نگونبختی ما
- انتشار: ۱۰ قوس ۱۳۹۹
- سرویس: دیدگاهگوناگون
- شناسه مطلب: 100145
طی ۲۰ سال گذشته جهان افغانستان را یاری کرد تا ما حکومتداری را یاد بگیریم، دموکراسی را تمرین کنیم، به وحدت ملی در عین تکثر خردهفرهنگها اهتمام بورزیم و جزیرههای پارهپارهی قومی و مذهبی و محلی را در دایرهی کلانتر و فراگیرتری بهنام ملت-دولت قرار دهیم اما دریغا دریغ که از پس این آزمون بزرگ برنیامدیم!
در دهکدهی جهان هر آنکه فکر میکند به دلخواه خود و بریده از جهان میتواند بزید و امور فردی و اجتماعیاش را تمشیت نماید، یا از ماحول خود بیخبر است یا چنان گرفتار اوهام و خیالبافی است که گمان میبرد میتواند به طرفهالعینی دنیای خود و دیگران را عوض کند! در عصر مدرن تفکر خودبسندگی در هر مقیاسی رهزن است و آدمی را در برابر واقعیتها خلعسلاح و تهیدست میسازد. خیالبافی تا در حوزهی زندگی شخصی است، زیانهایش سرریز نمیکند ولی همینکه بر جامعه و قدرت سایه اندازد، خلایق را نگونبخت و بیچاره خواهد کرد.
در نگونبختی افغانی جماعت همین بس که هرچهقدر مصیبت و مرگ بر سرشان فرو میریزد، حس همپذیریشان تحریک نمیشود. به اژدهای یخزدهای میمانیم که معلوم نیست کدامین خورشید بیدارش کند و در فرجام آن بیداری کی طعمهی اولاش خواهد شد!
دیروز ۳۰ سرباز ارتش در غزنی پرپر شدند و بیش از ۵۰ نفر هم زخمی. هشتاد خانواده داغدار شدند و جگر صدها هموطن در آتش غم و اندوهی غیر قابل وصف بریان، ولی دریغ از ما که اگر تسلیتی نمینویسیم، لااقل با پست کردن عکسهایمان و ردیف کردن عدد ۹ از سر خودشیفتگی بیمارگونه بر زخمهای دل مادران و پدران شهدای خود نمک نپاشیم! ما مرگ جمعی خود را به جشن نشستهایم؛ مرگی که باید بدان ببالیم، مبتذلاش کردهایم. آنگاه که مرگ مرزبانان عزت و غیرت این خاک به خودمان نمیآورد، در مردن خود شک نکنیم. جهانیان از شکمشان زدند تا ما صاحب راه و مکتب و درمانگاه شویم اما پولهای آنان را از دستشان قاپیده و دزدیدیم! آنان از تجربههای ملت شدنشان گفتند تا ما به جای کین و نفرت، گفتوگو را بیاموزیم اما همچنان در تار عنکبوت تعصبات خویش گرفتار ماندیم!
هادی رحیمی زاده
نظرات(۰ دیدگاه)