داستان حضرت صالح در قرآن
- انتشار: ۸ دلو ۱۳۹۸
- سرویس: اطلس پلاس
- شناسه مطلب: 75970
حضرت صالح از پیامبران عظیمالشأن خداوند است. نام مبارک آن حضرت ۹ بار در قرآن آمده است. در این مقاله به ذکر داستان حضرت صالح پرداخته شده است.
این حضرت در ۱۶ سالگی به مقام پیامبری مبعوث شد و تا ۱۲۰ سالگی به هدایت قوم خود پرداخت ولی به جز اندکی که به او ایمان آورده بودند دیگران او و رسالتش را قبول نداشتند.
حضرت صالح ۲۸۰ سال عمر کرد و قبرش در شهر نجف در قبرستان وادی السلام میباشد.
رسالت حضرت صالح
خداوند بنده پاک خود صالح را در میان قوم ثمود به پیامبری مبعوث کرد تا آنها را از ضلالت و گمراهی و پرستش سنگهای بیجان نجات دهد.
حضرت صالح از راه های مختلف به هدایت آنها میپرداخت و آنها را به پرستش خداوند دعوت میکرد اما قوم ثمود به او ایمان نیاوردند و همچنان به پرستش بت های خود مشغول بودند.
یکی از عادت های ناپسند این قوم زیاده روی در خوردن و آشامیدن بود، ساختن بناهای مجلل نیز یکی دیگر از کارهایی بود که قوم ثمود به آن همت میگماردند.
اما در داستان حضرت صالح میخوانیم که آن حضرت مردم را از این کارها منع میکرد و برای هدایت آنها تلاش مینمود. اما قوم او به جای اینکه از او اطاعت کنند، به او نسبت هذیان گویی میدادند.
آنها از حضرت صالح میخواستند که برای آنها معجزه بیاورد تا از این طریق بتوانند به او ایمان آورند. اینگونه بود که خداوند برای آنها معجزه ای روشن و آشکار فرستاد.
معجزه در داستان حضرت صالح
در ادامه داستان حضرت صالح میخوانیم که آن حضرت عاقبت از هدایت و ارشاد آن قوم نا امید شد و دست به امتحان راهی دیگر زد، صالح به آنها پیشنهادی کرد.
او به مردم گفت: ای مردم! من از خدای شما چیزی درخواست میکنم و اگر او اجابت کرد من از میان شما میروم، شما هم میتوانید از خدای من چیزی درخواست کنید.
قوم حضرت صالح این پیشنهاد را پذیرفتند. قرار بر این شد که ابتدا حضرت صالح از بت های آنها درخواستی بنماید. روزی را تعیین کردند و در ساعتی که معین شده بود مردم به نزد بت های خود رفته و غذاهای شان را برای تبرک نزد آنها بردند.
حضرت صالح نیز به مکان تعیین شده رفت و از بت بزرگ آنها درخواستی کرد. اما بت هیچ پاسخی به او نداد. مردم از صالح خواستند که از بت دیگری تقاضا کند و او نیز این چنین کرد ولی باز هم از بت هیچ صدا و جوابی نیامد.
روز اول این چنین طی شد. و آبروی مردم بت پرست و بت های آنها نزد حضرت صالح رفت.
داستان حضرت صالح اینگونه ادامه مییابد که، روز دوم بنا شد مردم از حضرت صالح درخواست کنند و درخواست آنها این بود که یک شتر که در شکم خود بچه ای ده ماهه دارد از دل یک کوه بیرون بیاید.
بر طبق درخواست صالح و اراده خداوند بدون هیچ پدر و مادری ناقه ای از دل کوه بیرون آمد. و بر طبق خواسته آنها، ناقه در دم بچه ای به دنیا آورد. ۷۰ نفر از قوم ثمود برای دیدن این معجزه با صالح آمده بودند.
آنها تصمیم گرفتند که برگردند و ماجرا را به اطلاع مردم برسانند. اما در میانه راه ۶۴ نفر از آنها مرتد شدند و از ۶ نفر باقی مانده نیز یک نفر کافر شد و فقط ۵ نفر ایمان آوردند.
این ناقه برای مدتی در میان این قوم بود اما بعد از آن اشراف و ثروتمندان تصمیم به قتل آن گرفتند و با طرح نقشه ای ناقه را از بین بردند.
نحوه کشتن ناقه صالح
حضرت صالح معجزه خود را به قومش نشان داد اما آنها باز هم ایمان نیاوردند. صالح پیامبر از آنها خواسته بود که برای این شتر مزاحمتی ایجاد نکنند. بگذارید در این سرزمین به چرا بپردازد، اگر آزاری به او برسانید خداوند شما را عذاب خواهد کرد.
یک روز آب آشامیدنی که در آن ناحیه مورد استفاده بود را شتر مینوشید و روز دیگر مردم حق استفاده از آب را داشتند. مدتی که به این صورت گذشت، این موضوع برای آن قوم بی ایمان سنگین آمد و شتر را سبب محرومیت خود از آب دانستند.
این گونه بود که ثروتمندان و اشراف قوم ثمود تصمیم گرفتند آن شتر را بکشند و برای این تصمیم خود شرورترین فرد قوم را انتخاب کردند.
قداره بن سالف که مردی شرور و بی رحم بود برای این کار انتخاب شد و دستورات لازم را گرفت. یک روز که نوبت آب خوردن شتر بود، قداره به شتر حمله کرد و او را کشت.
نقشه قتل حضرت صالح
در داستان حضرت صالح میخوانیم که تعداد ۹ نفر از قوم صالح که سرامد فساد و تباهی بودند تصمیم گرفتند که او را به قتل برسانند.
نقشه ای کشیدند و بر طبق آن نقشه تصمیم گرفتند هنگامی که صالح برای عبادت به غار واقع در کوه حجر میرود او را به طور مخفیانه به قتل برسانند.
آنها همچنین عزم این کردند که بعد از قتل وی، خانواده اش را نیز از بین ببرند او گر کسی سوال کرد خود را از این موضوع بی خبر جلوه دهند.
هنگامی که آنها به قصد عملی کردن نقشه خود به پا خاستند تخته سنگی به اراده خداوند بر سر آنها فرود آمد و نابودشان کرد.
سرنوشت قوم ثمود در داستان حضرت صالح
قوم ثمود با بی حیایی به نزد حضرت صالح رفتند و او را گفتند که تو فرستاده خدا و پیامبر او هستی، پس عذابی که وعدهاش را به ما داده بودی عملی کن. خداوند نیز به صالح گفت که ظرف سه روز آینده عذابی بر آنها نازل خواهم کرد.
بر طبق پیشگویی آن حضرت طی سه روز، کافران دچار عذاب شدند. اینگونه که در روز اول چهره کافران زرد گشت، در روز دوم چهره همگی شان سرخ شد و در روز سوم همگی سیاه شدند.
بعد از این اتفاق جبرئیل بر آنها نازل شد، با صیحهای بلند پرده گوش انها پاره گشت و قلب هایشان را شکافت و جگرهای آنها را متلاشی نمود، همزمان با این صاعقه و صیحه زلزله ای هم واقع شد.
فردای آن روز نیز خداوند صاعقه ای بر ایشان فرستاد و آنها را نیست و نابود کرد. همه قوم ثمود به واسطه عذاب الهی نابود شدند و به جز اندکی که به او ایمان آورده بودند هیچ کس از آن قوم بر روی زمین باقی نماند.