چرا کسی به غصب شدن حق علی(ع) اعتراض نکرد/ غدیر قابل انکار نیست
- انتشار: ۹ میزان ۱۳۹۴
- سرویس: تیتر 2دین و اندیشه
- شناسه مطلب: 10262
کسانی که از واقعه عظیم غدیر مطلع هستند و ابعاد استثنایی و نیز قطعیت وقوع این حادثه تاریخی را می دانند و از سوی دیگر بی اعتنایی عموم مسلمانان به مسئله انتصاب امیرالمومنین( علیه السلام) به مقام امارت و امامت مسلمین را می بینند، پرسشی تعجبی و استبعادی مطرح می کنند که اگر هزاران صحابه در غدير خم حضور داشتند و همه شنيدند كه پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) علي را به عنوان جانشين خود بعد از وفاتش تعيين كرد، پس چرا از این هزاران يكي نيامد و به غصب شدن حق علي اعتراض نكرد؟ حتي عمار بن ياسر و مقداد بن اسود و سلمان فارسي ـ رحمت الله علیهم ـ چيزي نگفتند و به کسانی که بلافاصله پس از رحلت پیامبر جلسه انتخاباتی تشکیل دادند و بر خلاف دستور مسلّم رسول خدا عمل کردند، اعتراض ننمودند؟
پاسخ
پيش از آن كه به پاسخ سئوال مورد نظر بپردازيم لازم است اشاره كوتاهي به اين نكته مهم نمائيم كه اصل واقعه غدير توسط صدو ده نفر صحابي و هشتاد و چهار نفر تابعي در كتب معتبر روائي شيعه و سني نقل شده است به گونه اي كه جاي ترديد در وقوع اين حادثه مهم و سرنوشت ساز براي كسي باقي نمي گذارد. (۱)
گذشته از منابع شيعي، احاديثي كه از طريق اهل سنّت درباره جريان غدير وارد شده است، بر دو گونه مي باشد: نخست احاديثي كه نزول آيه تبليغ يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك … را در غدير خم و جريان اعلام ولايت علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ بيان مي كند؛ دوم احاديثي كه مشتمل بر اصل داستان است و در آنها ذكري از آيه به ميان نيامده است، تعداد اين احاديث نسبت به دسته اول بسيار است.
از جمله كتاب هايي كه محدثان و علماء اهل سنّت نوشته اند و نزول آيه تبليغ در روز غدير خم را با اسناد مختلف به صورت مفصل نقل كرده اند، عبارت اند از: ابن عساكر، تاريخ دمشق، ج ۲، فخررازي، مفاتيح الغيب (التفسير الكبير) ج ۱۲ ـ ثعلبي، الكشف و البيان، (نسخه خطي)، حمويني، فرايد السمطين، ج ۱. ابن صبّاغ مالكي، الفصول المهمّة. آلوسي، روح المعاني، ج ۶. و نيز از جمله كتاب هايي كه علماء و محدثان اهل سنّت در آنها اشاره به آيه تبليغ و نزول آن نكرده ولي اصل داستان و حديث غدير را ذكر كرده اند عبارت اند از: احمد بن حنبل، المسند، ج ۴. حاكم، المستدرك، ج ۳. الرياض النظر، ج ۳. طبري شافعي. سيوطي. الحاوي للفتاوي، ج ۱.
انساب الاشراف، بلاذري، ج ۲. المناقب، خوارزمي. كنزل العّمال، متقي هندي، ج ۱۳. الفصول المهمّة، ابن صبّاغ مالكي. وفاء الوفاء باخبار دار المصطفي، ج ۲. علاوه بر اين كتاب ها، مرحوم علامه اميني نام دهها كتاب را مي برد كه حديث غدير در آن ها آمده است. (۲)
ضمناً در بعضي كتب اهل سنت اين جمله پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـكه فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه» بدون اشاره به جريان غدير خم آمده است كه از جمله آنهاست: الصحيح، ترمذي، ج ۵، ص ۲۹۷. السنن، ابن ماجه، ج ۱، ص ۴۵. التاريخ الكبير، بخاري، ج ۱، ص ۳۷۵، تاريخ الاسلام، ذهبي، ج ۲، ص ۱۹۶. و دهها كتاب ديگر.
بنابراين واقعه غدير چيزي نيست كه قابل انكار باشد؛ لذا دسته ای از علمای اهل سنّت که نتوانسته اند اصل واقعه غدير را انكار كنند، به تأويل و توجيه غير منصفانه آن پرداخته اند.
اما اينكه چرا مسلمانان و صحابه رسول خدا هنگام تشكيل سقيفه و بعد از آن حق اهل بيت را ناديده گرفتند و با اين حقيقت آشكار كه در مرئي و منظر هزاران نفر از حجاج واقع شده بود و نيز در ادوار مختلفي از حيات پر بار رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به انحاء گوناگون به آن اشاره و تصريح شده بود، مخالفت و يا سكوت كردند، به نظر مي رسد اين پرسش يكي از چالش هاي جدي فرا روي شيعه است زيرا شيعه:
الف) با بهره گيري از منابع معتبرِ خودِ اهل سنّت همان گونه كه اشاره شد، به اثبات اصل ماجراي غدير ميپردازند؛ منابعي كه در آن صدها صحابي و تابعي شناخته شده وجود دارد. (۳)
ب) با دليل هاي متقن و شواهد مستحكم لغوي، قرآني، سنتي و تاريخي، واژه ولايت موجود در روايت غدير را به معناي سرپرستي و به دست گرفتن امور جامعه مسلمانان مي دانند، نه دوستي. (۴)
ج) اثبات مي كند پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در اين ماجرا بر اساس دستور خداوند متعال در پي تعيين جانشين بود نه معرفي كانديداي خلافت. (۵)
با اين همه درگزارش هاي تاريخي جز چند منبع، (۶) از واكنش شديد مردم و ياد آوري ماجراي غدير خم كمتر سخن به ميان آمده است، با آن كه قطعا بيشتر مردم مدينه در ماجراي غدير خم حضور داشتند، چرا پس از حدود ۷۰ يا ۸۴ روز، از اين ماجرا آن را فراموش كردند؟
البته احتمال اعتراض عده اي از مردم و ياد كرد ماجراي غدير به وسيله آنها و مخفي ماندن اين واكنش، به سبب سياست ممنوعيت نقل و تدوين حديث، وجود دارد ولي در عدم گستردگي اين اعتراض ها ترديد نيست.
با توجه به ماجراي غدير و تاكيد پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر تعيين جانشين، انتظار اعتراض گسترده نامعقول نمي نمايد. بنابراين، واكنشی چنين محدود چگونه توجيه مي شود؟ براي يافتن سرنخ هاي تاريخي اين مشكل، بايد موقعيت زماني اين قطعه از تاريخ و نيز سير جريان هاي سياسي و اجتماعي از زمان واقعه غدير تا رحلت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به دقت بررسي شود. بر اين اساس، پيگيري بحث در چند محور زير ضرورت دارد:
۱- قبل از تشكيل دولت مدينه به دست پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ، مردم شهرهاي بزرگ حجاز و باديه ها، تحت نظام قبيله اي به سر مي بردند. در اين نظام سر آمد بودن در اوصافي چون سن، سخاوت، شجاعت، بردباري و شرافت، معيار گزينش رهبر به شمار مي آمد و رهبر قبيله حق نداشت از ميان فرزندان و خويشانش جانشين برگزيند.
۲- پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نخستين كسي بود كه در اين سرزمين نهادي به نام دولت پديد آورد و ارزش هاي فرا قبيله اي ارائه داد. آن بزرگوار توانست قبايل مختلف شهرها و باديه هاي منطقه را تحت يك نظام واحد متمركز سازد. مردمي كه آن حضرت را پيامبر آسماني مي دانستند، تشكيل دولت از سوي او را امر الهي به شمار آوردند و در برابر آن مقاومتي قابل توجه نشان ندادند.
