حزب یا ازدیاد رهبر؟
- انتشار: ۳۰ قوس ۱۳۹۹
- سرویس: دیدگاهسیاست
- شناسه مطلب: 101952

اگر تسامحا احزاب کنونی را حزب بدانیم، غالب آنها جنبشهای مسلح نظامی-چریکی بودند. از یک جنبش چریکی، فعالیت در چارچوب قواعد دموکراتیک و گردش قدرت درونحزبی بر مبنای اساسنامه را اگر انتظار داشتهباشیم، به خطا رفتهایم. جنبشهای چریکی مولود شرایط جنگاند و بنابراین کارکرد تا اندازهای اضطراری و غیرعادی دارند.
احزاب افغانی که در زمان پیشامقامت و مقاومت، اسمورسمی داشتند، در عصر پسامقامت مشی و خصلتهای گذشتهی خود را تغییر ندادند؛ یعنی رهبران، سیطرهشان را بر حزب حفظ کردند. دستکم فرزندانشان آشکار یا نهان جای پدرانشان نشستند. به کدرهای نورسته کمتر اجازه حضور در موقعیتهای تصمیمسازی و تصمیمگیری داده شد، و حاصل این وضعیت، چیزی است که اکنون شاهد آنیم. حزب بر مدار شخص میگردد. ساختار آن بهگونهای است که اگر هرم را بردارید، دیگر قاعدهای هم وجود نخواهد داشت. رهبر است و لشکر مداحان و سینهچاکاناش، که با یک اشارهی انگشت از جا کنده میشوند.
در چنین فضایی، به نظر میرسد ازدیاد احزاب، گرهی از هیچ کار فروبستهای در سپهر سیاست افغانی نمیگشاید. در واقع، قرار بر این است که به واسطه و به بهانهی حزب باید مریدها حول مرادشان گرد آیند نه اینکه حاصل رایزنی و تضارب نقطهنظرات اعضای حزب -حداقل، هیئت رهبری- طرحی باشد که حزب درمیاندازد.
تحزب، در بستری اجتماعی رشد میکند که گفتوگو جایی در فرهنگ عمومی آن باز کرده باشد. در غیاب چنان بینش و نگرشی، تولد یک حزب سیاسی معنایی جز اضافه شدن رهبری به گروه پرشمار رهبران نمیتواند داشته باشد. البته پر پیدا است که قدوقامت رهبران محترم به یک اندازه نیست.
هادی رحیمی زاده
نظرات(۰ دیدگاه)