمين باخ ، يوحناى ديگرى در قرقيسا و يوحناى ديلمى در رجاز، و نام پيامبر و اهل بيت و امتش نزد او بود، و او بود كه به امت عيسى و بنى اسرائيل بشارت داد.
سپس فرمود: اى نصرانى به خدا سوگند ما ايمان به آن عيسى داريم كه ايمان به محمد(ص ) داشت ، ولى تنها ايرادى كه به پيامبر شما عيسى داريم اين بود كه او كم روزه مى گرفت و كم نماز مى خواند.
جاثليق ناگهان متحير شد و گفت : به خدا سوگند علم خود را باطل كردى ، و پايه ی كار خويش را ضعيف نمودى ، و من گمان مى كردم تو اعلم مسلمانان هستى.
امام ـ عليه السلام ـ : مگر چه شده ؟
جاثليق : به خاطر اينكه مى گويى عيسى ضعيف و كم روزه و كم نماز بود، در حالى عيسى حتى يك روز را افطار نكرد و هيچ شبى را (به طور كامل ) نخوابيد و صائم الدهر و قائم الليل بود
امام ـ عليه السلام ـ : براى چه كسى روزه مى گرفت و نماز مى خواند؟
جاثليق نتواتنست پاسخ گويد و ساكت شد (زيرا اگر اعتراف به عبوديت عيسى مى كرد با ادعاى الوهيت او سازگار نبود.
امام ـ عليه السلام ـ : اى نصرانى ، سوءال ديگرى از تو دارم.
جاثليق ، با تواضع ، گفت : اگر بدانم پاسخ مى گويم.
امام ـ عليه السلام ـ : تو انكار مى كنى كه عيسى مردگان را به اذن خداوند متعال زنده مى كرد؟
جاثليق در بن بست قرار گرفت و بناچار گفت : انكار مى كنم ، چرا كه آن كس كه مردگان را زنده كند و كور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهد او پروردگار است و مستحق الوهيّت.
امام ـ عليه السلام ـ حضرت اليسع نيز همين كار را مى كرد و او بر آب راه رفت و مردگان را زنده كرد و نابينا و مبتلا به برص را شفا داد، اما امتش قائل به الوهيت او نشدند و كسى او را عبادت نكرد. حزقيل پيامبر نيز همان كار مسيح را انجام داد و مردگان را زنده كرد.
سپس رو به رأس الجالوت كرده فرمود: اى رأس الجالوت ، آيا اينها را در تورات مى يابى كه بخت النصر اسيران بنى اسرائيل را در آن زمان كه حكومت با بيت المقدس مبارزه كرد به بابل آورد، خداوند حزقيل را به سوى آنها فرستاد و او مردگان آنها را زنده كرد؟ اين واقعيت در تورات مضبوط است ، هيچ كس جز منكران حق از آن را انكار نمى كنند.
رأس الجالوت : ما اين را شنيده ايم و مى دانيم.
امام ـ عليه السلام ـ : راست مى گويى ، سپس افزود: اى يهودى اين سِفْر از تورات را بگير، و آنگاه خود شروع به خواندن آياتى از تورات كرد، مرد يهودى تكانى خورد و در شگفت فرو رفت.
سپس امام ـ عليه السلام ـ رو به نصرانى كرد و قسمتى از معجزات پيامبر اسلام (ص ) را درباره ی زنده شدن بعضى از مردگان به دست او و شفاى بعضى از بيماران غير قابل علاج را به بركت او برشمرد و فرمود: با اينهمه ما هرگز او را پروردگار خود نمى دانيم ، اگر به خاطر اين گونه معجزات ، عيسى را خداى خود بدانيد بايد «اليسع» و «حزقيل» را نيز معبود خويش بشماريد، زيرا آنها نيز مردگان را زنده كردند و نيز ابراهيم خليل پرندگانى را گرفت و سر بريد و آنها را بر كوههاى اطراف قرار داد، سپس آنها را فرا خواند و همگى زنده شدند، موسى بن عمران نيز چنين كارى را در مورد هفتاد نفر كه با او به كوه طور آمده بودند و بر اثر صاعقه مردند انجام داد، تو هرگز نمى توانى اين حقايق را انكار كنى ، زيرا تورات و انجيل و زبور و قرآن از آن سخن گفته اند، پس بايد همه اينها را خداى خويش بدانيم.
جاثليق پاسخى نداشت بدهد، تسليم شد و گفت : سخن ، سخن تواست و معبودى جز خداوند يگانه نيست.
سپس امام ـ عليه السلام ـ در باب كتاب اشعيا از او و رأس الجالوت سوءال كرد. او گفت : من از آن بخوبى آگاهم . فرمود: اين جمله را به خاطر داريد كه اشعيا گفت : من كسى را ديدم كه بر دراز گوشى سوار است و لباسهايى از نور در تن كرده (اشاره به حضرت مسيح ) و كسى را ديدم كه بر شتر سوار است و نورش مثل نور ماه (اشاره به پيامبر اسلام (ص ) ) گفتند: آرى اشعيا چنين سخنى را گفته است.
امام ـ عليه السلام ـ افزود: اى نصرانى ، اين سخن مسيح را در انجيل به خاطر دارى كه فرمود: من به سوى پروردگار شما و پروردگار خودم مى روم و <بارقليطا> مى آيد و درباره ی من شهادت به حق مى دهد (آن گونه كه من درباره ی او شهادت داده ام ) و همه چيز را براى شما تفسير مى كند؟
جاثليق : آنچه را از انجيل مى گويى ما به آن معترفيم.
سپس امام ـ عليه السلام ـ سوءالات ديگرى درباره ی انجيل و از ميان رفتن نخستين انجيل و بعد نوشته شدن آن به وسيله ی چهار نفر: مرقس ، لوقا، يوحنا و متّى كه هركدام نشستند و انجيلى را نوشتند (انجيلهايى كه هم اكنون موجود و در دست مسيحيان است )، سخن گفت و تناقضهايى از كلام جاثليق گرفت.
جاثليق بكلى درمانده شده بود، به گونه اى كه هيچ راه فرار نداشت . لذا هنگامى كه امام ـ عليه السلام ـ بار ديگر به او فرمود: اى جاثليق ، هر چه مى خواهى سوءال كن ، او از هر گونه سوءالى خود دارى كرد و گفت : اكنون شخص ديگرى غير از من سوءال كند، قسم به حق مسيح كه گمان نمى كردم در ميان مسلمانان كسى مثل تو باشد.
نظرات(۰ دیدگاه)