۳- پيش از فتح مكه اسلام به گونه روز افزون در ميان شهرها و باديه ها گسترش يافت تا جايي كه سال بعد (سال نهم هجري) عام الوفود (سال هيئت ها) نام گرفت، يعني سالي كه مردم دسته دسته در قالب هيئت هاي مختلف نزد پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي شتافتند و اسلام خويش را آشكار مي كردند. ناگفته پيداست، انگيزه همه اين هيئت ها معنوي نبود و همه تازه مسلمانان ايمان محكم قلبي نداشتند.
۴- يكي از آموزه هاي اسلامي كه پذيرش آن براي مردم دشوار مي نمود، مسأله تعيين جانشين بود زيرا: الف) مردم فقط پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را داراي وجهه الهي مي دانستند و حكومت فرا قبيله اي اش را مي پذيرفتند. در نگاه آنان، جانشين پيامبر از چنين ويژگي برخوردار نبود. (۷)
ب) هنوز بسياري از مردم خود را مقيّد به اطاعت از دستورهاي روزمره آن حضرت نمي دانستند چنان كه در مواردي چون صلح حديبيه، عمر اعتراض ميكند و وضعيت خود را اين گونه گزارش مي كند: چنان در شك افتادم كه از آغاز اسلام خود تا آن هنگام در چنين شكي فرو نرفته بودم. (۸) در موردي ديگر نيز نسبت به تقسيم غنايم حنين. (۹) واكنش اعتراض آميز نشان دادند.
ج) بسياري از مردم اطاعت از فرمان هاي مربوط به امو جاري زندگي را نمي پذيرفتند زيرا هنوز از آموزه هاي جاهلي كه به رئيس قبيله اجازه تعيين جانشين نمي دهد، دل نبريده بودند و طبيعي بود كه مسأله رياست دولت از رياست يك قبيله مهم تر بدانند.
د) هنوز برخي از قريشيان تازه مسلمان چنان مي پنداشتند كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در راستاي رقابت قبيله اي مسأله نبوت را مطرح كرده است. اين گروه با توجه به اقبال عمومي مردم به آن حضرت جرأت مخالفت نداشتند ولي با تعيين جانشين به ويژه از تيره بني هاشم، لب به اعتراض گشودند و با بهره گيري از پشتوانه فرهنگ قبيله اي مردم اعتراض خويش را روشن تر بيان كردند.
هـ) در زمان جاهليت تنها اشرافي به مجلس مشورتي قريش (دار الندوه) راه مي يافتند كه به چهل سالگي رسيده باشند. (۱۰) بر اين اساس، پذيرش جانشين رسول خدا، به ويژه اگر آن فرد داماد پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بود و كمتر از چهل سال(۱۱) داشت بسيار دشوار تر مي شد. چنان كه ابوبكر مكرر به آن حضرت مي گفت: تو جواني و فرصت براي خلافت داري.
۵- دو مسئله ديگر نيز پذيرش جانشيني امام علي ـ عليه السلام ـ را دشوار مي كرد:
الف) قريشيان به سبب دلاوري هايش در جنگ هايي مانند بدر و احد و به خاك و خون كشيدن بزرگان قريش، دل خوشی از امام علي نداشتند و حتی برخی کینههایشان را در دل پنهان کرده بودند. اين پديده سبب شد به تبليغات گسترده روي آورند و فضاي جامعه آن روز را بر عليه امام علي ـ عليه السلام ـ مسموم نموده و از آن به نفع افكار و سياست هاي پليد و شوم شان بهره گيري نمايند. عمر در اين باره به امام علي ـ عليه السلام ـ مي گفت: قوم شما (قريش) به شما مانند نگاه گاو به كشنده اش مي نگرند. (۱۲)
ب) مردم قبايل مختلف خصوصا سران توطئه گر قريش و مهاجر، اين نكته را درك كرده بودند كه با توجه به لياقت ها و استعداد هاي تيره بني هاشم، اگر مسأله جانشيني در ميان آنها تثبيت شود، هرگز از آن خاندان بيرون نخواهد آمد.
