حزب الله در آستانه انتخابی که هیچکدام راه نجات نیست
- انتشار: ۳ قوس ۱۴۰۴
- سرویس: دیدگاه
- شناسه مطلب: 240560
وضعیت حزبالله لبنان پس از ترور فرمانده ارشدش، «هیثم علی طباطبایی»، وارد مرحلهای شده که میتوان آن را یکی از پیچیدهترین و تراژیکترین دورههای تاریخ این جنبش دانست.
اکنون این گروه تحت فشاری همزمان از سوی اسرائیل، دولت لبنان و جامعه بینالمللی قرار گرفته؛ فشاری که آن را در موقعیتی دوگانه قرار میدهد: نه امکان عقبنشینی کامل دارد و نه توان آغاز جنگی تمامعیار بدون تحمل هزینههای سنگین.
اسرائیل با سلسله حملات اخیر، بهویژه هدف قرار دادن طباطبایی و دیگر فرماندهان ارشد، تلاش میکند هسته فرماندهی حزبالله را تضعیف و کنترل خطوط عملیاتی آن را محدود کند. هدف اصلی اسرائیل، وادار کردن حزبالله به عقبنشینی از نقش نظامی بیرون از چارچوب دولت لبنان است. اما واقعیت این است که ساختار حزبالله بر محور یک شبکه گسترده امنیتی ـ نظامی شکل گرفته که وابسته به یک نفر یا چند فرمانده نیست. حذف فرماندهان مهم اگرچه شوکآور و سنگین است، اما برای این گروه که تجربه ۴۰ سال جنگ، ترور، بازسازی و نهادسازی دارد، به معنای فروپاشی نیست. حزبالله توانایی جایگزینی فرماندهان، توزیع ساختار فرماندهی و بازسازی سریع خطوط عملیاتی را دارد؛ ولی بدون شک این ضربات، ریسکپذیری و دامنه تحرکاتش را محدود میکند.
در داخل لبنان، فشار دولت برای خلع سلاح حزبالله، این گروه را وارد مرحله دشوارتری کرده است. دولت لبنان تلاش میکند اقتدار نظامی را به ارتش بازگرداند تا تنها نیروی مسلح کشور باشد، اما واقعیت میدانی چیز دیگری است. ارتش لبنان از لحاظ لجستیکی، مالی و ساختاری توان عملی اجرای خلعسلاح اجباری را ندارد. تاکنون نیز هیچ دولت لبنانی — حتی آنهایی که مخالف حزبالله بودند — جرئت برخورد مستقیم با این گروه را نداشته است، زیرا چنین اقدامی بهراحتی میتواند کشور را وارد یک درگیری داخلی تازه کند. هم دولت با این محدودیت آشناست و هم حزبالله میداند دولت بیشتر از آنکه اراده داشته باشد، زیر فشار خارجی چنین موضعی را اعلام میکند.
مسأله اصلی این است که حزبالله بدون سلاح، حزبالله نیست. این گروه مشروعیت سیاسی و اجتماعیاش را از ایدئولوژی «مقاومت» میگیرد؛ و خلع سلاح برای آن نه یک عقبنشینی تاکتیکی، بلکه از دست دادن بنیاد وجودی است. در چنین شرایطی، تسلیم شدن یا خلعسلاح کامل، برای حزبالله تقریباً غیرقابل تصور است، مگر در برابر یک معامله بزرگ منطقهای که شامل تغییرات اساسی در وضعیت جنوب لبنان یا امتیازهای راهبردی از سوی اسرائیل باشد؛ امتیازهایی که فعلاً دستنیافتنی بهنظر میرسند.
با این حال، حزبالله امروز در نقطهای هم قرار ندارد که بتواند جنگ تمامعیار تازهای با اسرائیل آغاز کند. جنگ بزرگ، هرچند شاید برای تثبیت جایگاه ایدئولوژیک حزبالله کارکرد داشته باشد، اما بهای آن برای لبنان و پایگاه اجتماعی حزبالله بسیار سنگین خواهد بود. جامعه شیعه لبنان دیگر جامعه سال ۲۰۰۶ نیست؛ بحران اقتصادی، فروپاشی مالی و ناامیدی عمومی، تحمل اجتماعی جنگ را به شدت کاهش داده است. حزبالله این واقعیت را خوب میداند. بنابراین حرکت به سمت جنگ بزرگ، بیش از آنکه یک گزینه باشد، یک تله است.
در نتیجه، محتملترین مسیر حزبالله ادامه وضعیتی است که میتوان آن را «جنگ کمشدت کنترلشده» نامید: پاسخهای محدود، حملات اندازهگیریشده، تلاش برای حفظ بازدارندگی بدون عبور از آستانه جنگ تمامعیار. این مدل نه اسرائیل را راضی میکند، نه دولت لبنان را، اما فعلاً تنها حالتی است که بقای ساختار نظامی حزبالله را حفظ میکند و از انفجار اوضاع جلوگیری میکند.
بهطور خلاصه، حزبالله در وضعیت تراژیکی قرار دارد که فشارهای داخلی و خارجی همزمان آن را احاطه کردهاند، اما هیچکدام بهحدی نیستند که آن را وادار به تسلیم کنند، و هیچ گزینهای نیز برایش به اندازه ادامه همین وضعیت شکننده، قابل مدیریت نیست. نه تسلیم میشود، نه کاملاً میجنگد، و نه قادر است بدون هزینه به وضعیت گذشته بازگردد. حزبالله اکنون در مسیری حرکت میکند که هر گامش باید دقیق و محاسبهشده باشد، زیرا یک اشتباه میتواند تمام لبنان را وارد درگیریهای غیرقابلپیشبینی کند.
✍ سید مصطفی موسوی
نظرات(۰ دیدگاه)