ماجرای تقسیم آب بین ایران و افغانستان
- انتشار: ۲۲ سرطان ۱۳۹۶
- سرویس: اجتماعیدیدگاهسیاست
- شناسه مطلب: 26276
یادداشتم را با معرفی یک نفر شروع میکنم و سپس وارد بحث اصلی میشویم. این شخص، «محمدموسی شفیق» نام داشت. او از سال 1972 تا 1973 نخستوزیر نظام شاهی و سلطنتی در افغانستان بود.
وقتی اسم موسی شفیق به میان میآید، ناگزیر از یک نفر دیگر هم اسم برده میشود که همتای او بود. حدس شما درست است، این شخص «امیر عباس هویدا» نام داشت. او نخستوزیر رژیم محمدرضا شاه پهلوی در ایران بود که قرارداد توافق آب هلمند را با شفیق امضا کرد.
موسی شفیق آخرین نخستوزیر دوره محمدظاهر شاه بود. با توجه به کارهایی که در دوره کوتاه صدارت شفیق صورت گرفت، چنین استنباط میشود که او قصد داشت در قدم نخست امنیت را به کشور برگرداند. در سالهای آخر دوره ظاهرشاه وضعیت امنیتی افغانستان به خاطر فعالیت جریانهای کمونیستی- مائویستی- اخوانی، دچار هرج و مرج شده بود. شفیق علاوه بر این، تلاش کرد که سیاست خارجی افغانستان را از گرایش مفرط بسوی اتحاد جماهیر شوروی سابق، به سمت کشورهای غربی و متحدان آن برگرداند. او در قدم نخست به ایران توجه کرد تا اختلاف دیرینه با این کشور را که بر اثر موضوع تقسیم آب وجود داشت، حل کند.
اصلاً موضوع تقسیم آب بین افغانستان و ایران، به زمانهای بسیار دور که بیش از یک قرن سابقه دارد، برمیگردد. در عصر «امیر حبیبالله خان» پدر «امیر امانالله خان»، هیئت داوران یا حکمیت انگلیس به سرپرستی «مک ماهون» چنین قضاوت کرد که در مسیر سفلا یا پایین رودخانه هلمند یا هیرمند، دو ثلث آب به افغانستان و یک ثلث آن به ایران تعلق بگیرد. این داوری، افغانستان و ایران را راضی نکرد زیرا کارشناسانه نبود و تعریف خاصی از مبداء و مقصد سفلای رودخانه هیرمند نیز وجود نداشت. خلاصه تقسیم آب بین ایران و افغانستان لاینحل باقی ماند که هرازگاهی باعث تنش بین ایران و افغانستان میشد.
در اوایل دوره ظاهرشاه که قدرت عملاً در دست یکی از عموهایش به اسم «محمد هاشم خان» بود، وزیر خارجه وقت ایران به افغانستان سفر کرد و قراردادی را با وزیر خارجه وقت افغانستان درباره تقسیم آب امضاء نمود. بر اساس این قرارداد، مقدار آبی که در نقطه مرزی «بندکمال خان» میرسید، بین دو کشور به صورت مساویانه تقسیم میشد. البته این قرارداد به علت عدم تصویب ضمایم آن توسط مجلس شورای افغانستان، عملی نشد و موضوع تقسیم آب بین افغانستان و ایران بازهم بدون حل باقی ماند.
پس از این ماجرا، مسئله تقسیم آب بین افغانستان و ایران به مدت یک دهه خوابید تا باردیگر در دوره نخست وزیری داکتر «نوراحمد اعتمادی» دوباره آغاز شد. داکتر اعتمادی یکی از نخستوزیران دهه دموکراسی در افغانستان بود که قبل از داکتر «عبدالظاهر» و موسی شفیق این سمت را داشت. در زمان داکتر اعتمادی، ایران و افغانستان به توافقی درباره تقسیم آب نزدیک شده بودند که ناگهان شخصی به اسم «محمد اسحاق عثمان» وکیل کابل در پارلمان افغانستان، پیشنویس یا مسوّده هیئتهای مذاکرهکننده ایران و افغانستان را درباره تقسیم آب از وزارت خارجه افغانستان به دست آورد. او موضوع را با آب و تاب و به صورت هیجانی در مجلس شورای افغانستان مطرح کرد که باعث مشاجرات زیادی شد. عثمان و دوستانش در مجلس، موضوع را طوری وانمود کردند که گویا کابینه اعتمادی بابت توافق با ایران، به افغانستان خیانت میکند. وقتی اعتمادی چنین دید، از ادامه مذاکره با دولت ایران درباره تقسیم آب صرف نظر کرد.
پس از استعفای داکتر «نوراحمد اعتمادی» از سمت نخستوزیری در سال 1971، «محمدظاهر شاه»، داکتر «عبدالظاهر» را به این سمت گماشت اما عبدالظاهر نیز در یکسال نخستوزیری خود، کاری برای حل معضله آبی بین افغاستان و ایران انجام نداد یا نتوانست انجام بدهد. داکتر عبدالظاهر نیز در 24 سپتامبر سال 1972به خاطر یکسری مشکلات داخلی استعفا داد و شاه بلافاصله «محمدموسی شفیق» را به تشکیل کابینه مأمور کرد.
