نوحه حضرت عباس علیه السلام [صوت و متن اشعار نوحه شهادت حضرت عباس]
- انتشار: ۲۸ دلو ۱۳۹۸
- سرویس: اطلس پلاس
- شناسه مطلب: 78285
نوحه حضرت عباس علیه السلام از جانسوزترین نوحه های مصیبت روز عاشورا است و معمولا در شب نهم ماه محرم در مجالس عزاداری خوانده می شود. نوحه حضرت عباس آمیخته از روحیه سلحشوری، وفاداری و ادب است که این شهید بزرگوار کربلا و عملدار سید الشهدا علیه السلام همه آنها را در روز عاشورا به نمایش گذاشتند.
در این مطلب از اطلس پلاس مجموعه ای از نوحه حضرت عباس علیه السلام به همراه مقتل ایشان و اشعار نوحه حضرت عباس علیه السلام را گردآوری کرده ایم.
مقتل حضرت عباس علیه السلام
در بحار الأنوار، ج۴۵، ص: ۴۱ در بیان مقتل حضرت عباس علیه السلام آمده است:
لما رأى وحدته أتى أخاه و قال یا أخی هل من رخصه؟ فبکى الحسین ع بکاء شدیدا
وقتی که ابالفضل تنهائى برادر را دید آمد خدمت حضرت امام حسین و گفت: یا أخاه! آیا رخصت جهاد به من مىدهى؟ امام حسین علیه السلام گریه شدیدى کرد
ثم قال یا أَخِی أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِی وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاهِ وَ أُرِیدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِی مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِینَ.
بعد فرمود: اى برادر! تو پرچمدار منى، اگه تو شهید بشی لشکر من از هم می پاشد عباس علیه السلام عرضه داشت: آقا سینم تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. میخواهم از این منافقین خونخواهى کنم.
فَقَالَ الْحُسَیْنُ ع فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ فذهب العباس و وعظهم و حذرهم فلم ینفعهم
امام حسین علیه السلام فرمود: مقدارى آب از براى این کودکان طلب کن. ابا الفضل رفت و آن مردم گمراه را موعظه نمود و از این جنایت بر حذر داشت، ولى اثرى نکرد.
فرجع إلى أخیه فأخبره فسمع الأطفال ینادون العطش العطش فرکب فرسه و أخذ رمحه و القربه و قصد نحو الفرات
عباس به سوى امام حسین مراجعت و آن حضرت را آگاه نمود. ناگاه شنید که کودکان فریاد میزنند العطش! العطش! حضرت عباس علیه السلام بر اسب خود سوار شد و نیزه و مشک را برداشت و متوجه فرات گردید.
فأحاط به أربعه آلاف ممن کانوا موکلین بالفرات و رموه بالنبال فکشفهم و قتل منهم على ما روی ثمانین رجلا حتى دخل الماء.
تعداد چهار هزار نفر که موکل آب فرات بودند آن بزرگوار را محاصره کردند. او را تیر باران می کردند ولى او لشکر را شکافت و بنا بآنچه که روایت شده تعداد هشتاد نفر از دشمن را کشت تا بر سر آب رسید.
فلما أراد أن یشرب غرفه من الماء ذکر عطش الحسین و أهل بیته فرمى الماء و ملأ القربه و حملها على کتفه الأیمن و توجه نحو الخیمه
وقتى خواست مشتى آب بیاشامد بیاد تشنگى امام حسین و اهل بیت آن حضرت افتاد و آب را ریخت. پس از اینکه مشک را پر از آب کرد و بدوش راست خود انداخت متوجه خیمهها گردید.
فقطعوا علیه الطریق و أحاطوا به من کل جانب فحاربهم حتى ضربه نوفل الأزرق على یده الیمنى فقطعها فحمل القربه على کتفه الأیسر فضربه نوفل فقطع یده الیسرى من الزند
دشمنان سر راه بر آن حضرت گرفتند و از هر طرفى او را محاصره نمودند. حضرت عباس علیه السلام با آنان جنگید تا اینکه نوفل بن ازرق دست راست آن حضرت را قطع کرد. آن بزرگوار مشک را بدوش چپ انداخت و نوفل دست چپ وى را هم از بند جدا کرد.
