گزارش ویژه؛

اورمُری، پشه‌ای و زبان های کوچک افغانستان در آستانه خاموشی

  • انتشار: ۴ قوس ۱۴۰۴
  • سرویس: فرهنگ و هنرگزارش
  • شناسه مطلب: 240640

افغانستان دوباره با یکی از حساس‌ترین چالش‌های فرهنگی خود روبه‌روست: کاهش انتقال بین‌نسلی زبان‌های بومی. در گوشه‌های دورافتاده هیرمند، تا دره‌های عمیق بدخشان، زبان‌هایی زندگی می‌کنند که یا «آسیب‌پذیر» هستند یا «به طور جدی در خطر».

اورمُری، پشه‌ای و زبان‌های پامیری تنها نمونه‌های شناخته‌شده‌ای هستند که یونسکو آن‌ها را در دسته «در خطر» یا «شدیداً در خطر» قرار داده است. این زبان‌ها بیشتر از ابزار ارتباطند؛ آن‌ها حامل تاریخ، هویت و حافظه جمعی‌اند و از دست رفتن‌شان یعنی خاموشی بخش مهمی از فرهنگ افغانستان.

نقشه‌ای که آرام خاموش می‌شود

تصور کنید مادربزرگ‌ها در دره‌ای کوچک هنوز با زبانی حرف می‌زنند که هیچ مکتبی آن را آموزش نمی‌دهد و در همان خانه، نسل جدید آن را به درستی یاد نمی‌گیرند.

اورمُری، زبانی نادر در جنوب‌شرق افغانستان و بخش‌هایی از پاکستان، اکنون تنها چند هزار گویشور دارد و مهاجرت، فشار زبان‌های غالب و فقدان آموزش رسمی، آن را به لبه نابودی رسانده است.

گونه‌های مختلف پشه‌ای و زبان‌های پامیری نیز در همین مسیر قرار دارند. پژوهش‌ها نشان می‌دهند بسیاری از کودکانی که در دهه‌های اخیر به دنیا آمده‌اند، این زبان‌ها را به طور کامل نمی‌آموزند. افغانستان، موزاییکی از صدها گونه زبانی است که از نظر وضعیت از «پایدار» تا «بحرانی» متغیرند.

پنج عامل کلیدی کاهش انتقال زبان‌ها

۱. مهاجرت و آواره‌گی

پس از دهه‌ها جنگ و تحولات سیاسی، جریان‌های مهاجرت داخلی و برون‌مرزی جمعیت گویشور را پراکنده کرده‌اند. خانواده‌هایی که به شهرها یا کشورهای همسایه مهاجرت می‌کنند، برای بقا و سازگاری مجبورند زبان غالب محیط جدید را بیاموزند و انتقال زبان مادری به فرزندان کاهش می‌یابد.

کودکی که در کابل یا تهران و پیشاور بزرگ می‌شود، با زبان محلی قریه اش کمتر در تماس است و این شکاف نسلی، نسل بعدی را از حافظه زبانی خود محروم می‌کند. مهاجرت، به ویژه در میان اقلیت‌های کم‌جمعیت، روند خاموشی زبان‌ها را تسریع می‌کند.

۲. نظام آموزشی محدود و غیر چند زبانه

مکاتب رسمی افغانستان عمدتاً به زبان‌های دری و پشتو تدریس می‌کنند و برنامه آموزشی برای زبان‌های محلی وجود ندارد. این محدودیت باعث می‌شود والدین زبان غالب را برای آینده اقتصادی فرزندان ترجیح دهند و زبان‌های بومی در خانه به حاشیه رانده شوند.

تحقیقات نشان می‌دهند نبود آموزش رسمی به زبان مادری، خود به عامل کاهش انتقال بین‌نسلی تبدیل شده است. حتی اگر والدین بخواهند، ساختار مدرسه و برنامه‌های آموزشی موجود، فرصت آموزش کودک به زبان بومی را محدود می‌کند.

۳. فشار اجتماعی و استیگما

در بسیاری از مناطق، صحبت به زبان محلی با انگ «عقب‌ماندگی» یا «بی‌سوادی» همراه است. کودکان در مدرسه مسخره می‌شوند و نوجوانان تلاش می‌کنند لهجه یا کلمات محلی خود را پنهان کنند. والدین نیز برای جلوگیری از محرومیت اقتصادی و اجتماعی، ترجیح می‌دهند فرزندانشان زبان غالب را بیاموزند.

این «خودسانسوری فرهنگی» به تدریج باعث می‌شود زبان خانه به فراموشی سپرده شود. زبان مادری، نه فقط ابزار ارتباط، بلکه قربانی هویت اجتماعی و اقتصادی می‌شود.

