زمینه های قیام امام حسین علیه السلام (۱)
- انتشار: ۲۹ اسد ۱۳۹۹
- سرویس: اطلس پلاس
- شناسه مطلب: 92843
جدایی دین از سیاست
همچنانکه همه متفکرین و مصلحین و آگاهان در طول قرن ها تصریح کرده اند، اسلام دینی است که دیانت و سیاست را از هم جدا نمی کند، مسیحیت و دین یهود هم دیانت را با سیاست همراه و توآم می دانند، متها آن ادیان تحریف شده اند، حال آنکه در دین اسلام تحریفی صورت نگرفته است.
و به همین دلیل است که در دین اسلام احکام حکومت موجود است، همچنانکه احکام و مسائل اقتصادی و مسائل مربوط به جنگ و دفاع و روابط اجتماعی و سیاسی و ملی و بین المللی وجود دارد.
از سوی دیگر می دانیم که پس از بعثت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم اگر هجرت به مدینه تحقق نبیافته بود، پیروزی برای دین اسلام محقق نمی گشت چرا که با بعثت عده ای مردم ایمان می آوردند و مخفیانه و یا آکار عبادتی هم انجام می دادند اما در چهارچوب و در قالب یک نظام طاغوت، یک نظام جاهلی و یک نظام مشرکانه.
در این صورت مردم دین دار بودند اما این دین با سیاست همین مردم دیندار اداره نمی شد و به همین دلیل نمی توانست دین کاملی باشد.
تهدید حاکمیت و قدرت سیاسی اسلام
اینجاست که اهمیت مسأله عاشورا و بعد دیگری از ابعاد فاجعه محرم آشکار می شود، چرا که هجرت امام حسین به مکه و سپس به کربلا و وقوع آن قیام خونین و آن حادثه فاجعه آفرین، درست دنباله هجرت پیامبر بود،
چرا که در زمان امام حسین علیه السلام مسأله این بود که دین از سیاست جدا شده بود.
در زمان امام حسین علیه السلام، کسی از دستگاه حکومت دنبال مردم راه نمی افتاد که اگر معتقد به خدا هستند، آنها را زیر فشار قرار بدهد، یا اگر نماز می خوانند، آنها را منع از نماز کنند.
اعتقاد به خدا و اصول دین و اعمال عبادی و فردی در دورانی که امام حسین علیه السلام قیام کرد، در خطر و تهدید نبود، البته در بلندمدت آری، اما در آن زمان مردم آزادانه به اسلام اعتقاد داشتند و آزادانه عبادات و اعمال عبادی شان را انجام می دادند. درست همین اموری که اکنون و امروزه در همه کشورهای اسلامی تقریبا انجام می شود.
آنجه در دوران امام حسین علیه السلام مورد تهدید بود، حاکمیت اسلام بود، قدرت سیاسی اسلام بود، زمامداری بر مبنای احکام اسلامی بود.
عده ای در رآس دستگاه حکومت قرار گرفته بودند و قدرت سیاسی را در دست داتند که از اسلام و آئین الهی اسلام الهام نمی گرفتند و بلکه از شهورات و هواهای پلید نفسانی خویش پیروی و تبعیت می کردند.
در واقع امام حسین علیه السلام با این موضوع جنگید.
شاید بتوان اینطور گفت که حرکت حسین ابن علی علیهم السلام در حقیقت حرکت خونینی بر ضد جدایی دین از سیاست بود.
و دنباله هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم.
پیامبر می خواست که نظام اسلامی را بنیانگذاری نماید و حسین می خواست که این نظام را بازسازی کند.
پس از آنکه حکومت به دست بنی ا میه و دشمنان دین از مسیر ا صلی خویش منحرف شده بود، این قیام سبب اصلاح و بازسازی آن می شد.
سلطنت نقطه مقابل امامت
امامت به معنی دستگاهی است که عزت خدایی را برای مردم به وجود می آورد، علم و معرفت به مردم می دهد، رفق و مدارا را میان آنها ترویج می کند، ابهت اسلام و مسلمین را در مقابل دشمن حفظ می کند.
اما سلطنت و حکومت های جائرانه ، نقطه مقابل آن است.
امامت یعنی پیشوایی قافله دین و دنیا، در قافله ای که همه به یک سمت و هدف والا در حرکتند، یک نفر بقیه را راهنمایی می کند و اگر کسی گم شود، دست او رامی گیرد و بر میگرداند، اگر کسی خسته شود، او را به ادامه راه تشویق می کند.
امام سراسر هدایت است و سلطنت نقطه مقابل آن است. سلطنت به معنی پادشاهی موروثی فقط یک نوع از سلطنت به شمار می رود، چنانچه در نیا سلاطینی هستند که شاید اسم شان سلطان نباشد، اما باطن شان تسلط و زورگویی بر انسان هاست.
ایستادگی اهل بیت در برابر انحراف
نگاه به تاریخ ثابت می کند که در مقاطعی خلافت که حکومتی مبتنی بر پایه های دین می باشد، تبدیل به سلطنت شده است، مانند دورانی که معاویه می میرد.
نتیجه این اتفاق این بود که جامعه ای که بر اساس ارزش های دینی و اسلامی و در جهت سعادت و صلاح انسان و انسانیت پدید آمده بود، مسیر خودش را صورت فاحشی تغییر داد.
هنگامی که از منبع و مرکز حکومت یک جامعه، تقوی ترواش نکند، صلاح و دین و معرفت و هدایت سرازیر نشود، و بلکه بر عکس آن، از رأس قله جامعه، دینا طلبی و اشرافی گری و ماده گرایی و شهوت پرستی صادر شود، و بروز کند، معلوم است که در یک چنین جامعه ای چه بر سر ارزش های اصیل و والا خواهد آمد.
در این شرایط وظیفه دلسوزان و مومنان صادق چه خواهد بود؟
بدیهی است که در رأس همه ، این امامان معصوم و پیشوایان دینی ما هستند که وظیفه دارند هدایت کنند و جامعه و حکومت را به مسیر اصلی خویش باز گردانند
در این میان ائمه ما وظیفه خود دانستند که که در مقابل انحرافات عجیب زمان خویش بایستند، در زمان امام حسن و امام حسین علیم السلام این ایستادگی رویایی با دشمن بود
و در زمان ائمه بعدیاین کار با دشواری بسیار پیچیده و پر رنجی دامه پیدا کرد.
ائمه ما وظیه خود می دانستند که هم پایه های ارزشها و تفکر اسلامی را در ذهنیت چامعه مستحکم و عمیق نمایند و هم سعی کنند که بنای آن سلطنت پدید آمده و به ناحق نشسته بر جای نبوت را منهدم و ویران کنند و یک بنای حقیقی و صحیحی بوجود بیاورند.