فحمل القربه بأسنانه فجاءه سهم فأصاب القربه و أریق ماؤها ثم جاءه سهم آخر فأصاب صدره
حضرت عباس علیه السلام بناچار مشک را به دندان گرفت. ناگاه تیرى به طرف آن بزرگوار آمد و به مشک آب اصابت نموده آب روى زمین ریخت سپس تیر دیگرى آمد و بر سینه مبارکش جاى گرفت!
فانقلب عن فرسه و صاح إلى أخیه الحسین أدرکنی فلما أتاه رآه صریعا فبکى و قال الحسین ع الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی.
پس از این جریان بود که از بالاى اسب خود به زمین سقوط کرد و فریاد زد: یا اخا ادرکنى. وقتى امام حسین علیه السلام آمد و آن حضرت را دید که از پاى در آمده است گریان شد امام حسین فرمود: یعنى الان پشتم شکست و راه چارهام قلیل و اندک شد.
اشعار نوحه حضرت عباس علیه السلام
نوحه حضرت عباس علیه السلام:
افتاده ای برای چه از پا؟ بلند شو
خوردم زمین کنار تو ، از جا بلند شو
لشکر به قامت خم من خنده می کند
شد علقمه محل تماشا، بلند شو
لب تشنه اصغرم دگر از حال رفته است
گوید رباب: حضرت دریا بلند شو
مادر فتاد روی زمین گفت: یا علی
تو هم به اسم اعظم بابا بلند شو
یک جور می دهیم جواب سکینه را
باشد، بیا به خیمه تو حالا، بلند شو
من قول می دهم که به رویت نیاورد
که خالی است مشک تو سقا، بلند شو
اکنون که خوانده ای تو برادر حسین را
خواهر بگو به زینب کبری، بلند شو
ام البنین نیامده زهرا که آمده
بی دست من به خاطر زهرا بلند شو
شاعر: رضا رسول زاده
صوت نوحه حضرت عباس علیه السلام:
نوحه حضرت عباس علیه السلام:
نه در توصیف شاعرها نه در آواز عشاقی
تو افزون تر از اندیشه فراوان تر از اغراقی
وفاداری و شیدایی علمداری و سقایی
ندارند این صفت ها جز تو دیگر هیچ مصداقی
به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان
یزید آنجا که می گوید الا یا ایها الساقی
تمام کودکان معراج را توصیف می کردند
مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی
چنان رفتی که حتی سایه ات از رفتنت جا ماند
رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی
فرار از تو فراری می شود در عرصه ی میدان
چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی
بدون دست می آیی و از دستت گریزانند
پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی
به سوی خیمه ها یا ” عدتی فی شدتی ” برگرد
که تو بی مشک سقایی که تو بی دست رزاقی
شنیدم بغض بی گریه به آتش می کشد جان را
بماند باقی روضه درون سینه ام باقی
شاعر: سید حمیدرضا برقعی
صوت نوحه حضرت عباس علیه السلام
نوحه حضرت عباس علیه السلام:
علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد
یاد لب های علی اصغر و دریا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست
تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد
ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد
شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند
گذر گرگ به آهوی حرم ها افتاد
وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد
روضه ی دست بریده وسط علقمه بود
روضه خوان دست بدون رمق فاطمه بود
شاعر: محسن عرب خالقی
نوحه حضرت عباس علیه السلام:
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
داغت شکسته پشت من، ای راحت جانم، سقای طفلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
من بـیبرادر چـون کنم بـا این سپـاه دون، در دامـن هامـون
بینـم تـو را در ابــر خـون، ای مـاه تابـانم، سقای طفلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
خواهـم بـرم در خیمهگه، ای گل تن پاکت، پیکـر صدچـاکت
ممکـن نبـاشد «یا اخا» محـزون و نـالانم، سقای طفلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
برخیـز و ای جــان بـرادر کـن علمـداری، بنما مـرا یـاری
بی تـو غـریب و بیمعیـن در این بیابـانم، سقای طفـلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
بی تـو یقیـن دارم کـه فـردا زینب نـالان، بـر ناقـهی عریان
گردد سوار از راه کینـه بــا یتیمانم، سقای طفلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
شد روز روشن پیش چشمم تیرهتر از شب، چون معجر زینب
بینم تو را در موج خون، ای دُرّ غلطانم، سقای طفلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
شاعر: مرحوم علیاکبر خوشدل تهرانی