۴. سیاست‌های زبانی و ایدئولوژیک

در دوران‌های مختلف، نهادهای رسمی و گروه‌های حاکم همواره زبان‌های غالب را تقویت کرده‌اند و زبان‌های خرد را به حاشیه رانده‌اند. محدودیت رسانه‌ها، ساختار آموزشی و حذف زبان‌های محلی از نهادهای رسمی، فرصتی برای زنده ماندن آن‌ها باقی نگذاشته است.

در سال‌های اخیر، تمرکز بر آموزش به زبان‌های رسمی و محدود کردن دسترسی به رسانه‌های محلی، نقش مستقیمی در کاهش انگیزه خانواده‌ها برای حفظ زبان داشته است.

۵. فقدان مستندسازی و حضور دیجیتال

در عصر دیجیتال، زبان‌هایی که حضور آنلاین ندارند، کم‌کم از ذهن و زندگی روزمره نیز حذف می‌شوند. بسیاری از زبان‌های محلی افغانستان نه کتابی دارند، نه اپلیکیشن، نه کانال آموزشی. بدون ثبت و ضبط صوتی و نوشتاری، هیچ احیایی در آینده ممکن نیست.

پروژه‌های ثبت صوتی، کتابچه‌ها و تولید محتوای دیجیتال محدود هستند. این کمبود، یکی از اصلی‌ترین تهدیدها برای بازتولید نسل آینده گویشوران است.

فقر و فشار اقتصادی: چرخه‌ای مخرب

فقر تنها شکم را خالی نمی‌کند؛ زبان را هم خاموش می‌کند. خانواده‌هایی که درگیر کار روزانه و مهاجرت هستند، فرصت و انگیزه کافی برای آموزش زبان مادری به فرزندان ندارند. مهاجرت به شهرها، فشار اقتصادی و کمبود امکانات آموزشی همگی در کاهش استفاده روزمره زبان‌های محلی مؤثر بوده‌اند.

این چرخه مخرب، اگر بدون مداخله متوقف نشود، نه تنها زبان‌ها بلکه هویت فرهنگی مناطق کوچک را نیز تهدید می‌کند.

نقش طالبان و سیاست‌های زبانی اخیر

حاکمیت طالبان با محدود کردن نهادهای فرهنگی و آموزشی، شرایط را برای زبان‌های خرد دشوارتر کرده است. برنامه‌های آموزشی محدود و تمرکز بر زبان‌های رسمی، فقدان حمایت از مستندسازی و رسانه‌های محلی، فرصت احیای این زبان‌ها را کاهش داده است.

در این فضا، خانواده‌ها و جامعه مدنی تنها بازماندگان زبانی‌اند و بدون حمایت نهادی، زبان‌های کوچک به سرعت به حاشیه می‌روند.

روزنه‌های امید

با وجود فشارهای متعدد، تلاش‌هایی هنوز زنده‌اند:

  • پژوهشگران مستقل به ثبت و ضبط زبان‌ها ادامه می‌دهند و آرشیوهای صوتی و متنی تهیه می‌کنند.
  • پروژه‌های محلی، کتابچه‌ها و فایل‌های صوتی برای حفظ واژگان و آموزش ابتدایی راه‌اندازی شده‌اند.
  • مهاجران افغانستانی در اروپا و آمریکا با تولید محتوای دیجیتال و پادکست به زبان‌های مادری، نقش مهمی در حفظ آن‌ها ایفا می‌کنند.

حتی یک فایل صوتی، در دنیای زبان‌شناسی می‌تواند ارزش بازسازی یک زبان را داشته باشد.

راهکارهای فوری و عملی

  1. آموزش ابتدایی دو زبانه در مدارس مناطق محلی
  2. ثبت و مستندسازی صوتی-متنی پیش از نابودی نسل‌های مسن
  3. تولید محتوای دیجیتال ساده برای دیده شدن و استفاده روزمره
  4. حمایت اقتصادی از جوامع محلی برای انگیزه حفظ زبان
  5. همکاری با جوامع مهاجر برای تولید منابع آموزشی و فرهنگی

اجرای این اقدامات هنوز امکان بازگرداندن زبان‌های در آستانه سکوت را فراهم می‌کند.

نتیجه‌گیری

زبان‌های کوچک افغانستان تنها ابزار ارتباط نیستند؛ آن‌ها تاریخ، حافظه و هویت فرهنگی‌اند. نابودی آن‌ها یعنی از دست دادن بخشی از فرهنگ و حافظه جمعی. عوامل متعدد.

مهاجرت، فقر، فشار اجتماعی، سیاست‌های رسمی و فقدان مستندسازی، همه دست به دست هم داده‌اند اما با اراده و برنامه‌ریزی علمی، هنوز فرصت بازگرداندن این زبان‌ها وجود دارد.

✍🏻 سید مصطفی موسوی

نظرات(۰ دیدگاه)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *