صبح زود، آدمها و بایسیکلها، خودشان را از لابهلای دود موترها، بیرون میکشند و از حاشیه به متن شهر میگریزند و با غروب خورشید، از متن به حاشیه بازمیگردند و شب در بیغولههای خود می خسبند و باز در فردایی دیگر، در این روزمرگی اندوهناک، در خاک، و بوی تعفنِ سرکها و کوچهها گم میشوند. این روزمرگیِ غفلتزا، رازهای مکنون کابل، این غول هراسناک را از یاد میبرد.
عشق، سه حرف بیشتر نیست اما به اندازه خلقت انسان در زمین، حرف دارد. عشق نیروی مافوق بشری است که دیگر نیروها را یارای مقاومت در برابر آن نیست. گرسنگی، تشنگی، بیخوابی، درد و سایر خواستههای انسان، غلام درگه عشق اند.
پس از 40 سال دوران جنگ اوضاع مکاتب ودانشگاها ودرکل وضعیت علمی کشور بسیار نا بسامان است سیستیم آموزشی کشور در هر دو قسمت آموزشی وتحصیلات عالی بسیار کهنه وفرسوده بوده و تاثیرات خودرا ازدست داده است.
نهم اکتبر، پنجاهمین سالروز کشته شدن «چه گوارا» از مبارزان دهه شصت قرن گذشته میلادی بود. بهرغم غلو و مبالغه درباره شخصیت این چریک آمریکای جنوبی، در واقع او به راستی یک چهره کمیاب در بین سیاستمداران و نیروهای مبارز دو قرن اخیر جهان به شمار میرفت.
اطلس پرس- صبور سیاسنگ، نویسنده و پژوهشگر مهاجر افغانستانی مقیم کانادا درباره ملافیض محمد کاتب هزاره نوشته است : اگر نگارنده “دوزخیان روی زمین” (فرانتس فانون: 1925–1961) و نویسنده “سراجالتواریخ” (فیض محمد کاتب: 1929–1862) سالهای زاده شدن و مردن شان را به یکدیگر میدادند و مثلاً فانون، شصتوسه سال پیشتر از روزی که به جهان […]
بناغ/ هوو/ همباغ و یا هر اسم دیگری که شما میگذارید، به دو زن و خانمی گفته میشود که یک شوهر داشته باشند. از روزی که خداوند هستی را هست کرد، منازعه بین بناغها نیز شروع شد که این پیکار تا صور اسرافیل ادامه خواهد داشت.
شاید بسیاری از مردم اسم «محمدگل خان مومند» را شنیده باشند. زمانی که نادرخان پدر ظاهرشاه به کابل آمد و به حاکمیت کوتاه و نوپای «حبیبالله کلکانی» پایان داد، اسم محمدگل خان مومند مطرح شد چون او یکی از حامیان نادرخان و بازوی پُرتوان او به شمار میرفت.