رودکی و ماجرای قصیده جوی مولیان

  • انتشار: ۱۰ حمل ۱۴۰۰
  • سرویس: دیدگاهفرهنگ و هنر
  • شناسه مطلب: 109373

پس از سکوت دوصدساله خراسانیان در برابر مهاجمان بنی‌امیه و بنی‌عباس، صفاریان به رهبری یعقوب و عمرو لیث صفاری در سیستان عَلَم آزادی را در برابر خلافت بغداد برافراشتند. هرچند پیش از صفاریان، ابومسلم خراسانی با خلافت اموی و سپس طاهر پوشنگی هراتی با مامون خلیفه عباسی مخالفت کرده بودند ولی یعقوب لیث صفاری را باید اولین شخصیت خراسانی دانست که ضمن مخالفت سیاسی با خلفای عباسی، سد راه فرهنگ عربی نیز در خراسان شد و اولین دولت مستقل فارسی‌زبان را به میان آورد. یعقوب همان کسی است که در ترویج زبان فارسی و منسوخ شدن زبان عربی در خراسان گفت: “چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت”
البته یکی از معایب دولت صفاریان، پیش گرفتن شیوه عیاری بود که با رشد فرهنگی و علمی سرناسازگاری داشت ولی با این وجود، خدمتی که صفاریان در ترویج زبان فارسی کردند، قابل چشم‌پوشی نیست.

پس از صفاریان سلسله سامانیان در ماوراءالنهر به وجود آمد که محدوده فرمانروایی آنان کشورهای فعلی منطقه مثل تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان ایران و افغانستان را دربر می‌گرفت. امیران سامانی، فرهنگ‌دوست و اهل علم بودند و به شعرا و علما احترام می‌گذاشتند. در زمان سامانیان که نیمه اول قرن سوم تا نیمه دوم قرن چهارم هجری را شامل می‌شد، زبان فارسی به پختگی کامل رسید و این زبان به سرعت گسترش یافت و مرزهای فرمانروایی سامانیان را در نوردید. البته عیبی که این سلسله داشت، حاکمان سامانی خلاف روش حاکمان صفاری، به خلافت بغداد وابسته بودند که این امر، استقلال آنان را زیر سوال می‌برد. با این وجود بازهم از برکت حضور سامانیان بود که دقیقی بلخی به سرودن شاهنامه اقدام و بعداً فردوسی کار او را تکمیل کرد و کاخ بلند زبان پارسی را پی‌افکند.

وقتی صحبت از سلسله سامانی و توجه امیران آن به ادبیات زبان فارسی به میان می‌آید، امکان ندارد که اسم رودکی در ذهن متبادر نشود. رودکی که از اولین شاعران صاحب‌دیوان به شمار می‌رود، به پدر شعر زبان فارسی ملقب شده است.

در کتاب چهار مقاله از نظامی عروضی، داستانی آمده است که گویا امیرنصر سامانی از بخارا به هرات می‌رود و دلبسته هوای هرات می‌شود. امیر، بازگشت به بخارا را چنان فصل به فصل عقب می‌اندازد که مدت چهار سال می‌گذرد. لشکریان وی که دلتنگ بخارا شده بودند، پیش رودکی می‌روند و از او می‌خواهند تا با هنر شاعری‌اش، امیر را برای بازگشت به بخارا ترغیب کند.

از این‌رو رودکی قصیده‌ای می‌سراید و هنگامی که امیر سامانی در استراحت بسر می‌برد، آن را می‌خواند. امیر چنان تحت تأثیر قرار می‌گیرد که بدون کفش سوار بر اسب می‌شود و مستقیم به سوی بخارا می‌تازد. قصیده رودکی به شرح زیر است:
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درُشتی‌های او
زیرپایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا، شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
میر ماه ست و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی

گفتنی است که منظور از جوی مولیان در این قصیده، جوی آبی در نزدیک قصر سامانیان در بخارا بوده است اما برخی که با ادبیات زبان فارسی و تاریخ خراسان بیگانه‌اند، قصیده را به اشتباه و غلط می‌خوانند.
امیدوارم که توانسته باشم از پس تعریف گوشه‌ای از تاریخ ادبی خراسان‌زمین به درستی برآمده باشم.
تصویر زیر، مجسمه و تندیس رودکی در پارک ملت مشهد ایران است که چند روز پیش گرفتم.

محمد مرادی

نظرات(۰ دیدگاه)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *