قربانی کودکان معصوم و افراد بیگناه مان وقتی پایان می یابد که مشاوران بیکار و سرپرستان بی مسئولیت هزاره از دولت بیرون آیند و امنیت مردم را به خودشان بسپارند وگرنه چرخ هزاره کشی همچنان خواهد چرخید…
تروریستان به قومیت و مذهب قربانیان خود نمینگرند. آنها دشمن آگاهی و آبادانی و دانشاند، برایشان فرقی نمیکند شاگرد مکتباند یا خبرنگار، استاد دانشگاهند و یا کاگر ساده. ماموریتشان آدمکشی است، مهم نیست در برچی میکشند یا لوگر و ننگرهار.
ما از سناریوی پشتِ پردۀ حملات زنجیرهای کابل چیزی نمیدانیم؛ اما آنچه در روی پرده قابل مشاهده است، مراکز و نمادهای شیعی (کورس موعود، مدرسۀ کوثر، لیسۀ سید الشهدا، مسجد امام علی و …) به شکل هدفمند مورد تهاجم قرار میگیرند. شیعهکشی و یورش به مراکز و نمادهای شیعی در شرایط حاضر نه به نفع طالبان است و نه به سود حلقات فاشیستی.
نگاهی آزادانه به تاریخ سرزمین فلسطین و سرنوشت پرمحنت فلسطینیان در یکصد سال اخیر، خبر از رنجی بزرگ میدهد که در طول این سالها در حق مردمانش روا داشته شده است. این قصهی پر غصه به جهات مختلفی منحصر به فرد است، به گونهای که در طول تاریخ سابقهای از این حجم ستم بر ضد یک ملت یافت نمیشود.
امروزه جهان شاهد فجیع ترین اقدامات ضدبشری از سوی نظام سلطه (آمریکا، رژیم صیهونیستی و ….) در نقاط مختلف از جمله در فلسطین است. باید بر این نکته ناکیدنمود که سرزمین فلسطین به نماد نقض حقوق بشر در جهان تبدیل شده است.
جمعه ای اخیر ماه رمضان به ابتکار آیت الله خمینی ره به نام روز جهانی قدس مسمی گردیده است و طبق معمول هر سال عدهای با ملت مظلوم و آواره ای فلسطینی همدردی می کنند و برخی هم با جمله کلیشه ای که «قدس به ما چه ربطی دارد؟» «قدس ما جلریز است» حامیان قدس را با تیر ملامت نشانه می گیرند؛ در حال که هیچ تضادی باهم ندارد همانی که به حمایت از قدس قدم بر میدارد از میدان و بهسود نیز حمایت می کند.
درد اساسی این است که بسیاری از ما مردم همواره طراحان اصلی جنایات و همینطور اسرائیل قصاب را جزوی جهان اولیها، توسعه یافته و حامیان حقوق بشر میپندارند و تروریستان مجری و جلاد را صرفا پدیدهی درونی قلمداد میکنند و مدعیان روشنفکری هتاک و توجیه گران جنایات را به عنوان مصلحان امروزی میپذیرند.
باخروج نیروهای خارجی نگرانی های جامعه به شدت افزایش یافته است. واقعیت آنست که در جامعه ناآگاه و رهبرانی که بیشتر شارلاتان اند، و مافیای که برعرصه های گوناگون چنگ انداخته است، توقع وضعیت بهتراز این را داشتن، نشانه زوال عقلی است.
شاید بگوئید که علیرغم اینکه دولت افغانستان یک مجمع ناکارآمد، تبعیض گرا و فاسد و اشرف غنی گرچه بطور غیر قانونی، غیر منتخب ” رئیس جمهور ” است، بازهم نمیتوان این دولت را با جنبش طالبان همسو و برادر دو قلو دانست. حق با شماست. من عنوان را با سوالیه نوشته ام. این دو پدیده را گرچه نمیتوان کاملآ برابر و برادر دانست. ولی در بسا موارد شباهت هایی میان آنها وجود دارد. قدرت گرایی، بویژه روی معیار قومی و زبانی، یکی از این وجوه مشترک میان آنهاست. نداشتن پایه های عمیق مردمی، حمایت از خارج و عدم استقلال، وجو دیگریست.