باید خود بابای خود باشیم
- انتشار: ۲۹ دلو ۱۳۹۹
- سرویس: دیدگاه
- شناسه مطلب: 106960

پاکستان اینبار میخواهد نقش بابای بزرگ را در افغانستان بازی نماید. آنکشور با توجه به شکست سیاست یکجانبهگرایی گذشته در حاکم سازی یک گروه قومیایدیولوژیک در افغانستان، این بار چتر بزرگی فرازیده است که برای همهی گروهها و شاید اقوام در زیر آن جایی باشد.
پاکستان از این رهگذر میخواهد سیاست مهار چندجانبه و خنثاسازی راهبردی را در افغانستان اعمال نماید. چنین چیزی از مجرای برقراری روابط پدرانه با همهی گروههای سیاسیقومی افغانستان و ایجاد تعادل قوا در میان آنها شدنیاست. به گونهیی که هیچ گروه نتواند، گروه دیگری را از پهنهی سیاست و قدرت بردارد. شما در آینده نیز میتوانید بجنگید ولی در مدار و محدودهیی معین.
فراخوان و دعوت سران تنظمی و قومی از سوی پاکستان نیز برای اطمینانبخشی به حضور گروهها در زیر سایه مهربانی بابا و دیسش پایدار این سیاست، صورت میگیرد.
ادامهی این سیاست به چند پیامد مهم میانجامد:
۱. گروههایی که از زیر چتر قدرت و حاکمیت ملی بیرون مانده اند و از لحاظ روانی هیچ وابستگییی به ساختارهای سیاسیرسمی موجود احساس نمیکنند، چتر جدید پاکستان برایشان پرکشش و و وسوسهانگیز خواهد بود.
۲. گروههای داخلی با برقراری خط ارتباط سیاسی مستقیم با واحدهای سیاسی دیگر، نهاد دولت در افغانستان را عملن دور میزنند و نادیده میگیرند.
۳. فرهنگ همکنش و تعامل خودگردانانهی سیاسی گروه با گروه و گروهها و افراد با کشورهای بیگانه، بیرون از چنبرهی دولت و قدرت ملی، نهادینه میشود.
۴. کامیابی پاکستان در اطمیناندهی به گروههای سیاسی افغانستان در ساختارهای صلح پاکستانپسند، پیوندهای کمرنگ آنها را با دیگر کشورها و پهنههای تمدنی، کمرنگترمیسازد. در پیامد آن جایگاه ضعیف دیگر کشورهای منطقهیی در افغانستان بیشتر از پیش تضعیف میشود
۵. چمچهی تقسیم قدرت و بهرههای سیاسی به دست بیگانگان منطقهیی میافتد.
۶. افغانستان کشوری دیفکتو میشود که تنها در کنار و اشارهی دیگر کشورها نقش بازی خواهد کرد و…
راه گشایش:
۱. قانون اساسی، سیاست و ساختارهای افغانستان باید چنان چتر بزرگی بگسترند که فرصتهای برابر برای حضور همه در زیر آن وجود داشته باشد؛ و آیینهیی که چهرهی بزرگ فرهنگی و تمدنی همهی مردم در آن دیده شود.
۲. تنها برازندگی منشی و دانشی و شایستگی سیاسی شهروندان، سنجه و معیار رسیدن به مقامهای فرازین و فرودین کشور باشد، نه وابستگیهای تباری و خانوادگی و پیوند به بیگانگان.
۳. خواستهای مردم در زمینهی گزینش نظامها و ساختارهای قدرت و اداره، نباید نادیده انگاشته شود. چون نهادها و سامانهها باید برابر به نیازها و نخستینههای مردم باشد، نه برابر به سنجهی سودجوییهای افراد و گروهها.
۴. سرانجام اینکه هرکسی بتواند بابای سر و سرنوشت خویش باشد تا تن به بابایی هیچ بیگانهیی ندهد.
فرصتها دارند از دست میروند. تنها با جنگیدن نمیشود کاری کرد. چون هیچ منبع پایداری برای جنگیدن همیشگی وجود ندارد.
سیاست باید جای جنگ را بگیرد. اگر سیاستهای بزرگ به میدان آیند و فرهنگ سیاسی ناهنجار کنونی سرچپه شود، بیگمان آتش جنگ فرو خواهد نشست و درخت گشنبیخ ملت در سرزمین عدالت و انصاف سر برخواهد آورد.
عزیز الله آریانفر
نظرات(۰ دیدگاه)