ایران در نگاه طالبان؛ همسایه ناگزیر، نه شریک استراتژیک
- انتشار: ۲۵ قوس ۱۴۰۴
- سرویس: دیدگاه
- شناسه مطلب: 243145
غیبت طالبان در نشستی که با محوریت افغانستان و به میزبانی ایران برگزار شد، در نگاه نخست ممکن است یک تصمیم اجرایی یا اختلاف شکلی تلقی شود، اما در واقع حامل پیامی عمیقتر درباره نوع نگاه طالبان به ایران و جایگاه تهران در معادلات منطقهای افغانستان است. این غیبت نه یک بیتوجهی ساده، بلکه نشانهای از یک محاسبه آگاهانه است: طالبان نمیخواهد ایران به «کانال اصلی تعامل منطقهای» افغانستان تبدیل شود و از این مسیر، وزن سیاسی خود را در پرونده افغانستان افزایش دهد.
طالبان پس از بازگشت به قدرت، سیاست خارجی خود را نه بر اساس ائتلافهای پایدار، بلکه بر پایه روابط سیال، تاکتیکی و قابلکنترل بنا کرده است. در این چارچوب، ایران برای طالبان یک همسایه ناگزیر است، نه یک شریک راهبردی.
در منطق طالبان، تبدیل شدن ایران به بازیگر محوری در تعاملات منطقهای افغانستان میتواند پیامدهای ناخواستهای داشته باشد. چنین وضعیتی به معنای افزایش نقش یک بازیگر با دستورکار مشخص در پرونده افغانستان است؛ بازیگری که هم در سطح منطقهای رقیبان جدی دارد و هم در سطح بینالمللی تحت فشار تحریمها قرار دارد. طالبان بهخوبی آگاه است که نزدیکی بیش از حد به ایران میتواند حساسیت دیگر بازیگران کلیدی را برانگیزد؛ از پاکستان که همچنان یکی از کانالهای اصلی نفوذ امنیتی و سیاسی طالبان محسوب میشود، تا کشورهای عربی و حتی چین که روابط اقتصادی و سرمایهگذاری بالقوهاش برای طالبان اهمیت بیشتری دارد.
از سوی دیگر، طالبان تلاش دارد تصویری از استقلال سیاسی خود ارائه دهد؛ استقلالی که در گفتمان این گروه، بخشی از مشروعیت داخلی و منطقهای آن محسوب میشود. پذیرش نقش محوری ایران در تعاملات منطقهای بهنوعی پذیرش قرار گرفتن در مدار سیاست خارجی تهران تلقی میشود؛ امری که با روایت طالبان از «حاکمیت مستقل و غیرمتعهد» همخوانی ندارد. به همین دلیل، این گروه ترجیح میدهد تعاملات منطقهای خود را پراکنده و چندکاناله نگه دارد و اجازه ندهد هیچ کشوری، حتی همسایهای مهم مانند ایران، به دروازه اصلی گفتوگوهای افغانستان تبدیل شود.
ترجیح طالبان به محورهای دیگر نیز در همین چارچوب قابل فهم است. پاکستان برای طالبان یک شریک تاریخی و امنیتی است، قطر نقش میانجی سیاسی و دیپلماتیک را ایفا کرده و چین بهعنوان بازیگری عملگرا، بدون ورود جدی به مسائل ایدئولوژیک و حقوق بشری، ظرفیت اقتصادی و سرمایهگذاری دارد. در مقایسه با این گزینهها، ایران نه میتواند تضمینکننده مشروعیت بینالمللی طالبان باشد و نه از توان اقتصادی لازم برای ایفای نقش حامی اصلی برخوردار است. در عوض، رابطه با ایران مجموعهای از مطالبات و حساسیتها را به همراه دارد که طالبان ترجیح میدهد آنها را در سطح حداقلی مدیریت کند.
غیبت طالبان در نشست تهران، از این منظر، یک «نه» دیپلماتیک نرم به تلاش ایران برای افزایش نقشآفرینی در پرونده افغانستان است. این رفتار نشان میدهد طالبان میخواهد ابتکار عمل سیاسی را در دست خود نگه دارد و اجازه ندهد دیگران چارچوب تعامل با افغانستان را تعریف کنند. در عین حال، این به معنای قطع رابطه یا تقابل آشکار با ایران نیست؛ بلکه بیانگر نوعی فاصلهگذاری حسابشده است که در آن روابط حفظ میشود، اما از تعمیق و راهبردی شدن آن جلوگیری میگردد.
در نهایت، روابط ایران و طالبان را باید در منطقه خاکستری میان همکاری و بیاعتمادی تحلیل کرد. طالبان به ایران نیاز دارد، اما نه بهعنوان شریک استراتژیک. ایران نیز به ثبات افغانستان و تعامل با حاکمان آن محتاج است، اما با محدودیتهای جدی روبهروست. تا زمانی که این معادله تغییر نکند، رفتارهایی مانند عدم حضور طالبان در نشستهای مهم منطقهای به میزبانی ایران تکرار خواهد شد؛ رفتارهایی که بیش از آنکه نشانه بحران باشند، بازتابدهنده منطق سرد، محاسبهگر و محتاطانه طالبان در سیاست خارجیاند.
✍🏻 سید مصطفی موسوی
نظرات(۰ دیدگاه)