۶- نگاه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به جانشيني حضرت علي ـ عليه السلام ـ، الهي و از روابط قبيله اي و خويشاوندي بسيار فراتر بود. زيرا به حفظ آئيين وحي مي انديشيد و طبيعي است كه آشناترين فرد به كتاب و سنّت و شجاع ترين و كوشاترين فرد در راه گسترش اسلام را برگزيند. البته پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با وضعيت جامعه آشنا بود. از اينرو از آغاز رسالت در موقعيت هاي گوناگون، با بيان هاي متفاوت ويژگي هاي حضرت علي ـ عليه السلام ـ را ياد آور مي شد و از جانشيني اش سخن به ميان مي آورد. (۱۳)
آن بزرگوار سرانجام از سوي خداوند مأمور شد در بزرگ ترين اجتماع مسلمانان كه برخي شمار آنها را بيش از يكصد هزار تن دانسته اند آشكارا اين مسأله را اعلام كند. (۱۴) و دغدغه مخالفت جامعه را ناديده بگيرد. فرازي از آيه ۶۷ سوره مائده كه از اين دغدغه پيامبر پرده بر مي دارد و به وي ايمني مي بخشد چنين است: «و الله يعصمك عن الناس» خداوند تو را از (شر) مردم نگاه مي دارد. در اين عبارت دو واژه «عصمت» و «ناس» بسيار راهگشا است. خداوند پيامبر را از چه چيز حفظ مي كرد؟ و اين «ناس» چه كساني بودند؟
با توجه به واقعيت خارجي و ايمن نماندن پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از شرّ زبان مردم و نيز با توجه به اين كه سرانجام مسأله جانشيني امام علي ـعليه السلام ـ به سامان نرسيد، بعيد به نظر نمي رسد كه مراد از واژه «يعصمك» نگهداري پيامبر از هجوم فيزيكي و يكباره مردم باشد چنان كه واژه ناس بر مردم عادي دلالت دارد و با توجه به اكثريت نو مسلمان آن زمان و كينه و توطئه عده اي از سران اصحاب نسبت به خلافت علي ـ عليه السلام ـ، نيازي به حمل واژه بر غير معناي ظاهري نباشد.
۷- تاريخ درباره بسياري از حوادث مقطع زماني بين غدير و وفات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ساكت مانده است امّا كالبد شكافي دو اتفاق مهم آن عصر، ما را با شدّت اهتمام پيامبر اكرم ـصلي الله عليه و آله و سلم ـ برگزينش جانشين و گستره تلاش هاي مخالفان آن حضرت در عيان و نهان، آشنا مي سازد. اين وقايع عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصيت مهم رسول خدا.
۱- سپاه اسامه: پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در واپسين روزهاي زندگي اش فرمان داد لشكري عظيم به فرماندهي جواني به نام اسامة بن زيد به سمت دورترين مرزهاي كشور اسلامي (مرزهاي روم) رهسپار شود. (۱۵) كالبد شكافي دقيق اين جريان نشان مي دهد رسول خدا ـصلي الله عليه و آله و سلم ـ در راستاي تثبيت جانشيني حضرت علي ـ عليه السلام ـ به چنين اقدامي دست يازيد زيرا:
الف) در آن هنگام و در آستانه وفات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ خالي كردن مركز حكومت از نيروهاي نظامي و ارسال آن به دورترين نقاط به صلاح جامعه نبود چون احتمال داشت پس از رحلت آن بزرگوار بسياري از نو مسلمانان قبايل اطراف سر به شورش بردارند و كيان جامعه اسلامي در معرض تهديد قرار گيرد. آن چه اين تصميم گيري را در نظر پيامبر اكرم ـصلي الله عليه و آله و سلم ـ منطقي جلوه مي داد دور ساختن مخالفان جانشيني علي ـ عليه السلام ـ از مدينه بود.
