«احساس مردگی»
- انتشار: ۲۸ جدی ۱۳۹۸
- سرویس: اجتماعیدیدگاه
- شناسه مطلب: 74525
تکرار کم کم تبدیل به عادت میشود و انسان با موضوع تکرارپذیر، به گونهای انس میگیرد که گویا چیزی پیرامونش اتفاق نمیافتد، حوادثی که برای دیگران (که گرفتار عارضه تکرار نشدهاند) غیر معمول، ناهنجار، تلخ و ناگوار و وحشتناک است، برای او هیچ تأثر و واکنشی به دنبال ندارد، دقیقا مثل بدنی که بی حس شده که به هیچ دردی واکنش نشان نمیدهد. این عارضه را میتوان «اِحساسْ مُردَگی» یا مرگ عواطف انسانی نام نهاد. این امر در سطح فردی، خانوادگی، اجتماعی و سازمانی ممکن است رخ دهد. مثلا مردم یا جامعهای ممکن است به مسائلی چون رشوتخواری و رشوتگیری، فساد اداری و اخلاقی، فقر و نداری، ظلم و بیعدالتی، غارت و چپاول، حقارت و بی حرمتی، مرگ و درد عادت کند، طوری که دیگر نسبت به این امور و پیشآمدهای مکرر، هیچ واکنشی از خود نشان ندهد.
اگر به صورت مصداقی به مردم دیار خودمان نگاهی بیاندازیم، رنگ و جنس عادتهای ما بسیار متفاوتتر از دیگرجوامع است. برای تصویرسازی بهتر، شما را در یک پرسش مقایسهای مخاطب قرار میدهم:
وقتی خبر انفجار تروریستی در افغانستان را میشنوید، چه حسی دارید؟ باید بگویی تقریبا هیچ!، چرا که ما با مرگ واتفاقات تلخ آمیخته شدهایم. ما در جغرافیای زندگی میکنیم که مرگ؛ کسب و کار مردم است. ما در منطقهای زندگی میکنیم که مردم به خاطر اختلافات قومی، منطقوی، خونی و مذهبی، گلوی هم را میدرند. ما در دیاری زندگی میکنیم که مردم به خون دیدن عادت کردهاند. اما وقتی خبر یک عملیات تروریستی در اروپا یا آمریکا پخش میشود، چه اتفاقی میافتد؟ بله، توجه همه دنیا جلب میشود و یک صدا، با قربانیان و به جاماندگان آنها، احساس نگرانی، غمشریکی و همدردی میکنند. مثلا در حادثه هوایی هفته پیش، اتباع و ملیتهای چند کشور پیشرفته و توسعه یافته که دارای حاکمیت مقتدر و پیگیر بودند و به شهروندانش به دید سرمایههای ملی – فرهنگی مینگرند و به معنای واقعی کلمه برای شان ارزشمنداند، کشته شدند و ما شاهد بودیم که نوع واکنش مسئولین و دولت مردان کشورهای متبوع چگونه بودند که یک نمونه جالب توجه آن، اظهار تأسف و تأثر عمیق رییس دانشگاه آلبرتا کانادا بود که هنگام خبر مرگ دانشجویان دانشگاهاش در پرواز مرگ، نتوانست جلو اشکهایش را بگیرد و با احساس خاصی گریه کرد. از یک زاویه، چنین واکنشی، ناشی از آن است که او به شنیدن خبر مرگ عادت نداشت و از این رو، آنها این واقعه را یک فاجعه نامیدند و به همین سیاق، دیگر کشورها را نیز دیدیم که با تمام وجود، با پیامها، تماسها و ملاقاتهای حضوری مسئولین عالی ربته کشوری، با عزادارن و حادثهدیدگان ابراز همدردی کردند و پیگر خونخواهی آنان شدند.
در این میان، آنچه برای من مسأله شد، نوع واکنش مردم و مسئولین حکومتی مان در این حادثه بود که از زاویه خاص بسیار قابل توجه و درخور تامل و تعمق است. مردمی که سالها و نسلها، به قربانیشدن، قتل و مرگ و ترور و انتحار عادت کردهاند و هر روز و هر ساعت و لحظه میبینند که برادران ناراضی شان، درجای جای و نقطه نقطه این کشور و دیار، دهها و صدها مظلوم و بیچاره و بیگناه را زنده زنده سر میبرند یا با یک انتحار و انفجار، صدها انسان را فرش خاک و غبار آسمان میکنند و به دنبال آنها، ضجههای فرزندان یتیم و نالههای بیوهزنان بینان، صدای شان از میان کوخها و دیوارهای سرد و سوزان، بلنداند و یا به طور طبیعی، عدهای از سر نداری و فقر، در دل سرمای جهنمی زمستان به صورت جمعی در گوشهای یخ میزنند، اما نه در داخل کشور و نه در خارج و بین مدافعان حقوق انسان، گویا این فاجعهها، این ضجه و نالهها به گوش کسی نمیرسد و هیچ واکنشی را به دنبال ندارد.
