زندگینامه امام رضا (ع) از ولادت تا شهادت
- انتشار: ۲۵ سنبله ۱۴۰۲
- سرویس: دین و اندیشه
- شناسه مطلب: 153126
امام رضا (ع) در سال ۱۴۸ هجری قمری یعنی حدود (۱۲۵۰) سال پیش در شهر مدینه به دنیا آمد. پدر ایشان امام موسی بن جعفر(ع)، یعنی امام هفتم شیعیان و مادرشان بانویی بزرگوار و خردمند به نام (تکتم) یا (نجمه) بود. امام رضا(ع) در همان سالی زاده شد که پدربزرگ ایشان، یعنی حضرت امام جعفر صادق(ع)، به شهادت رسید.
نام ایشان (علی ) است، ولی بر اساس شیوه ای که در میان اعراب مرسوم است، به وی (ابوالحسن) می گفتند. این گونه اسمها را (کنیه) می نامند. علاوه بر نام و کنیه، گاه عنوان دیگری نیز به افراد می دهند که آن را (لقب) می گویند. امام هشتم دارای لقب های متعددی است. از جمله معروف ترین این القاب، (رضا)، (عالم آل محمد)، (غریب الغرباء)، (شمس الشموس) و (معین الضعفاء) است. نامیدن هر فرد به این نامها، یعنی اسم، کنیه و لقب دلیل خاصی دارد. گفته اند که وی را به این جهت (رضا) لقب داده اند که خدا از او راضی است.
دوران کودکی و جوانی امام در مدینه گذشت. اخلاق نیکو، دانش فراوان، ایمان و عبادت بسیار از ویژگی هایی بود که امام را مشخص می ساخت.
شخصیت اخلاقی امام
از خوش اخلاقی امام سخن بسیار گفته اند. در این جا به چند نمونه آن توجّه کن و ببین که امام در برخورد با مردم به چه نکات ریزی دقّت می کرده است. همه اینها برای ما درس (چگونه زیستن) است:
ـ هیچ گاه با سخن خود، دیگران را آزار نداد.
ـ سخن هیچ کسی را قطع نکرد.
ـ به نیازمندان بسیار کمک می فرمود.
ـ با خدمتگزاران خود بر سر یک سفره می نشست و غذا می خورد.
ـ همیشه چهره ای خندان داشت.
ـ هرگز با صدای بلند و با قهقهه نمی خندید.
ـ هنگام نشستن، هرگز پای خود را در حضور دیگران دراز نمی کرد.
ـ در حضور دیگران هرگز به دیوار تکیه نمی زد.
ـ به عیادت بیماران می رفت.
ـ در تشییع جنازه ها شرکت می جست.
ـ از مهمانان خود، شخصا پذیرایی می کرد.
ـ وقتی بر سر سفره ای می رسید، اجازه نمی داد تا به احترام او از جای برخیزند.
ـ به پاکیزگی بدن، موی سر و پوشاک خود بسیار توجه داشت.
ـ بسیار بردبار و صبور و شکیبا بود.
اینها گوشه ای از اخلاق امام بود. آیا با داشتن این اخلاق و رفتار نباید خدا از او راضی و خرسند باشد؟ و آیا سزاوار نیست که او را (رضا) بنامند؟
آیا کسی که خدا از او خشنود است، مردم از او خرسند نیستند؟ این گونه هست که نام (رضا) برای آن امام بزرگوار برازنده و سزاوار است.
امام رضا در نگاه شاعران
از همان دوران امام رضا(ع)، شاعران و نویسندگان در وصف بزرگواری آن حضرت بسیار سروده اند و نوشته اند و هریک به گونه ای آن امام را به نیکی وصف کرده اند. شنیدنی است که شاعری بود به نام (ابونواس) که در سرودن بسیار توانایی داشت. به او گفتند: تو درباره همه چیز شعر گفته ای ، کوه و دشت و شراب و موسیقی را در اشعار خود ستوده ای ، اما شگفتا که در باره موضوع مهمی مانند شخصیت والای امام رضا سکوت کرده ای ! در حالی که تو ایشان را خوب می شناسی و با اخلاق و رفتار و بزرگواری حضرت آشنایی کامل داری . ابونواس ابتدا در پاسخ گفت: به خدا سوگند، تنها بزرگی او مانع از انجام این کار شده است، چگونه کسی چون من، درباره شخصیت برجسته ای همچون امام رضا(ع) شعر بسراید؟ آن گاه شعری گفت که چکیده معنی آن چنین است:
از من نخواهید که او را بستایم، من را توان آن نیست تا انسانی را مدح کنم که جبرئیل خدمتگزار آستان پدر اوست.
شخصیت معنوی امام
گفتیم که امام رضا(ع) از نظر توجه به مسائل معنوی و پرداختن به امور عبادی نیز برجسته بود. روایتها و داستانهای بسیاری از این جنبه زندگی امام در کتابهای تاریخی نقل شده که شنیدن آن برای همه ما جالب است. ما وقتی می بینیم که امام ما و پیشوایی که او را به رهبری خود پذیرفته و زندگی او را الگوی خود قرار داده ایم، این چنین عبادت می کند و این گونه به مسائل عبادی توجه دارد، خود نیز ناگزیریم که همان شیوه را پیروی کنیم و از همان روش درس بیاموزیم.
در اینجا به چند نمونه از نکاتی که تاریخ نویسان در این زمینه مورد توجّه قرار داده اند اشاره می کنیم…
ـ شبها کم می خوابید و بیشتر شب را به عبادت می پرداخت.
ـ بسیاری از روزها را روزه می گرفت.
ـ سجده هایش بسیار طولانی بود.
ـ قرآن بسیار تلاوت می کرد.
ـ به نماز اول وقت پایبند بود.
ـ بجز هنگام نماز هم به مناجات به خدا انس داشت.
شخصیت علمی امام هشتم
امام رضا(ع) جایگاه علمی ویژه ای داشت. او از دانشی سرشار بهره مند بود و این برجستگی علمی او در رویارویی با دانشمندان ادیان و مذاهب دیگر، بهتر آشکار می شد. جلسات و محافلی که علما و دانشمندان مختلف گرد هم می آمدند و به بیان دیدگاهها و نظرات خویش می پرداختند، در آن زمان رونق خاصی داشت. حاکمان آن عصر، گاه برای جلوه دادن شکوه دربار خویش، گاه به منظور گرایش دانشمندان به دربار، و زمانی برای این که بر عقیده کسی چیره شوند، در کنار مجالس دیگر، به برگزار کردن نشستهای علمی نیز می پرداختند. این محافل که به جلسات (مناظره) معروف بود، بهترین مکان برای ابراز شایستگی های علمی افراد به شمار می رفت.
در عصر امام رضا (ع)، آن گاه که همه دانشمندان جمع می شدند و به گفت و گو می پرداختند و سرانجام در پاسخ دیگران فرو می ماندند، دست به دامان امام رضا(ع) می شدند تا بر حقانیت مطلب خویش گواهی دهند.
در بالا گفتیم که یکی از مهم ترین و معروف ترین لقب های امام رضا (ع)، (عالم آل محمد) است. این که از میان همه امامان شیعه، حضرت امام رضا به این لقب شهرت یافته است، خود دلیل برجستگی آن امام از جهت دانشهای رایج در زمان خویش و یافتن فرصت برای آشکارسازی آن علوم می باشد.
اباصلت که یکی از یاران امام است، از برادرزاده امام رضا (ع) روایتی نقل می کند که خواندنی است. با توجه به این روایت تو هم می توانی بفهمی که این لقب حضرت از کجا آمده است. او می گوید:
امام موسی بن جعفر(ع) به فرزندانش می فرمود: برادرتان، علی بن موسی (یعنی امام رضا)، عالم آل محمد است… نیازهای دینی خود را از وی فرا بگیرید و آن چه را به شما آموزش می دهد، به یاد داشته باشید، زیرا پدرم امام صادق(ع) بارها به من می فرمود: عالم آل محمد در نسل توست و ای کاش من می توانستم او را ببینم.
شنیدن این دو حدیث هم حتما برای تو جالب است. یکی از زبان شیرین خود امام است و دیگری را یکی از یاران حضرت نقل کرده است……. حدیث نخست این است:
در حرم پیامبر(ص) می نشستم و دانشمندان مدینه هرگاه در مسأله ای با مشکل روبرو می شدند و از حلّ آن ناتوان می ماندند، به سوی من رو می آوردند و پاسخ می گرفتند.
… و حدیث دوم را عبدالسلام هروی نقل کرده که در بیشتر نشستهای علمی امام حاضر بوده است.
هیچ کسی را از امام رضا (ع) داناتر ندیدم و هر دانشمندی که او را دیده به دانش برتر او گواهی داده است. در نشستهایی که گروهی از دانشوران و فقیهان و دانایان ادیان گوناگون حضور داشتند، بر تمامی آنها چیره شد، تا آن جا که همه آنان به ناتوانی علمی خود و برتری امام اعتراف کردند و گواهی دادند.
یکی از نکاتی که در بررسی شخصیت علمی امام مورد توجه همگان قرار گرفته و آن را بازگو کرده اند، این است که امام رضا (ع) با هر گروهی به زبان خودشان سخن می گفت و به تعبیر اباصلت، شیواترین و داناترین مردم به هر زبان و فرهنگی بود. اباصلت که خود این سخن را می گوید، از این تسلط امام به زبانهای مختلف شگفت زده می شود و این تعجّب خود را به امام اظهار می نماید و امام در پاسخ می فرماید:
من حجت خدا بر مردم هستم. چگونه می شود چنین فردی زبان آنان را درک نکند؟ مگر نشنیده ای که امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: به ما (فصل الخطاب) داده اند، و آن چیزی نیست، جز آشنایی با زبان دیگران.
اینها همه، نمونه ای از شخصیت علمی امام است. در کتابهای تاریخی که به بررسی ابعاد مختلف زندگی امام رضا(ع) پرداخته اند، این نکات به صورت گسترده مورد بحث قرار گرفته و رخدادهای متعددی که گواه برتری علمی امام است، بازگو شده است.
شخصیت سیاسی امام رضا (ع)
تمام عمر امام رضا(ع)، چه آن زمان که هنوز به مقام امامت نرسیده بود و چه آن گاه که پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام موسی کاظم(ع)، مسئولیت امامت و رهبری شیعیان را بر عهده داشت، در زمان حکومت عباسیان بود.
عباسیان با ادعای انتساب به پیامبر اکرم(ص)، و با بهره گیری از احساسات مردم بر ضد امویان، توانستند آنان را از حکومت کنار بزنند و خود بر تخت فرمانروایی مسلمانان بنشینند. با سرکوب امویان، آنان دیگر قدرت و توانی نداشتند که خطر مهمی برای عباسیان به شمار روند. عباسیان تنها خطر برای حکومت خود را شیعیانی می دانستند که با فرمانبری از امامان معصوم، حاکمان آن روزگار را ناحق می شمردند و می کوشیدند تا آنان را از حکومت ساقط کنند.
بنابراین، دشمن شماره یک حاکمان عباسی ، امامان شیعه بودند و به همین دلیل است که همه امامانی که در روزگار این حاکمان ستمگر می زیستند، به دست آنان به شهادت رسیدند…. عباسیان ستم پیشه به اندازه ای بر شیعیان فشار آوردند و آنان را مورد تهدید و شکنجه و آزار و تبعید و آوارگی قرار دادند که حتی تاریخ نویسان نیز از بازگو کردن آن دچار شرمندگی شده اند.
ده سال از دوران امامت حضرت رضا(ع)، با حکومت هارون همزمان بود. در این ده سال، موقعیت مناسبی برای مبارزه علنی و رسمی برای امام رضا(ع) پدید نیامد و بیشتر تلاش سیاسی امام به صورت پنهانی رهبری می شد، اما در گوشه گوشه سرزمینهای مسلمانان جنبشها و قیامهای پیاپی شیعیان، حکومت عباسی را به تنگ آورده و هارون در برخورد با آنها دچار سردرگمی شده بود. به این گفت و گو که میان هارون و یکی از درباریان قدرتمند وی رد و بدل شده است توجّه کن:
_ ای هارون! این علی بن موسی است، که بر جای پدر خویش تکیه زده و امامت و رهبری شیعیان را از آن خود می داند. چه باید کرد؟
_ آن خطایی که در کشتن پدرش موسی مرتکب شدیم برای ما بس است! یعنی می خواهی تمام آنان را بکشم؟! مگر می شود؟
اما… در میان همه حاکمان عباسی ، مأمون چهره ای دیگر داشت. او که برادر خود، امین را کشت تا خود به حکومت برسد، در برخورد با شیعیان و به ویژه شخص امام رضا(ع) از راهی دیگر وارد شد و شیوه ای دیگر را در پیش گرفت.
در این جا خوب است به چند نمونه از اظهار نظر تاریخ نویسان درباره شخصیت پیچیده مأمون آگاه شوی تا دریابی که امام رضا(ع) با چه انسان مرموزی روبرو بوده است.
یکی می گوید:
مأمون از نظر دوراندیشی ، اراده قوی ، بردباری ، دانش، زیرکی ، بزرگی ، شجاعت و جوانمردی از همه عباسیان برتر بود.
دیگری می نویسد:
مأمون در عین حال که در مجالس عیش و نوش شرکت می جست، به کتاب و فلسفه و بحث و جدل و مناظره علمی و مباحث فقهی و… علاقه شدید داشت!
دیگری می گوید:
گاهی مانند یک دیندار دلسوز، مردم را به علت کوتاهی در نماز و فرو رفتن در لذات و پیروی از شهوات و… نکوهش می کرد و آنان را از عذاب الهی می ترساند، و زمانی خودش در بزم خوشگذرانی و مجالس عیش و نوش شرکت می نمود.
یکی هم چنین اظهار می دارد:
مأمون زیرک ترین حاکمان عباسی و داناترین ایشان به فقه و کلام بود.
… و از این یک بشنو که می گوید:
مأمون روزی ادعای تشیع می کرد و وجودش را لبریز از دوستی و عشق به علی (ع) نشان می داد و در فاصله ای اندک، نقاب از چهره برمی گرفت و تا آن جا پیش می رفت که حاضر نبود در مجلس او حتی از عنصر تبهکار و جلادی همچون حجاج بن یوسف، خرده بگیرند.
آیا همزمانی با چنین موجود پیچیده و ابهام آلودی که تلاشی جز پایداری بیشتر حکومت عباسی ندارد، اما در همان حال، بزرگترین مخالف خود، یعنی شخص امام رضا(ع) را به ولی عهدی خویش برمی گزیند، آسان است؟
به هرحال، مأمون با این خصوصیاتی که داشت، پس از رسیدن به قدرت، و به منظور پایدار ساختن ارکان حکومت خود، تصمیم گرفت با امام رضا(ع) به گونه ای دیگر برخورد نماید. پس، برای امام نامه نوشت و حضرت را به ولی عهدی خود منصوب کرد. امام ابتدا از پذیرش این امر خودداری فرمود، اما پیگیری و پافشاری مأمون و خودداری امام، به آن جا انجامید که مأمون دو تن را به نمایندگی از سوی خود که در خراسان بود، روانه مدینه کرد و آنان در نزد امام هدف خود را چنین بیان کردند:
مأمون ما را مأمور کرده که شما را به خراسان ببریم.
امام هم که شیوه های حاکمان را می شناخت و می دانست مأمون که از کشتن برادر خود پروا ندارد، از این تصمیم خود دست بردار نیست، ناگزیر از ترک مدینه شد.
هجرت امام به خراسان
امام رضا(ع) هنگامی که خود را ناچار به سفر یافت، برای این که ناخرسندی خود را از این سفر اعلام فرماید، چندین بار در کنار حرم مطهر پیامبر اکرم(ص) حضور یافت و به گونه ای به زیارت پرداخت که همگان فهمیدند این سفر مورد رضایت امام نیست.
یکی از شاهدان این ماجرا نقل می کند که امام را در حال زیارت دیدم، نزدیک رفتم و برای این که امام در آستانه سفر است به ایشان شادباش گفتم، اما حضرت چنین پاسخ داد:
مرا به حال خود بگذار! من از جوار جدم پیامبر(ص) خارج می شوم و در غربت از دنیا خواهم رفت!
پس از آن هم، امام همه اقوام و نزدیکان خود را فراخواند و در جمع ایشان فرمود:
بر من گریه کنید! زیرا دیگر به مدینه بازنخواهم گشت.
این امر نشان می دهد که امام با نقشه شوم مأمون آشنا بوده، ولی راهی جز پذیرفتن تصمیم وی نداشته است.
باری ، امام به همراه فرستادگان مأمون مدینه را پشت سر گذاشته، رهسپار خراسان شد، جایی که مأمون در آن جا می کرد.
بنا به فرمان مأمون، مسیر امام از مدینه تا خراسان، به گونه ای تعیین گردید که مردم شهرهای شیعه نشین از دیدار امام محروم شوند. زیرا اگر شیعیان موفق می شدند از نزدیک امام خود را زیارت کنند و با ایشان دیدار نمایند و از سخنان آن حضرت بهره مند شوند، بیش از پیش به وی ارادت می یافتند و این خود خطر بزرگی برای حکومت مأمون به شمار می آمد. بنابراین، شهرهای کوفه و قم از مسیر سفر امام حذف گردید. اما در این که امام از کدام مسیر به خراسان و شهر مرو رسیده است، میان تاریخ نویسان اختلاف است. خلاصه مسیرهایی که برای این سفر نقل شده از این قرار است:
۱ ـ مدینه، بصره، اهواز، فارس (شیراز)، اصفهان، ری ، سمنان، دامغان، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
۲ ـ مدینه، بصره، اهواز، اصفهان، کوه آهوان، سمنان، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
۳ ـ مدینه، بصره، اهواز،اصفهان، یزد، طبس، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
۴ ـ مدینه، بصره، اهواز، فارس (شیراز)، کرمان، طبس، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
حدیث سلسله الذهب
امام رضا(ع) در این سفر تاریخی ، هر جا که توانست کوشید تا مردم را با اسلام، قرآن، تشیع، اخلاق اسلامی ، آرمانهای دینی و احکام مذهبی آشنا سازد. از جمله مهمترین فرازهای این سفر، توقف امام در نیشابور و سخن تاریخی ایشان در جمع گروه بسیاری از مردم و حدیث شناسان این شهر است.
آشنایی با این سخن و حدیث امام برای همه ما جالب است.
این حدیث به (سلسله الذهب) شهرت دارد. دلیل این نامگذاری را خواهی دانست. اما بهتر آن است که نخست، با چگونگی بیان حدیث و اصل آن آشنایی پیدا کنی :
دو تن از حدیث شناسان نیشابور خدمت امام رضا(ع) رسیده، گفتند:
ای بزرگوار!
ای بازمانده از دودمان امامان!
ای سلاله پاک پاکان!
ای فرزند پیامبر!
به حق پدران و اجداد پاک و نیاکان نیکومقام سوگندت می دهیم که پرده را برداری ، رخسار خود را به ما نشان دهی و حدیثی از نیاکان خود را برای ما بازگو فرمایی … تا خاطره ای فراموش نشدنی از شما داشته باشیم.
امام کاروان را از حرکت بازداشت، پرده هودج را کنار زد…
انبوه جمعیت می کوشیدند تا خود را به امام نزدیک کنند…
اما آنان که حدیث می نوشتند از مردم خواستند که آرام باشند تا آنان بتوانند سخن امام را بشنوند و آن را برای تاریخ ثبت کنند و به یادگار بنویسند.
آن گاه امام چنین فرمود:
پدرم بنده شایسته خدا، موسی بن جعفر،
از پدرش جعفر بن محمد،
و او از پدرش محمد بن علی ،
و او از پدرش علی بن الحسین،
و او از پدرش حسین بن علی ،
و او از پدرش علی بن ابی طالب،
نقل کرده که از پیامبر(ص) شنیده است،
و پیامبر از جبرئیل دریافت کرده
که خداوند فرموده است:
کلمه لا اله الا الله دژ استوار من است. هر کس که وارد آن دژ شود از عذاب من ایمن خوهد بود.
گوشها شنیدند و قلمها نوشتند… در میان مردم همهمه افتاد. دهها هزار مرد و زنی که این سخن را دریافتند آن را برای یکدیگر باز می گفتند… کاروان امام به راه افتاد، اما حضرت ندا در داد و آن را از رفتن بازداشت و فرمود:
با شرایط آن… و من از شرطهای آن هستم.
