گلوب پست: غنی با پوشش دموکراسی آرمان عبدالرحمان خان را در سر دارد
- انتشار: ۲۸ اسد ۱۳۹۷
- سرویس: اجتماعیتیتر 2سیاست
- شناسه مطلب: 46354
غنی تحت لوای دموکراسی، در قرن بیستویکم آرمانهای عبدالرحمان خان را در سر دارد و از حمایت امریکا برخوردار است. او میخواهد پس از تحکیم قدرت روابط قوی اطلاعاتی و نظامی با دولتهای توتالیتر همچون عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر برقرار کند.
گلوب پست در مقاله ای در مورد وضعیت افغانستان و سیاست های قومی اشرف غنی نوشته است، او به دنبال این است که با استفاده از مدل تئوکراتیک و نفوذ این کشورها، طالبان را به عنوان جنگجویان بیرحم قبیلهیی تطمیع و تحت فرمان خودش بیاورد و اریستوکراسیهای قومی و مذهبی را تغییر شکل دهد؛ قدمی مشابه به آنچه که خان در سالهای ۱۸۸۰ برداشت.
از زمان تسخیر ریاستجمهوری در سال ۲۰۱۴، آشکار شده است که تصور غنی از یک دولت مدرن، یک «ملت-دولت» پشتونها یا همگونسازی قومی براساس ارزشهای قوم پشتون است؛ توهم قدیمی که عبدالرحمان خان پادشاه وابسته هند بریتانیایی در سالهای ۱۸۸۰ تا ۱۹۰۱ به دنبال آن راه افتاده بود. عبدالرحمان خان به نام «امیر آهنین» شناخته میشد. خان نهتنها از خود میراث ارباب رجوع-ولینعمت، بلکه وهمی را برای وارثان قبیلهییاش به جا گذاشت که طی قرنها نتوانستهاند در به سر رساندن آن موفق شوند.
در یک «مقالهی علمی» غنی نتوانسته دلبستگیاش را به سیاست تحکیم قدرت خان برای «تغییر شکل» اریستوکراسیهای (اشرافسالاری) قومی و مذهبی برای ایجاد یک «دولت قوی»، پنهان کند. جنایات و سرکوبهای مذهبی که خان با حمایت هند بریتانیایی به منظور تحریف یک «اکثریت قومی برای پوشیدن ردای یک ملت» مرتکب شد، اکنون به عنوان پاکسازی قومی-نژادی شناخته میشوند. از اینرو، غنی قدرت را برای قدرتمندکردن همقبیلهییهای انتخابشدهاش، تحکیم و در همان حال قدرت دیگران را در افغانستان مهار و «قبضه» میکند.
به گفته د. ل. شت «ملت-دولت وسیلهیی برای تحقق آرمانهای قومی است… مردم باید قومیت خود را معادل یک ملت بیابند. اگر چنین تعادلی به این خاطر که در یک واحد ارضی قومیتهای گوناگون موجود اند، غیرممکن باشد، باید یک اکثریت قومی ایجاد شود که بتواند ردای یک ملت را بر تن اندازد.»
در عین حال «ملت-دولت» یک مفهوم اروپایی از دههی ۱۵۰۰ است که هرگز در جای دیگری کارگر واقع نشده است. حتی در اروپا، کشورهای آلمان، ایتالیا و اسپانیا از تناقض تفوقگرایی کامل، با فاشیسم و نازیسم در دوران هیتلر، موسولینی و فرانکو رنج بردهاند.
در عصر حاضر ساختارهای مروج «ملت-دولتها» به سمت «دولت-ملت» در حرکت اند تا بستر مناسب برای تنوع فرهنگی به وجود آمده و کثراتگرایی و آزادی تعمیم یابد. چرا ما همچنان افغانستان را به سمت یک «ملت-دولت» دروغین برانیم؟ آیا این یک تصور و «دید مدرن» است؟
غنی تحت لوای دموکراسی، در قرن بیستویکم آرمانهای «امیر آهنین» را در سر دارد و از حمایت امریکا برخوردار است. او میخواهد پس از تحکیم قدرت روابط قوی اطلاعاتی و نظامی با دولتهای توتالیتر همچون عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر برقرار کند. او به دنبال این است که با استفاده از مدل تئوکراتیک و نفوذ این کشورها، طالبان را به عنوان جنگجویان بیرحم قبیلهیی تطمیع و تحت فرمان خودش بیاورد و اریستوکراسیهای قومی و مذهبی را «تغییر شکل» دهد؛ قدمی مشابه به آنچه که خان در سالهای ۱۸۸۰ برداشت.
