اینک طالبان عناصرترکیبی از مزدوری استخباراتی و جهل و تعصب مذهبی و سلطه قومی با به کاربستن مجموع روش های گذشته( جنگ با علم و دانش، ترویج دین و مذهب خرافه، کشتار مردم، تبعیض آشکار، کشتن روشن اندیشان و…) در یک تعامل کثیف و ضدانسانی استخباراتی و سیاسی با استخبارات منطقه و جهان، راه عبدالرحمان جابر و نادرغدار را ادامه می دهند.
حکومتهای ایدئولوژیک و قومگرای افغانستان با هر رنگی که آمدهاند و در هر چارچوبی که قرار گرفتهاند، در یک نقطه مشترک بودهاند و آن انکار هزارهها و شیعههای افغانستان و تلاش برای حذف آن بوده است.
کدام منطقی میتواند قبول کند که تروریستها (فارغ از اینکه از کدام گروه یا جریان باشند) بدون هماهنگی با اداره کابل، بتوانند مهمات و مواد منفجره به غرب کابل منتقل و فاجعه ای در این حجم ایجاد کنند؟؟
طالبان مسئول مستقیم نا امنیها و انفجارهای غرب کابل است. دلیلش واضح است این گروه در چند عملیات تصفیوی تمام مناطق کابل را خانه پالی کرده و مردم را خلع سلاح نموده است پس هیچ نیروی مخالف مسلح غیر مسئول به قول خود شان در شهر وجود ندارد.
طالبان اما هیچ قدرت واکنش ندارد و هیچ ابزاری نیز برای دفاع ندارد این چیزی است که پاکستان می خواست در افغانستان وجود داشته باشد. دولت ضعیف دست نشانده فاقد مشرعیت که قدرت هیچ واکنشی را در مقابل پاکستان نداشته باشد.
ریشه دردهای ناتمام ما یک چیز است: عصبیت قومی آمیخته به افراطیت دینی. تا زمانی که این عصبیت تداوم دارد و تا زمانی که افراطیت دینی ترویج می شود، روزگار ما همین است: تلختر از زهر.
اگر سراج الدین حقانی، نسبت به تجاوز نظامی پاکستان به خاک افغانستان و کشتار صورت گرفته در غرب کشور، واکنش جدی و عملی نشان داد، آنگاه میشود اجمالا به واقعی بودن تنش میان اداره کابل و اسلام آباد، تا حدودی فکر کرد.
بعد از جنگ جهانی دوم هر زمانی که دولت های اروپایی قصد اتخاذ سیاست های خلاف میل امریکا را داشتند، امریکائیان قرض این کشور ها را به یادشان داده به این سبک کشور ها را تحت شدید ترین فشار ها قرار داده است.