امام در این حدیث بسیار کوتاه و فشرده، نکات بسیار بلندی را بیان فرموده است. به این نکات توجه کن:
۱ ـ اهمیت مسأله توحید و محور بودن آن در اندیشه اسلامی .
۲ ـ پیوستگی معارف خاندان امامت به شخص پیامبر اسلام(ص) و به سرچشمه وحی .
۳ ـ پیوند گسست ناپذیر توحید با رهبری .
۴ ـ تثبیت امامت حضرت رضا علیه السلام و ردّ دیدگاه کسانی که به امامت ایشان باور نداشتند.
اما چرا این حدیث را (سلسله الذهب) نامیده اند؟
وقتی جمله ای از کسی نقل می شود، گاه چندین نفر در بازگو کردن آن نقش دارند و آن را از قول کسان دیگر روایت می کنند. این افراد را در اصطلاح علم حدیث، (سلسله سند حدیث) می گویند. مثلاً در همین حدیث، که امام رضا(ع) این سخن را از قول پدران خود نقل می فرماید، این افراد، سلسله سند این حدیث نامیده می شوند. از آن جا که همه این افراد، امامان عزیز ما شیعیان هستند، این حدیث در تاریخ به عنوان حدیثی که همه سلسله سند آن طلایی و زرّین هستند معروف شده است و آن را (سلسله الذهب، یعنی رشته طلایی ) نام داده اند.
این حدیث از آن زمان که از زبان مبارک امام شنیده شد، همواره مورد توجه و عنایت حدیث شناسان، تاریخ نویسان و هنرمندان بوده است. تا کنون نیز هنرمندان آن را به شیوه های مختلف نوشته و عرضه کرده اند.
امام رضا علیه السلام در خراسان
به هرترتیب، امام رضا(ع) وارد شهر مرو، مقر حکومت مأمون شد. مأمون مجلسی آراست و در آن امام را در مراسمی رسمی ، به ولی عهدی خود منصوب کرد. حضرت در آن مجلس، حکم مأمون را گرفته، بر آن یادداشتی نوشت و با تیزبینی و درایتی که برخاسته از مقام امامت ایشان بود، به ارزشهای والای اسلامی اشاره نمود و در برابر دسیسه ای که مأمون چیده بود با یاد و نام اهل بیت علیهم السلام، حقانیت ایشان و تصریح به عمر کوتاه خود، فهماند که این منصب را با انگیزه شخصی نپذیرفته و تنها عامل قبول این سمت، پافشاری مأمون بوده است.
برخوردهای حکیمانه امام با این مسأله، چه در طول سفر و چه در ایام اقامت در مرو، سبب شد تا بر خلاف پندار مأمون، امام بیش از گذشته در میان مردم شناخته شود و در دل ایشان جای گیرد.. این امر موجب این شد که مأمون در فاصله ای نه چندان دراز، از ترفند شکست خورده خود احساس ناراحتی کند و در اندیشه محدود ساختن فعالیت های امام و حتی از میان بردن ایشان فرو رود.
یکی از نشانه های این امر، جلوگیری وی از برپایی نماز عید فطر به امامت حضرت رضا علیه السلام است.
دو تن از شاهدان، واقعه را چنین روایت کرده اند:
عید فطر فرا رسید… مأمون _ شاید _ به دلیل بیماری ، به امام رضا(ع) پیام داد که نماز عید را به جای وی برپا دارد. امام، بر پایه آن چه قبلاً شرط کرده بود که در مراسم حکومتی دخالت نکند، از قبول این امر خودداری ورزید. اما مأمون پیک فرستاد که هدف از این پیشنهاد، تثبیت امر ولایت عهدی شماست و دوست دارم مردم به این وسیله اطمینان پیدا کنند که ولایتعهدی را براستی پذیرفته ای !
امام پیشنهاد وی را پذیرفت به این شرط که نماز را همچون جدّش رسول خدا (ص) برپا دارد. مأمون هم قبول کرد و دستور داد تا نظامیان و درباریان و همه مردم صبح روز عید نزدیک خانه امام گرد هم آیند و امام را از منزل تا محل نماز همراهی نمایند.