ب) انتصاب جواني ۱۸ ساله(۱۶) به مقام فرماندهي لشكر و عدم توجه به اعتراضات اصحاب، جز براي از كار انداختن مهم ترين(۱۷) دستاويز مخالفان جانشيني علي ـ عليه السلام ـ هيچ توجيهي نداشت؛ زيرا اسامة بن زيد كه از جهاتي چون سابقه مسلماني، شرافت، شجاعت و كارايي سر آمد اصحاب به شمار نمي آمد و از نظر سني حدود ۱۵ سال از علي ـعليه السلام ـ كوچك تر بود، با توجه به آنكه در بسياري از ويژگي ها با حضرت علي ـ عليه السلام ـ قابل مقايسه نمي نمود، درمقام فرماندهي سپاهي عظيم و متشكل از بزرگان صحابه مانند ابوبكر، عمر، ابو عبيده جّراح، عثمان، طلحه، زبير، عبد الرحمان بن عوف، و سعد بن ابي وقاص قرار گرفت.
ج) دقت در تركيب سپاه اسامة نشان مي دهد تمام كساني كه احتمال داشت با جانشيني علي ـ عليه السلام ـ مخالفت ورزند، ملزم بودند در اين سپاه شركت جويند. (۱۸) و كساني كه به بهانه بيماري پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از اردوگاه سپاه اسامة به مدينه باز مي گشتند، با جمله تأكيدي: «لعن الله من تخلّف عن جيش اسامة» (۱۹) از زبان مبارك پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله رو برو مي گشتند. (۲۰)
۲- ممانعت از نگارش وصيت: اين حادثه در واپسين روزهاي حيات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تحقق يافت كه احتمالا وجود مبارك پيامبر اعظم با بالاگرفتن زمزمه هاي مخالفت با جانشيني حضرت علي ـ عليه السلام ـ به شدّت نگران اوضاع شده بود، دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندي صريح و ماندگار بر جاي گذارد و از گمراهي امّت جلوگيري كند. مخالفان كه اين دستور را با نقشه هاي چند ماهه خويش ناسازگار مي ديدند، به شدّت نگران شدند و با هزيان گو خواندنِ كسي كه جز وحي چيزي بر زبان مباركش جاري نميشد، از نگارش اين سند جلوگيري كردند. تاريخ در اينجا تنها از يك تن نام مي برد. (۲۱) اما آشكار است كه تنها يك نفر، بي آنكه جرياني نيرومند پشتيبانش باشد، نمي تواند با رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مقابله و مخالفت كند. از اينرو بعضي از نصوص گوينده اين عبارت را جمع دانسته از كلمه «قالوا» استفاده كرده اند. (۲۲)
۸-نخستين تشكيل دهندگان اين جلسه كه با هدف تعيين خليفه اي غير از حضرت علي ـ عليه السلام ـ در سقيفه گرد آمدند، انصار به شمار مي آمدند، آن هم انصاري كه در همه جا به پيروي محض از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ زبان زد بودند و دوستي شان با خاندان آن حضرت به ويژه علي ـ عليه السلام ـ بر همگان ثابت شده است. راستي چرا انصار؟ و چرا با اين عجله؟ آنهم در حالي كه هنوز بدن پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ غسل داده نشده است؟ شواهد تاريخي نشان مي دهد انصار هرگز از جانشيني شخصيتي مانند حضرت علي ـ عليه السلام ـ، هر اسناك نبودند و او را ادامه دهنده راه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي دانستند.
اقدام عجولانه آن ها در درك اين نكته حياتي ريشه دارد: آنها با تيز بيني دريافته بودند كه شانسي براي به قدرت رسيدن حضرت علي ـ عليه السلام ـ وجود ندارد. مخالفت ياران بزرگ پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با راه افتادن سپاه اسامة و نيز مخالفت آنان با نگارش وصيت از سوي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و به احتمال فراوان، حوادث ديگري كه تاريخ ما را از آن بي خبر گذاشته است، انصار را به اين نتيجه رسانده بود كه مهاجران انديشه به دست گرفتن حكومت در سر مي پرورانند و احتمال دارد قريشياني كه سرانشان در نبرد با نيروهاي انصارِ حامي رسول خدا به قتل رسيدند، با بهره گيري از پيوند نزديك قريش و مهاجران درپي انتقام برآيند. بنابراين، به سقيفه شتافتند تا طرفداران غصب حق علي ـ عليه السلام ـ را دست كم از به دست گرفتن كامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعهِ انصار از توطئه هاي آتي، سهمي از قدرت به دست آورند.
پس اصحاب غدير، مهاجران، انصار و مردم مدينه همگان حادثه غدير را به ياد داشتند و از آن به خوبي با خبر بودند و دلالت آن بر تعيين جانشين را مسلّم مي دانستند، اما مشاهده تلاش هاي كساني كه در جهت مخالفت علني با غدير گام بر مي داشتند و حركت طرفداران آن واقعه آسماني را به شديد ترين روش ممكن سركوب مي كردند، آنها را از هر گونه اقدامي در جهت احياي غدير باز مي داشت. بنابراين طبيعي است كه در اين زمان شاهد اعتراض مردم مومن و اندك ياران وفادار به عهد رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و استدلال آنها به اين حادثه مهم تاريخي نباشيم. آنها با توجه به زمينه هاي قبلي، تلاش و استدلال خود را آب در هاون كوفتن مي ديدند!
پاورقی:
۱- طهراني، امام شناسي، ج ۷، درس هاي ۹۸ ـ ۹۹.
۲- اميني، ابراهيم، الغدير، ج ۱ ـ ۲، ص ۱۴ تا ۱۰۸.
۳- الغدير في الكتاب و الادب، ج ۱، ص ۷۳ ـ ۱۴.
۴- همان.
۵- همان.
۶- مانند كتاب سليم بن قيس و كتاب الاحتجاج، طبرسي.
۷- مراجعه شود به: تاريخ تحول دولت و خلافت از بر آمدن اسلام تا بر افتادن سفيانيان، جعفريان رسول، ص ۲۷ به بعد.
۸- المغازي، محمد بن عمر واقدي، ج ۱، ص ۶۰۶ ـ۶۰۷.
۹- الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج ۱، ص ۶۳۱.
۱۰- تاريخ سياسي اسلام، جعفريان رسول، ص ۹۸.
۱۱- علي ـ عليه السلام ـ در آن هنگام طبق مشهور، ۳۳ سال داشت.
۱۲- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۹.
۱۳- موسوعة الامام علي بن ابي طالب في الكتاب و السنة و التاريخ، محمدي ري شهري، ج ۲.
۱۴- اميني، الغدير، ج ۱، ص ۲۱۴.
۱۵- طبقات، محمد بن سعد كاتب واقدي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، ج ۴، ص ۵۴ ـ۵۸.
۱۶- همان.
۱۷- همان.
۱۸- محمد رضا مظفر، السقيفه، ص ۸۱ ـ ۷۷.
۱۹- شهرستاني، الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۴.
۲۰- السقيفه، ص ۸۱.
۲۱- عمر بن خطاب، عبد الرحمن احمد البكري، تعليق سيد مرتضي رضوي، من حيات الخليفة، ص ۱۰۱ ـ ۱۰۷.
۲۲- همان.
______________
نویسنده: علی اصلان زاده
نظرات(۰ دیدگاه)