خطای راهبردی حماس
- انتشار: ۲۹ ثور ۱۴۰۰
- سرویس: بین المللدیدگاه
- شناسه مطلب: 113102

اکنون غزه به سرزمینی میماند که آتش از هر طرف آن را احاطه کرده است. جنبش «حماس» که این منطقه را اداره میکند، در بدترین وضعیت قرار داشته و روزهای سختی را میگذراند. شهدای فلسطینی به مرز ۳۰۰ نفر نزدیک میشوند. ساکنان بیدفاع غزه در برابر سفاکترین رژیم تنها ماندهاند. مردم غزه، حوادث خونینی را در حافظه دارند که مهمترین آن جنگ ۲۲ روزه است که در جدی ۱۳۸۷خورشیدی اتفاق افتاد. بعداً چندین بار دیگر هم غزه مورد حملات رژیم صهیونیستی قرار گرفت. تنها ابزار دفاعی حماس در برابر یکی از مجهزترین ارتشهای جهان، شلیک موشک است اما قدرت موشکی حماس از نگاه کمی و کیفی از جنگ ۲۲ روزه تاکنون زیاد ارتقا نیافته است. قرار بود حماس پس از جنگ ۲۲ روزه، به یکی از مجهزترین نیروهای مقاومت علیه اسرائیل تبدیل شود اما در این میان، اتفاقاتی افتاد که حماس راهبرد و سیاست اشتباهی را انتخاب کرد.
جنبش مقاومت اسلامی فلسطین موسوم به حماس در سال ۱۹۸۷میلادی توسط «شیخ احمد یاسین»، «عبدالعزیز رنتیسی» و «محمد طه» در جریان انتفاضه اول به عنوان شاخه فلسطینی اخوانالمسلمین برای تقویت جبهه ضدصهیونیستی در سرزمینهای اشغالی پایه گذاری شد.
این جنبش ابتدا دنباله رو مدل اخوانالمسلمین مصر بود که به عنوان یک «نهاد رفاه اجتماعی» عمل میکرد اما آرام آرام شاخه نظامی آن تقویت شد. این رویکرد ضداسرائیلی، محبوبیت رهبران سیاسی حماس را بیشتر کرد تا جایی که این گروه فلسطینی در انتخابات پارلمانی ژانویه سال ۲۰۰۶، با کسب بیشترین کرسی، حزب حاکم پارلمان فلسطین شد و «اسماعیل هنیه» به عنوان نخست وزیر دولت فلسطین معرفی گردید. از این اقدام، ایران، سوریه، عراق و حزبالله لبنان استقبال کردند و این آغاز رابطه نوین فلسطینیان با جریانی بود که اکنون به محور مقاومت شناخته میشود.
اما شروع خیزشهای اجتماعی موسوم به بهار عربی در شمال آفریقا و خاورمیانه، مشی مبارزاتی و رویکرد سیاسی جنبش حماس را تغییر داد. پیروزی انقلابهای مصر، تونس و لیبی و گسترش اعتراضات در بحرین، یمن و اردن، رهبران این گروه فلسطینی را به این جمعبندی رساند که با به قدرت رسیدن دوستان اخوانی آنها در منطقه، به کمکهای مادی و معنوی جریان مقاومت نیازی ندارند و میتوانند بر روی حمایت دولت اخوانی مصر و سایر احزاب سیاسی اخوانی در کشورهای همجوار حساب باز کنند. این دیدگاه اندک اندک جای خود را در میان مواضع و سخنرانیهای رهبران حماس باز کرد و به یک راهبرد برای این جنبش تبدیل شد.
وقتی اوضاع سوریه به هم ریخت، جنبش حماس نه تنها راه خود را از محور مقاومت جدا کرد بلکه با حمایت از معارضان سوری، در برابر سوریه، ایران و حزبالله لبنان قرار گرفت. در این بین رهبران سیاسی حماس که اکنون از جریان مقاومت دورتر و به دولت قطر نزدیکتر شده بودند، نقش ستون پنجم را در ضربه زدن به جریان مقاومت بازی میکردند.
انتقال دفتر خالد مشعل رئیس دفتر سیاسی حماس از سوریه به قطر و موضعگیری وی علیه مقاومت در اولین ورود او به نوار غزه پس از ۴۵ سال، پلها را بین حماس و جریان مقاومت خراب کرد. مشعل برای این که ثابت کند از جریان مقاومت جدا شده است، پرچم مسلحین سوریه را در دست گرفت و شروع به چرخاندن آن کرد. بعداً اسماعیل هنیه نیز علناً اظهار داشت که دیگر با محور مقاومت نبوده و از همکاری قطر، ترکیه، مصر و سایر دولتهای عربی، تشکر میکند. البته دلگرمی سران حماس به کشورهای عربی و ترکیه، زیاد طولی نکشید زیرا اوضاع سیاسی و امنیتی سوریه، به نفع محور مقاومت تغییر کرد و قطر و ترکیه یکی پی دیگری که روزگاری حماس را در برابر محور مقاومت قرار داده بودند، از حمایت این جنبش دست کشیدند. در مصر هم مرسی توسط نظامیان این کشور به کنار کشیده شد. اکنون حماس مانده بود که هیچگونه متحدی در منطقه نداشت. در واقع حماس با رهبرد اشتباهی که انتخاب کرد، نه از این طرف شد و نه از آن طرف. تاریخ معاصر کشورهای عربی نشان میدهد که هیچگونه غیرت عربی و عرق میهنی در وجود سران آنها باقی نمانده است و این اشتباه حماس بود که روی چنین دولتهایی تکیه کرد. اگر حماس خود را از محور مقاومت جدا نمیکرد، افزون بر این که اکنون متحدان زیادی در منطقه داشت، به فناوریهای نوین نظامی هم دست پیدا میکرد. همان اتفاقی که برای حوثیهای یمن افتاد. حوثیها از نگاه تجربه و سابقه سازمانی، در برابر فلسطینیها و حماس، به چشم نمیآیند اما پیوند آنها با جریان مقاومت، اکنون حوثیها را به مجهزترین ارتش غیرمنسجم جهان تبدیل کرده است که میتواند هر نقطه از خاورمیانه را هدف قرار دهد.
حماس هم اگر مثل حوثیها به سیستم هوشمند پهپادی مجهز میشد، اولاً که اسرائیل جرئت نمیکرد غزه را به ویرانه تبدیل کند و ثانیاً اگر این رژیم چنین اشتباهی را مرتکب میشد، با دو حمله هوشمند پهپادی حماس به تاسیسات مهم اسرائیل، این رژیم را به توقف حملات مجبور میکرد.
به هر حال، اکنون که فاجعه انسانی در غزه رخ داده است، مهم نیست که چه جریانی این منطقه را اداره میکند بلکه مهم این است که به هر طریقی شده، از ریختن خونهای بیشتر جلوگیری شود. در حال حاضر از کشورهای عربی برای حمایت از فلسطینیان توقعی نمیرود. سازمان ملل هم که تابع آمریکا از متحدان اسرائیل است. سایر کشورهای اسلامی هم توان مقابله با اسرئیل را ندارند. اکنون تنها امیدی که برای حمایت از مردم غزه باقی مانده است، محور مقاومت است. بنابراین، اگر جنگ متوقف نشود، جریان مقاومت با محوریت سیدحسن نصرالله و حزبالله که تجربه جنگ ۳۳ روزه را با اسرائیل دارد، ناگزیر است ورود به میدان جنگ را به عنوان هرمبازدارنده بررسی کند.
محمد مرادی
نظرات(۰ دیدگاه)