امام از خانه خارج شد، در حالی که خود را خوشبو ساخته، عبایی بر دوش انداخته، عمامه ای بر سر نهاده، عصایی در دست گرفته و با پای برهنه، با گامهایی استوار رهسپار شد تا نماز عید را بخواند. امام که تکبیر می گفت، فریاد تکبیر مردم در سراسر شهر طنین انداخت، نظامیانی که سواره بودند از مرکب پیاده شدند، و همه به پیروی از امام، پای خویش را برهنه ساختند.
فضل بن سهل، وزیر زیرک مأمون، با دیدن این صحنه، خود را به خلیفه رساند و مأمون را از جوّ شهر آگاه ساخت و یادآور شد که اگر این گردهمایی ادامه یابد، جایگاه خلیفه در دیدگاه مردم از ارجمندی می افتد و همه دلها به امام می گرود. پس مأمون نیز فرمان داد که امام را از نیمه راه بازگرداندند و نماز اقامه نشد.
در بازگشت، امام با اندوه بسیار فرمود:
بارخدایا! اگر وضعیت کنونی جز با مرگ من دگرگون نمی شود، هم اینک در آن شتاب فرما!
شهادت امام رضا علیه السلام
مأمون که روز به روز گرایش بیشتر مردم به امام رضا(ع) را می دید، در برابر هم مسلکان خود، یعنی خاندان عباسی هیچ بهانه ای نداشت. پس تصمیم گرفت راهی بغداد شود تا از نزدیک با ایشان به گفت و گو بنشیند.
اما آیا او در این سفر چه ارمغانی برای آنان به همراه داشت؟
آیا می توانست امام را از ولایتعهدی برکنار کند؟
آیا می توانست بیعت گسترده ای که از مردم گرفته بود، نادیده بگیرد؟
آیا می توانست واکنش مردم به برکناری امام را تحمل کند؟
آیا می توانست در برابر ناخرسندی انبوه شیعیان و پیروان امام، دلیل قانع کننده ای بیاورد؟
این جاست که باردیگر مأمون چهره واقعی خود را نمایان می سازد و به خشونت پنهان و سیاست بازی روی می آورد.
او نخست، وزیرش فضل بن سهل را می کشد و بر جنازه او اشک می ریزد و برای یافتن قاتلان او جایزه تعیین می کند و آن گاه که آنان را دستگیر می کنند، آنان شهادت می دهند که مأمون خود به این کار فرمان داده است، اما او ناباورانه آنان را می کشد.
سپس برنامه حذف امام رضا(ع) را دنبال می کند، اما می کوشد که این برنامه را به گونه ای عملی سازد که دامان خود او از این امر پاک نشان دهد. پس در راه سفر به بغداد، در توس توقف می کند و در همان جا با خوراندن انار یا انگور زهرآلود به حضرت، امام رضا(ع) را مسموم می سازد و مانند آن چه پس از قتل فضل بن سهل کرد، در این جا نیز بر پیکر پاک امام اشک می ریزد و حضرت را در کنار قبر پدر خود هارون الرشید دفن می کند.
امام رضا(ع) پیشتر، شهادت خود به دست مأمون را به برخی از یاران خود گوشزد کرده بود. از جمله یک بار به دو تن از اصحاب خویش فرموده بود:
اینک هنگام بازگشت من به سوی خدا فرا رسیده و زمان آن است که به جدم رسول خدا(ص) و پدرانم بپیوندم. تومار زندگی ام به انجام رسیده است. این حاکم خودکامه (مأمون) تصمیم گرفته است که مرا با انگور و انار مسموم به قتل برساند.
در میان نقل قول های گوناگون درباره روز و ماه و سال شهادت امام رضا(ع)، مشهورتر آن است که حضرت در روز جمعه، آخر ماه صفر سال ۲۰۳ هجری قمری به شهادت رسیده، در حالی که ۵۵ سال از عمر مبارک امام سپری شده است.
آیا می دانی از آن تاریخ تا کنون چند سال می گذرد؟
محل شهادت امام هم به گفته همه تاریخ نویسان، شهر توس و محل دفن ایشان نیز در باغ حمید بن قحطبه در سناباد بوده که بعدها (مشهد الرضاـمحل شهادت امام رضا علیه السلام) نام گرفته و اینک به نام مشهد شهرت دارد.
نظرات(۰ دیدگاه)