شلیکِ بی‌هدف و بی‌نتیجه

  • انتشار: ۲۹ قوس ۱۳۹۹
  • سرویس: دیدگاهگوناگون
  • شناسه مطلب: 101892
افغانستان

دقیقاً نمی‌دانم که از کدام زمان و به چه علت، این نگرش و گرایش در بخشی از جامعۀ هزاره پدید آمده است که هر نوع شلیک کردن و تفنگ کشیدن و توسل به ابزار قهریه علیه حاکمیّت و نظام سیاسی کشور را «مبارزۀ با استبداد و ستم و تعبیض» می‌خوانند و چشم‌بسته از آن تجلیل و تمجید می‌کنند. از جمله‌ی آن شلیک‌های بی‌هدف و بی‌نتیجه ـ که هفتاد سال چاشنی ترانه‌ها و مخته‌های ما بوده است ـ شلیکِ عبد الخالق هزاره (محصل ۱۷ ساله‌ی لیسۀ استقلال) بر قلب و مغز نادر خان (بنیانگذار سلسلۀ آل‌یحیی) است.

تصمیم و اقدامِ متهورانه و فوق العادۀ عبد الخالق دایر بر ترور یا اعدام نادر خان در جشن فارغ التحصیلی محصلان لیسۀ استقلال، یک تصمیم و اقدام شخصی و با انگیزه‌ها و اهدافِ نامشخص بود. او به نمایندگی از قومیت هزاره یا به قصد انتقام‌گیری از کشتارها و سرکوب‌های هم‌تباران خود دست به ترور نادر خان نزد و خود نیز هیچگاه چنین ادعایی را بر زبان نیاورده است؛ اما در فرجام کار، سودِ اقدام جسورانه‌ای او به جیب مخالفان سیاسی خاندان آل‌یحیی (مانند خانوادۀ چرخی، بزرگ‌ترین قاتل هزاره‌ها در عصر عبد الرحمان) رفت؛ ولی دودِ آن اقدام به چشم هزاره‌های بی‌خبر از تصمیم خالق و خانواده و دوستان او رفت. هفده نفر از خانواده و دوستان خالق اعدام شدند و شمار دیگری به حبس‌ها و شکنجه‌های طویل المدت محکوم شدند. قومیت مظلوم و بی‌پناه هزاره با وجود اینکه هیچ نقشی در آن ترور یا اعدام نداشتند، صرفاً به دلیل هم‌تباری با خالق، بیشتر از گذشته مورد انزوا و آزار و غضبِ خاندان حاکم قرار گرفتند.

اقدام متهورانه‌ای عبد الخالق هر چند در حدّ یک گام و اقدام فردی، یک انفجار مهیب در تاریخ افغانستان بود؛ اما هیچ گشایشی در زندگی و سرنوشت هزاره‌ها ایجاد نکرد و هیچ اثر و ثمری (جز سرکوب و انزوای فزون‌تر) برای آن تیره‌بختان تاریخ به ارمغان نیاورد. نه تنها برای هم‌تباران عبد الخالق؛ بلکه برای کل ملت و کشور افغانستان، هیچ دستاورد ملموس و مشهود نداشت. تنها ثمرۀ آن فداکاری بزرگ، پایانِ استبدادِ صغیرِ نادر خان و آغازِ استبدادِ کبیرِ هاشم خان و داود خان و ظاهر خان بود که چهل سال به درازا کشید و دمار از روزگار مُلک و ملت کشید.
بر پایه‌ای آنچه گفته شد، تجلیل و تحسین از تهور و بی‌باکی و فداکاری و غیرت و شجاعت عبد الخالق، عملِ شایسته و پسندیده است؛ اما تجلیل و تمجید از گام و اقدام بی‌فایده و بی‌نتیجه‌ای او، منطقی و واقع‌بینانه به نظر نمی‌رسد؛ مگر بر مبنای دیدگاه کسانی که می‌گویند: چه به مهر علی و چه به قهر علی باید برای هزاره‌ها «قهرمان» و «ستاره» و «اسطوره» بسازیم.

مسیح ارزگانی

نظرات(۰ دیدگاه)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *