عبور

  • انتشار: ۳۰ عقرب ۱۳۹۶
  • سرویس: اجتماعیاقتصاددیدگاه
  • شناسه مطلب: 33501

بودجه ملی سالانه افغانستان، مبلغ پنج‌میلیارد و یک صد میلیون دالر است. این مبلغ برابر است با سود 23 روزه شرکت اپل. سود این شرکت چیزی بیش از شش‌میلیارد و پانصد هزار دالر در ماه است.

این کلیت و براینده بودجه افغانستان است. اگر این بودجه را تجزیه کنیم و فرایند شکلی‌گیری آن مد‌نظر قراردهیم، می‌توان دریافت که تنها دومیلیارد آن بر اساس منابع داخلی است و سه‌میلیارد آن متکی به منابع و کمک‌های خارجی قرار دارد. بنابراین اگر دومیلیارد را در نظر بگیریم در حقیقت بودجه ملی افغانستان برابر با سود نه روزه شرکت اپل است. شرکت اپل بیش از 216 میلیون سود، روزانه بدست می‌آورد.

این در حالی است که تأسیس کشور امریکا به‌عنوان یک کشور و نه به‌عنوان یکی از زیستگاه‌های بشری، در سال 1776 است و تاسیس افغانستان نوین، منهای عقبه تمدنی آن، به 1747 بر می‌گردد. بنابراین ایالات متحده 29 سال بعد از افغانستان نوین، پا به‌عرصه هستی دنیای قدرت و سیاست گذاشته است.

پرسش این است که چه عواملی باعث شده است که امریکا به عنوان قدرت اول جهان، در عرصه‌های مختلف تبدیل شود؛ ولی افغانستان در قعر فلاکت قرار گیرد، همیشه دستش برای دریافت کمک‌های خارجی دراز باشد و بوجه سالانه اش به‌اندازه سود نه روزه تنها یکی از ده‌ها شرکت بزرگ امریکایی باشد؟

جواب خیلی ساده است. اداره کشور امریکا مبتنی بر عقلانیت بوده‌است؛ ولی افغانستان بر اساس قومیت اداره شده‌است. در سیستم امریکا، خرد حرف آخر را می‌زند، در افغانستان همه‌چیز به‌قبیله ختم می‌شود. جوانان و تحصیل‌کردگان امریکا به دنبال علم، دانش و دانایی و ساختن آینده هستند. برای آنان، به اندازه بال مگس اهمیت ندارد که از چه قومی می‌آیند و به کدام تبار تعلق دارند. چنانکه «استو جابز» بنیانگذار اپل، خود تبار سوری داشت. اما تحصیل‌کردگان و جوانان افغانستان به گرد قومیت می چرخند. برای افتخارآفرینی قوم خود، هزاران افسانه می‌بافند و علیه اقوام دیگر، انبوهی از نفرت می‌پراکنند و کوهی از تهمت روا می‌دارند و این گونه زمان را به‌بطالت می‌گذرانند. اگر از یک دکتر، دارنده فوق لیسانس یا هر تحصیل‌کرده افغانی که در زمینه علوم انسانی، تحصیل کرده‌است، توتولوژی‌های تکراری و ملال‌‌آور قبیله‌ای، گرفته شود؛ بسیاری از آنان، هیچ حرفی برای گفتن ندارند؛ ولی یک دانش‌آموز مکتب متوسطه امریکایی، استدال علمی دارد و به آینده رهبری امریکا بر جهان و مخاطرات آن می‌اندیشند.

اگر از یک جوان امریکایی سوال شود در زندگی و در هستی چه اصل است؟ مسلم خواهد گفت انسانیت. اگر بگوییم چه محور است؟ بدون تردید می‌گوید عقل. اگر بگوییم آینده را چه می‌سازد؟ حتماً خواهد گفت علم. همین سوال‌ها را اگر از یک جوان و تحصیل‌کرده افغانی امروزی بپرسید؛ او اصالت را به‌قوم می‌دهد. اینکه چه‌محور است؟ بدون تردید اگر یک تاجیک افراطی باشد می‌گوید مسعود؛ اگر ازبک افراطی باشد می‌گوید دوستم، اگر هزاره افراطی باشد می‌گوید مزاری، اگر پشتون افراطی باشد می‌گوید حکمتیار. هر کدام خط قرمز خود را دارد. اگر از ساختن آینده پرسش شود هرکدام، نابودی یا دست‌کم زبونی و به‌زیر کشید اقوام دیگر و سروری قوم خود را تنها راهی برای ساختن آینده می‌دانند. برای اینکه هر فردی، قوم خود را آباد گرمی‌پندارد و اقوام دیگر را ویرانگر. چیزی که در این جامعه نایاب است؛ انسانیت، عقلانیت، فهم و علم است.

مردم عادی که هیچ، دانشگاهیان و ملایان ما، هنوز نمی‌دانند که ردیف کردن موهومات و افسانه‌سرایی، در مورد قبیله و اسطوره‌های قبیله، خودشفتگی به‌قوم خود و نفرت به‌اقوام دیگر، نه‌ نان است، نه‌ ایمان، نه ‌راهی برای ساختن زندگی است و نه شیوه‌ای برای دانایی و علم‌اندوزی تنها محصولی که در پی‌دارد، نزاع‌های پردامنه و فقرِ جانگاه و فزاینده است.

ساختن آینده، در پرتو علم، مدیریت عقلانی، توام با رفاه، کرامت انسانی و احترام همگانی، در گرو یک کلمه می‌باشد و آن «عبور» است. عبور از قبیله، اسطوره‌های قبیله و افکار پوسیده و کهنه. در غیر این‌صورت، برند قومیت چیزی جز فلاکت و بدبختی به‌همراه ندارد. همان چیزی که تاکنون خود را به‌مثابه حقیقت مسلم ثابت کرده‌است.

داکتر سید جواد سجادی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