موضع غیرعادی غنی به عنوان یک مرد سرسخت، استفادهی خودسرانه از خشونت علیه نیروهای ازبیک ضد طالبان در ولایت فاریاب که به کشتار، شکنجه و ناپدیدشدن برخیها منجر شد، استفادهی ابزاری از «علمای دینی» برای تقویت سیاستهایش و «ناکامی» دولتش در محافظت از ولایت هزارهنشین غزنی که اخیرا توسط طالبان ویران شد، از جنس همان شگردهای مسخره استبدادی-قبیلهیی قدیم عبدالرحمان خان، در عصر مدرن است.
در برابر این همه حوادث، غنی هنوز با مخالفت شدید مواجه نشده است. این امر باعث شده که او باور کند به انحصار خشونت در افغانستان دست یافته است. از اینرو او یک کارزار تاکتیکی را از طریق دوستانش _ روبین و فرید ذکریا _ در رسانههای امریکایی به راه انداخته تا نظر امریکاییها را به خروج ایالات متحده از افغانستان از طریق _ به زعم غنی و دوستانش یک «توافق صلح» با طالبان _ سمت و سو دهد؛ توافقی که غنی را «امیر آهنین» افغانستان و طالبان را رزمندگان قبیلهیی بیرحم وی میسازد. درست مانند سالهای ۱۸۰۰.
و این همه در حالی که نیروهای مسلح افغانستان قتل عام میشوند، شهرها سوختانده و غارت میشوند، غیرنظامیان کشته و آواره میشوند و ابزارهای جنگی مدرن توسط «جنگجویان قبیلهیی» آینده غنی تصرف میشوند. از اینرو، او با اطمینان برای اعلام یک «آتشبس عید» دیگر آمادگی میگیرد؛ حتی اگر طالبان در ولایت فاریاب و غزنی مرتکب خشونت و جنایت میشوند.
موقع حساس برای امنیت ملی ایالات متحده
همانند لابیگری پیش از حملات ۱۱ سپتامبر خلیلزاد میان ایالات متحده و طالبان، غنی در حال تبلیغ یک روایت غلط از صلح با طالبان بوده است. او موفق شده که امریکاییها را فریب دهد که وارد گفتوگوهای مستقیم با طالبان شوند تا زمینه مشترک برای سازش فراهم شود؛ سازش با گروهی که رفتار تروریستیاش در ابعاد انسانی نمیگنجد.
من با صلح نه بلکه با خطر سیاسیسازی و بنیان دروغین آن در سیاست قومی خشونتآمیز افغانستان مخالفم.
به نظر میرسد که امریکاییها با تقویت آجندای ناسیونالیستهای قومگرا مرتکب اشتباه دیگری میشوند؛ آجندایی که میتواند امنیت ملی ایالات متحده را همان طور که در سپتامبر ۲۰۰۱ به خطر انداخت، این بار نیز به خطر اندازد. طالبان با توجه درنده خویی شان تروریسم را تبلیغ میکنند. آنها یک شبه تغییر نخواهند کرد اما تروریستهای جهانی ضد امریکایی را به خود جذب خواهند کرد که امنیت ملی ایالات متحده را زیر تهدید جدی قرار خواهند داد. افراطگرایان همیشه ایالات متحده را به عنوان امپراتوری «کافر» که «امارت اسلامی» بالفعل طالبان را در سال ۲۰۰۱ نابود کرد، خواهند دید.
از این رو، طالبان باید با حمایت نیروهای ضد طالبان از تمام گروههای قومی افغانستان، همانند روزهای پسا ۱۱ سپتامبر شکست داده شوند. ممکن است بعضی از رهبران این گروههای قومی دزدسالار (کلپتوکرات) شده باشند اما پایگاههای اجتماعی آنطور نخواهد شد. بعد از آن میتوان طالبان را از یک موقعیت قدرت به میز مذاکره کشاند.
نخبگان قبیلهیی حاکم با استفاده از شبکهیی از حمایتهای تاثیرگذار برای ترویج آجندای قبیلهیی مخفی خود _ حتی اگر این امر به معنای به خطر انداختن امنیت ملی ایالات متحده باشد _ استاد عوامفریبی اند. بنابراین، آنها باید رها شوند نه افغانستان. در غیر این صورت، با امیر قومگرایی همچون غنی و طالبان به عنوان جنگجویان وی، افغانستان ممکن است یک بار دیگر به پناهگاه تروریسم جهانی تبدیل و تاریخ تکرار شود تا این بار طالبانی که با حمایت ایالات متحده شکست خوردند، انتقام شکست خود را بگیرند.
اطلاعات روز
نظرات(۰ دیدگاه)