نامه یک پناهجو برای رئیس جمهور
- انتشار: ۱۰ عقرب ۱۳۹۴
- سرویس: اجتماعی
- شناسه مطلب: 11068
اطلاعات روز نوشت:
جناب جلالتمآب رییس جمهور عزیز آقای محمد اشرف غنی سلام! لطفاً سلام مرا به محترم رییس اجرائیه نیز برسان. میدانم اگر مستقیماً به رییس اجرائیه سلامی بکنم، مورد خشم و عتاب ارگ قرار میگیرم. بناءً از شما خواهش میکنم با کمال امانتداری و بدون هیچ دخل و تصرفی، سلام مرا به ریاست اجرائیه و سازوبرگش برسانید.
آقای رییس جمهور من یک پناهجو هستم و از شانس بد، در آلمان متوقف شدم و درخواست پناهندگی دادم. حالا شما و دولت آلمان دست را یکی کردهاید که من دوباره به افغانستان برگردم. من از آمدنم به آلمان پشیمانم و از برگشتن به افغانستان پشیمانتر خواهم شد. دوست ندارم برگردم. اصلاً دوست نداشتم از افغانستان به قصد پناهندگی بیرون شوم. حالا که بیرون شدهام، خطر افتادن در کام نهنگ در دریا را پشت گذاشتهام، به من حق دهید که دوباره به کام نهنگ برنگردم. از چنگ حیوانات وحشی کوههای مسیر سفر نجات یافتم، مرا به چنگ وحشیهای فراوان در افغانستان برنگردانید.
آقای رییس جمهور! هر انسانی به نان، لباس و مسکن برای زندگی ضرورت دارد و این ضروریات را ضروریات اولیه مینامد. من اگر نان و لباس و جای برای زندگی داشتم، هرگز وطنم را ترک نمیکردم. دستهای زیادی در وطن دست به دست هم دادند و این ضروریات اولیهی برای زندهماندن و نه زندگی را از ما گرفتند. این مسئله را شما خوب میدانید، اگر نمیدانید لطفاً فرزندان نازنین خویش را از آمریکا و فرانسه به افغانستان فراخوانید و از آنها بخواهید که در افغانستان بمانند. اگر آنها توانستند یک ماه در افغانستان بمانند، من شخصاً بر میگردم. میدانید که این کار شدنی نیست. چرا؟ چون شما مریم و مسیح و عزیز و رقیهی تان را دوست دارید. نمیخواهید در فضای ناامن و نامطمئن افغانستان باشند. دوست دارید آنها در جغرافیای امن، درس بخوانند، کار کنند و برای خود شان آدم شوند.
آقای رییس جمهور عزیز! (این صفت عزیزش را تعارف کردم) الهی من فدای تمام وعدههای که دادی و فراموش کردی، بشوم! من اگر به افغانستان برگردم، نیاز به امنیت دارم، نیاز به نان دارم، نیاز به شغل دارم، نیاز به فرصت و فضا برای اثبات خود دارم. خودت میدانی که نان، شغل، امنیت و فضا و فرصت قبلاً از روی ما گرفته شده بود که مجبور شدیم ترک وطن کنیم. رییس جمهور عزیز! (باز سهو شد) ما نمیتوانیم سنگ بخوریم. کاه بخوریم. ما حتا شیر هم نیستیم.
آقای غنی! یکبار دیگر من فدای عدالتی شوم که شما روی دست گرفتهاید. من درس خواندم، مکتب و دانشگاه را فتح کردم، با هزار امید در جستوجوی کار شدم، اما شکست خوردم. میدانی که بازار کار افغانستان هر روز محدود و محدودتر میشود و عرضهی نیروی کار هر روز بیشتر و بیشتر! آقای رییس جمهور شما به جای من، وقتی در کشورت ناامنی افزایش یابد، بیکاری افزایش یابد، قیمتها صعود کند، بازارها سقوط کند، فرصتها انحصار شود، امکانات غارت شود، فضا تنگ و زهرآلود شود، نگاهها قومی شود، سرمایهگذاریها کاهش یابد، مهاجرت افزایش یابد، آیا بازهم حاضر بودی به وطن برگردی؟ لطفاً نگو که این حرفها دروغ است. شاید تو این مسایل را درک نکنی، چون در حصار پولادین نیروهای امنیتی نفس میکشی! (قصر گلخانهات، چند رنگ گل دارد؟)اما ما در متن جامعه بودیم. نه خبری از دیوارهای ضخیم کاخ بود و نه نشانی از کمکهای فراوان بینالمللی. نه گارد ویژه داشتیم و نه این برای ما میسر بود که با جدی شدن خطر، چادر خود را تکان داده سوار هواپیما شده و یکراست به کالیفرنیا برویم. ما اینجا آمدیم چون اینجا میان رییس جمهور و مردم سیم خاردار، دیوار پولادین و مردان آهنین مسلح وجود ندارد. بگذریم از این حرفها!
آقای رییس جمهور! راستش را بخواهی نیتات برای کشور در خصوص برگرداندن مهاجرین را درک و تایید میکنم اما نگرانیهای خلق شده در یک سال گذشته، هر روز قویتر میشود. من از مسئلهی دندغوری و دهنه غوری باخبرم و از آنچه بر قندوز رفت نیز مطلعم. از آنچه در غزنی جریان دارد میترسم و خوشخیالی شما در ارگ را نیز نمیفهمم. رییس جمهور عزیز!(می فهمم که از بس غنی را عزیز گفتم، قهرتان آمده) از رییس اجرائیه بپرس که حاضر است فرزندانش را به کابل برگرداند؟ (انشاالله بر میگرداند؟) شک ندارم ارجمندان هر دوی تان بیرون از افغانستان باشند. حتا اگر در کابل باشد، از ارجمندان خویش بپرسید که از زندگی در کابل راضیاند؟ اعمال زور نکنید که جواب بله را بگیرید، بگذارید نظر واقعی خویش را در مورد زندگی در افغانستان به شما بگوید. ارجمندان شما حتا اگر در کابل باشد، پشت هفت خوان رستم زندگی میکنند، بیهیچ ملاحظهای رییس کمیتهی فراقانونی میشوند، امنیت غذایی دارند، زره سوار میشوند، حتا موقعی که تشناب میروند شدیداً محافظت شده و فرصت پرواز در صورت اضطراری شدن وضعیت را هم دارند!
اما ما هیچکدام اینها را نداریم. برگرداندن ما که این همه رنج کشیدیم تا رسیدیم، به صلاح ما نیست. میدانم هرگز نمیتوانی تضمین کنی که ما در صورت برگشتن اجباری، به صف تروریستها نرویم.
رییس جمهور محترم، نارساییهای این نوشته را ببخش چون ذهنم کمی درگیر نگرانیهای دستگیر شدن و دیپورت شدن بود! به همان الله جل شأنهات قسم! تمام تلاشم را کردم که خوب بنویسم!
نظرات(۰ دیدگاه)