حال با نظرداشت این اوصاف و حال و اوضاع این ملت و مملکت، قسمت جالب ماجرا آنجاست که این مردم و این مسئولین، گویا گاهی به تبع و بلکه به تقلید از جوامع دیگر، حس غمشریکی شان با وقوع حادثهای در جای دیگر و مکان دیگر که عاری از انفحار و کشتار است، زنده میشود، طوری که بسیار داغتر، احساسیتر، شورانگیزتر، رمانتیکتر و نازکطبعتر از دیگران، پیگیر حادثه میشوند و چنان ندبه سر میدهند و نوحه خوانی راه میاندازند که گویی این دولت و ملت در عمر خود، یک بار هم گرفتار غم و رنج و حادثه نشدهاند.
وقتی چند افغانستانی که در واقع تابعیت دیگر کشورها را دارند و شاید در طول عمرشان یک بار هم زجر و بدبختی مردم دیارشان را حس نکرده بودند، در حادثه هوایی هفته پیش کشته میشوند، تمام صفحات مجازی رعیت و دولت پر میشود از اظهار غم و اندوه و تأسف و تأثرهای به ظاهر آکنده از احساس نیک همدردی و همدلی و غمشریکی…یکی احساس شعریش شکوفا میشود؛ دیگری احساس وطنپرستی و ملیگرایی اش گل میکند و آن یکی هم خاک ماتم بر سر ریخته و صفحات مجازی خود را با تصاویر سیاه و کبود، به نشان مغزا بودن، تغییر میدهد؛ رئیس جمهور مملکت هم که داغتر و سوگوارتر از همه، با خوش مرامی تمام به سفارتش زنگ میزند و برای مسئولین سفارت تعیین تکلیف میکنند که هرچه در توان دارند به کار به کار بگیرند تا به احسن وجه از صاحبان عزا، دلجویی کنند و توصیه میکنند که از آنها در داخل سفارت دعوت مخصوص به عمل میآورند و به آنها قول داده شود که حتما سفارت افغانستان با جدیت تمام پیگیر خونخواهی عزیزان شان خواهند بود و به این مقدار هم اکتفا نمیکند و شخص رئیس جمهور به تک تک صاحبان عزا تماس برقرار کرده و از آنها دلجویی میکند و میگوید من در کنار شما هستم و شما تنها نیستید و هیچ کمکی را از شما دریغ نخواهم کرد هههه… ای به فدایت رئیس جان، دست مریزاد! مهربانا شهنشاهیت پاینده باد! چه قدر خوشحالم که چون تویی دارم که با تمام اقتدار و افتخار از حقوق و حال و جان و حیثیت و شرفم دفاع میکنی، دست مریزاد.!
ن.ک: شخص من وقتی به این بلواهای شورانگیز بیارزش نظاره میکنم، حالم دگر گون میشود و برای چنین جامعه و ملتی اشک غم میریزم، چرا که وجدان انسانی من حکم میکند که خون و جان آن هواپیما سوارانی که میخواستند بار دیگر به سمت خوشیها و عیش و عشرتهای اروپایی و آمریکایی خود پرواز کند، رنگینتر و با ارزشتر از خون و جان و مال و عزت و حیثیت و هستی آن مظلومان گرفتار در چنگال هزاران بدبختی که نه راه فراری دارند و نه جای قرار، نیست نیست…! روی خطابم مخصوصا به مسئولین کشوری این مردم است که اگر کاری از شما ساخته نیست و یا نمیخواهید در خود، ملت و کشورتان تغییری ایجاد کنید، بگذارید ما به همان عادت همیشگی مان در میان طوفان حوادث، دست و پا بزنیم و به جای پیروی از این کارهای مضحک و مقلدانه و بی خاصیت شما، برای هر مشکل و حادثهای میگوییم: «بیایید ما عادت کردهایم».!!
هاشمی صدر ارزگانی
نظرات(۰ دیدگاه)