گپی در باب استقلال
- انتشار: ۲۸ اسد ۱۳۹۹
- سرویس: دیدگاهگوناگون
- شناسه مطلب: 92693

استقلال و خوداتکایی و آزادی از انقیاد بیگانه امری است بس شریف و مبارک و وابستگی و بیگانهپرستی مذموم است و خلاف غرور و حمیت، اما در خصوص ۲۸ اسد، این حقیر تابع دیدگاهی از نوع و لون آنچه رسما تبلیغ می گردد، نمیباشد که ذیلا بدان میپردازم:
نخست بجاست این پرسش را طرح کنیم که جنگهای استقلالطلبانه افغانها چه برکت و پیشرفتی را نصیب ما کرده که در صورت پرهیز از آن، بدان برکت و پیشرفت نمیرسیدیم؟
به گمان من نه تنها دستاوردی از آن جنگها نصیب ما نشد که تباهی و سیهروزی کنونی ما از همان جنگهای به ظاهر استقلالطلبانه نسب میبرد. آن جنگها صرفا حس و عطش سلحشوری و جنگاوری افغانی جماعت را اشباع و اطفا کرده و عصبیت قبیلوی را چندی و به بهانهای، رنگ و لعاب میهنپرستی بخشیده و در ادوار مختلف از آن، اسطوره برساختهایم. مقایسه افغانستان که در سال ۱۹۱۹ مستقل شده، با شبهقاره که در ۱۹۴۸ استقلالش را بدست آورده، این نکته را واضح میکند که ما تا کجا اسیر توهم هستیم! گاندی، نهرو، محمدعلی جناح و خان عبدالغفارخان هم مانند امیر اماناللهخان استقلالطلب بودند اما به واسطهی پرهیز از خشونت علیه اشغالگران، سرانجام کشورشان را بدست آوردند و فردای روز آزادی، زمام امور هندی را در دست گرفتند که بسوی ثبات و توسعهی فرهنگی و سیاسی رو نهاده بود. رهبری داهیانه مهاتما گاندی آب لطفی شد بر آتش جنگهای فرقهای که نزدیک بود تمامی کشور را ببلعد. امروزه هند افتخار “بزرگترین دموکراسی جهان”بودن را دارد و بسان الگویی سرافراز جلو چشم جهانیان است. کشوری که ۲۹ سال بعد از ما از استعمار رهایی یافته، امروزه از احترامی خاص در میان ملل دنیا برخوردار است و پاسپورت هندی در مرزهای کشورها به دیدهی اعتبار و حرمت دیده میشود. هندوستان ۲۰۱۶ علاوه بر آنکه بزرگترین دموکراسی جهان است، یک قدرت اتمی نیز در منطقه به شمار میرود. بد نیست افغانستان سلحشور و بیگانهستیز ۲۰۱۶ را از این حیث با هندوستان برابر کنید!
شجاعت و شهامت عاری از عقلانیت نه تنها منشاء سعادت و نیکروزگاری نمیگردد که ریشهی بسیار بدبختیها را نیز سیراب مینماید. پاکستان را در نظر بگیرید؛ همسایهی جنوبی ما نیز کشور هفتاد و دو فرقه و قبیله است اما اکنون حداقل ارتشی در اختیار دارد که به مثابهی نماد وحدت اقوام و ایلات پارهپارهی کشور و ضامن حفظ تمامیت ارضی نقشآفرینی میکند و دشمنانش را در خاک خودشان زمینگیر میسازد. بفرمایید دست ما از این نظر چقدر پر است؟ در ارتش پاکستان موسیخان هزارهی جان بدربرده از زیر شمشیر فرهادخان کرنیل و عبدالقدوسخان، به بالاترین درجهی نظامی میرسد و قهرمان جنگهای سرنوشتساز با دشمن خارجی میگردد اما همتباران او در کشور خودشان “موشخور و ناف سگ” خطاب میشوند و هلم جرا!
بدبختی این است که شعارزدگی در کشور ما چندان بازار گرم دارد که کمتر کسی به باطن شعارها نظر میدوزد. آنچه ما در جنگهای خود کم داشتهایم، خرد و بصیرت بوده نه شجاعت و دلاوری! در این سالها ما صرفا سلحشوری و بیباکی افغانها را به ستایش گرفتهایم و در این خصوص ادبیات حماسی خلق کردهایم اما روی دیگر سکه را ندیدهایم. ما در سطر سطر کتابهایمان راجع به ۲۸ اسد، خشونت و ستیزهگری سرودهایم و مهر و خرد و برادری را نادیده انگاشتهایم.
هادی رحیمی زاده
نظرات(۰ دیدگاه)