قرنها است که میسوزیم!
- انتشار: ۱۸ جوزا ۱۳۹۹
- سرویس: اجتماعیدیدگاه
- شناسه مطلب: 87485
باتاسف باردیگر دریک رویداد دردناک، چند هم وطن ما، برای بدست آوردن لقمه نانی و نجات فرزندان شان از گرسنگی، جان خود را بگونه سوزناک از دست دادند.
مواجهه با چنین رویدادی که نخستین آن نیست و آخرین نیز نخواهد بود، کم از کم به دوصورت خواهد بود: مواجهه اول-که طبیعی هم به نظر میرسد-اظهار تاسف و انفجار نفرت و بروز احساسات به اشکال مختلف و سپس به فراموشی سپردن آن. همانگونه که دربسیاری از رویدادهای گذشته چنین شد.
مواجهه دوم این است که خروجی این غم و درد را، صورت منطقی بدهیم و احساسات و عواطف جریحه دارشده خود را به سمت و سویی جهت دهیم تا کم ازکم درآینده قابل تکرار نباشد، و تغییری در وضعیت ما بوجود آورد.
درشرایط کنونی معمول چنین است که عده ای با استفاده ناصواب از احساسات و عواطف جریحه دار شده مردم و بخصوص بستگان قربانیان، برای مقاصد سیاسی و برخی غرضهای دیگر سعی دارند که به همان رویکرد اول توسل جسته و بسنده کنند. توسل به این رویکرد هیچ نفع و نتیجه ای برای دادخواهی از قربانیان و بستگان شان نخواهد داشت، جز غوغاسالاری.
اما رویکرد دوم این است که افزون بر اتخاذ روشهایی برای چرایی وقوع این حادثه و کشف علل و عوامل آن، اندکی عمیقتر بیاندیشیم و جدیتر تصمیم بگیریم، که چرا چنین است؟ ما که کشورداریم؛ دولت داریم، منابع سرشارطبیعی داریم، فرصتها و زمینههای شغلی و سازندگی در جامعه ما فراوان است، و….چرا مردم ما بخاطر یک لقمه نان هنوز باید رنج مهاجرت و خطرهای راه قاچاق را به جان بخرند؟ درست است که همسایگان و هرکشوری دیگر، باید اخلاق انسانی و قواعد بینالمللی را درمورد مهاجرت رعایت کند، اما باید پذیرفت که جهان سیاست و قدرت و منفعت، حساب دیگری دارد. همه امور برمدار اخلاق و ارزشها نیستند. دو ضرب المثل بازگو کننده بی پرده این واقعیت است: یک ضرب المثل میگوید که سیاست پدر و مادر ندارد. ضرب المثل دیگر میگوید درنظام طبیعت ضعیف پامال است، اگر راحت جان میخواهی برو قوی شود!
نگارنده از آوان کودکی که شاگرد صنف دوم مکتب بودم تا هنوز، شاهد بوده ام که قافله مهاجرت مردم ما، برای رفتن بخارج بخاطر بدست آوردن لقمه نانی هیچگاه قطع نشده است، و حتا در مواردی شاهد حوادث تلخ شبیه این حادثه بوده ام. چرا؟
چرا جامعه ما نسبت به این سرنوشت سیاه خود، لحظه ای درنگ و تامل نکرده است؟ سیاست مداران ما که هرکدام درشعاردادن و فخرفروشی، درجهان بی همتا هستند، چرا نسبت به پایان بخشیدن به این وضعیت مرگ بارچاره ای نیاندیشیده اند؟ و…
در پایان سوگمندانه باید گفت: ما قرنها است که نسل اندر نسل در آتش جهل، استبداد، بی کفایتی، سوء مدیریت، وابستگی، تفرقه، پیروی از رهبران نادان و عیاش و….سوخته ایم؛ هیچ حادثه شومی ما را نسبت به سرنوشت غمناک ما تکان نداده است و بیدار ننموده است تا آبی براین آتش بریزیم، و نه زمامداران و چوکی نشینان بی کفایت و رهبران نابخرد، آن قدردرک و شعور و مسئولیت شناسی داشته اند تا آبی براین آتش بریزند، پس چه جای انتظار از دیگران!؟
اگرچنین باشد که تاکنون بوده است، این آتش، نسل امروز و فردای ما را هم چنان بی رحمانه خواهند سوختاند.
شکور اخلاقی
نظرات(۰ دیدگاه)