همان طور که در قسمت اول اشاره شد، شفیق تمایل داشت که افغانستان را تا حدودی از شوروی دور کرده و به کشورهای غربی و متحدان آن نزدیک کند. از آنجا که ایرانِ «نظام شاهی»، متحد نزدیک آمریکا بود، او فرصت را غنیمت دانسته و مذاکره درباره تقسیم آب با ایران را شروع کرد. شفیق پس از هفتهها مذاکره با دولت ایران، قرارداد جدیدی را با عباس هویدا نخست وزیر وقت ایران امضا کرد. بر اساس این قرارداد، مقدار آبی که افغانستان عبور آن را از آخرین نقطه مرزی افغانستان بسوی ایران تضمین میکرد، 20 درصد آن رایگان و مجانی و قیمت مابقی را باید ایران پرداخت میکرد. مثلاً اگر 5 لیتر آب از مرز افغانستان وارد خاک ایران میشد، یک لیتر آن مفت و چهار لیتر دیگر آن باید توسط ایران خریداری میگردید.
زمانی که توافق ایران و افغانستان در خصوص تقسیم آب هیرمند، نهایی شد، جبهه مخالفان این توافقنامه در افغانستان اعلام موجودیت کرد. محمد صدیق فرهنگ در صفحه 833 جلد دوم کتاب «افغانستان در پنج قرن اخیر» این جبهه را متشکل از «سردارمحمد داوودخان»، مارکسیستها و «میوندوال» از نخست وزیران سابق افغانستان دانسته است. صدیق مخالفت این جبهه با توافق آبی بین افغانستان و ایران را انگیزه فرهنگی و زبانی عنوان کرده است.
همزمان با این، مخالفان توافقنامه تقسیم آب، طوری مسئله را در بین مردم عوام طرح کردند که گویا فروش آب، برابر با فروش خاک است و این خیانت ملی محسوب میشود اما هر چه بود سرانجام توافقنامه تقسیم آب توسط مجلس شورای افغانستان در سال 1973 تصویب و نهایی شد. وقتی شاه افغانستان یعنی محمدظاهر شاه از ناحیه توافقنامه تقسیم آب بین افغانستان و ایران آسوده خاطر گردید، سفر اروپا را در پیش گرفت و برای مدتی به ایتالیا رفت. او در همین سفر بود که خبر کودتا علیه سلطنت خود را در تاریخ 26 سرطان سال 1352 برابر با 17 جولای سال 1973 شنید. ناگفته نماند که شش روز بعد، چهل و چهارومین سالروز این کودتا است.
به هر حال پس از رویکار آمدن ریاست جمهوری سردار محمد داوود خان، موضوع اجرایی شدن توافقنامه تقسیم آب بین ایران و افغانستان نیز مسکوت گذاشته شد که با گذشت 44 سال از امضای این توافقنامه، هرازگاهی این موضوع باعث تنش بین افغانستان و ایران گردیده و چند روزی رسانهها را به خود مشغول نگهمی دارد. جدای از هیاهوی رسانهای، معضل آبی بین افغانستان و ایران عمیقتر از آن است که به این زودیها حل شود. مسائل پیچیده حقوقی مثل «حقآبه» بینالمللی، روابط سیاسی تهران- کابل، جریانهای فرهنگی و قومی غیرهمسو با ایران در افغانستان، اظهارات نسنجیده مقامات تهران و کابل در خصوص تحریم آبی و احداث سدها و سایه حضور کشورهای خارجی در منطقه، از جمله مسائلی هستند که برای پایان یا تداوم معضل تقسیم آب بین ایران و افغانستان نقش دارند. در حال حاضر به نظر میرسد که توافق جدید آبی با مشوّقهای مالی و تسهیلاتی از ناحیه ایران و حُسن همجواری از سوی افغانستان، بهترین و کوتاهترین، را برای حل معضل آبی بین تهران و کابل باشد.
حالا که سخن ما به اینجا رسید، بد نیست که درباره سرنوشت محمدموسی شفیق و امیرعباس هویدا نیز چند جملهای بنویسم. از قضای روزگار، این دو نخستوزیر، سرنوشت و سرگذشت مشترکی داشتند که یکی پس از دیگری توسط انقلابیون افغانستان و ایران اعدام شدند. موسی شفیق در روزهای نخست انقلاب 7 ثور/ اردیبهشت 1357 توسط رژیم «نورمحمد ترهکی» زندانی و سپس به قتل رسید. امیرعباس هویدا نیز در آخر همین سال توسط دولت رضاشاه به خاطر فرونشاندن اعتراضات مردمی زندانی گردید. هویدا در آستانه انقلاب اسلامی ایران پس از خروج یا فرار از زندان، به چنگ انقلابیون این کشور افتاد و در 18 حمل/ فروردین سال 1358 اعدام شد.
محمد مرادی
نظرات(۱ دیدگاه)