مهندسی آشوب

  • انتشار: ۱۳ عقرب ۱۴۰۴
  • سرویس: دیدگاه
  • شناسه مطلب: 239210

ادعای دخالت پاکستان در پروژه ناامن سازی منطقه، ادعای درستی است، اما اسلام‌آباد در این روند،  پیمانکار اجرای آن است نه مالک طرح.اساسا شرایط سیاسی و اقتصادی پاکستان به گونه ای نیست که توانایی طراحی و اجرای چنین پروژه ای را داشته باشد.

طالبان نیز پیمانکار دیگر همین طرح است که در نقش پیمانکار مکمل، بخشی از یک سناریوی بزرگ در تغییر موازنه قدرت  شرق  در برابر آمریکا را دنبال می‌کند.

شواهد نشان می‌دهد آمریکا از گسترش ناامنی در این جغرافیا با بازیگری پاکستان و طالبان، به دنبال دو هدف است:

  1. کوتاه کردن دست رقبای ژئوپلیتیکی خود – به‌ویژه چین، روسیه و ایران – از منابع بالقوه منطقه و مختل کردن پروژه‌های سرمایه‌گذاری آنها.
  2. فراهم‌سازی زمینه برای مداخلات بیشتر در امور منطقه، با پوشش «مبارزه با تروریسم» یا «حفظ ثبات».

آمریکا در سناریوی کنونی کوشیده است تا دوگانه‌ای ساختگی میان طالبان و پاکستان ایجاد کند. ظاهر این دوگانه، درگیری سیاسی و مرزی است، اما در باطن، ایجاد ناامنی و تحمیل هزینه آن به رقبای منطقه‌ای واشنگتن است.

به بیان دیگر، آمریکا می‌خواهد کشورهای منطقه را به این باور برساند که طالبان از این جهت که می‌تواند نیرویی بازدارنده در برابر افزایش ناامنی و انتقال آن به مرزهای پاکستان به جای مرزهای شرقی ایران و آسیای میانه باشد، مستحق حمایت است.

این تله‌، حتی می‌تواند برخی از کشورهای منطقه را به سوی رسمیت‌بخشی طالبان سوق دهد (و ادعای حمایت آنها از تروربزم را مستند بسازد) چنانچه مسکو با هدف ایجاد کمربند امنیتی در برابر صدور ناامنی از افغانستان، طالبان را به رسمیت شناخت و اکنون در تهران هم نشانه‌هایی از چنین رویکردی دیده می‌شود.

سفر اخیر «کاظم غریب‌آبادی» معاون وزیر خارجه ایران به کابل در همین چارچوب قابل تحلیل است.
همچنین گزارش‌هایی وجود دارد که وزارت خارجه ایران قصد دارد معاون سابق سفارت خود در کابل را مجدداً به افغانستان اعزام کند. چنین تصمیمی احتمالاً بر این تصور استوار است که روابط نزدیک او با طالبان، شاید بتواند مانع گسترش ناامنی به داخل ایران شود.

اما آیا این تحلیل درست است که طالبان میتواند مانع صدور ناامنی به ایران و آسیای میانه شود؟ قطعا نه.

طرفداران تعامل با طالبان در تهران و مسکو، با برجسته کردن چند پیش‌فرض اشتباه، تلاش دارند تجربه چهار سال تعامل با طالبان را که اخیرا مورد بازبینی قرار گرفته بود همچنان ادامه دهند.

از جمله پیش فرضهای نادرستی که بر آن پای فشرده میشود، واقعی بودن نزاع میان طالبان و پاکستان از یکسو و ادعای دشمنی طالبان با آمریکا از سوی دیگر و انقطاع طالبان از گروه‌های تروریستی سلفی است.

اما واقعیت این است که طالبان گروهی است که در بستر سیاسی و استخباراتی پاکستان زاده شده و وابستگی های عمیقی به پاکستان دارد.
دشوار است که بتوانیم باور کنیم که طالبان بتواند با پاکستان متارکه کند تا در آینده، نسبت به ایران شیعی یا روسیه کافر، رفتاری دوستانه‌ و راهبردی در پیش بگیرد.

دو نکته‌ است که طرفداران تعامل با طالبان در تحلیل وضعیت منطقه آن را عمدا مورد غفلت قرار می‌دهند.

اول اینکه گروه‌های مسلح جدایی‌طلب سلفی ایرانی و آسیای میانه‌ای، در جغرافیای تحت کنترل طالبان مستقرند و این گروه بر آنها مسلط است و ظرف حمایت از آنهاست نه آدرس دیگری. بنابراین اگر قرار باشد ناامنی توسط آن گروه‌ها در منطقه افزایش یاید صادر کننده آن مشخصا طالبان است.

دوم اینکه چه نقش آفرینی طالبان در پروژه ناامنی آمریکا آگاهانه باشد و چه ناآگاهانه، باز این پرسش اساسی پابرجاست: گروهی که از درون ساختار سیاسی و استخباراتی پاکستان زاده شد و امروز در برابر آن ایستاده، فردا در اختلافات احتمالی با ایران و روسیه با این کشورها چه خواهد کرد؟

واقعیت این است که منطقه در حال ورود به مرحله‌ای مهم از بازآرایی امنیتی و ژئوپلیتیکی است که طراحی سناریوی آن در دست امریکاست و هدف آن هم ضربه زدن به رقبای منطقه ای آمریکا؛ بازیگران اصلی این سناریو‌ هم طالبان و پاکستان هستند.

کشورهای منطقه اکنون ناچار هستند تصمیم دشواری بگیرند.
انها باید یا به طالبان اعتماد کنند و زمام امنیت خود را به دست گروهی بسپارند که سابقه خوبی در صداقت و تعهد ندارد یا از خیر سرمایه گذاری های چند ساله خود بر طالبان بگذرند و با اصلاح مسیر تعامل با طالبان امنیت منطقه را با تکیه بر یک همکاری مستقل منطقه ای تامین کنند.

اکنون تقریبا واضح است که هرگونه تعامل با طالبان یا تلاش برای به رسمیت شناختن این گروه، در عمل به معنای بازی در زمین طراحی‌شده توسط آمریکاست.

سید احمد موسوی مبلغ

نظرات(۰ دیدگاه)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *