چگونه با طالبان باید مذاکره کرد؟؟
- انتشار: ۱۴ ثور ۱۳۹۸
- سرویس: دیدگاه
- شناسه مطلب: 60049
در تمام ادوار تاریخ، بعد از یک دوره طولانی و یا کوتاه مخاصمه و جنگ با تمام عواقب ناگواری که با خود دارد، صلح برقرار میشود.
تامین صلح یا از طریق شکست و تسلیم یک طرف جنگ و به گفته عامیانه “تسلیمی دشمن” بدست میاید ویا از طریق مذاکره و گفتگو میان دو قطب مخاصم، مستقیما یا با میانجیگری یک طرف سوم.
صلح از طریق شکست یکطرف جنگ، صلح فاتح و غالب است. کشور یا طرفی که جنگ را باخته است مجبور است تقاضاهای کشور یا طرف غالب را بپذیرد، حتی اگر به قیمت بد نامی و باختن آبرو و حیثیت وی باشد.
مثال مهم آن در تاریخ جدید شکست المان در جنگ اول جهانی است. بعد از شکست المان، متفقین قرارداد صلح ورسای (در جنوب پاریس) را در جوان ۱۹۱۹ با شرایط خیلی سخت به المان تحمیل کردند. بعدا یکی از عوامل رشد و نفوذ هیتلر و المان نازی، افشای این قرار داد صلح بیرحمانه و بی حرمتانه توسط هیتلر بود و ادعای اینکه انتقام بی حرمتی به ملت المان را جبران خواهد گرفت.
صلح از طریق مذاکرات به این آسانی نیست. نخست باید هر دو طرف مخاصم قبول کنند که دست ازسلاح بر میدارند، خواه از طریق مصالحه جانب سوم، خواه با ابتکارهردو طرف. ولی این مسلم است که در میزمذاکرات هر دو طرف سعی میکنند تا امتیازات بیشتری را کسب کنند تا در اذهان مردمش بازنده واقعی جنگ پنداشته نشود.
صلح غالبان بدینگونه تامین میشود، لهاذا مثال های زیادی وجود دارد. مذاکرات ناکام میان مجاهدین افغان و دولت نجیب الله با میانجی گری سازمان ملل و مذاکرات صلح میان ویتنام شمالی و امریکا و ….
ویژه گی مهم این مذاکرات برای صلح و یا آشتی ملی در این است که هر یک از طرف مذاکره سعی میکند تا مواضع خود را در میدان جنگ تحکیم ببخشد تا امتیاز بیشتری از رقیب در میز مذاکره بدست آورد.
اوضاع کنونی افغانستان بهترین مثال برای توضیح اینگونه مذاکرات صلح است. از یکطرف تدارک برای آغازمذاکرات صلح بشدت جریان دارد. کشورهای مختلف از دید و منافع متنوع سرانجام به این عقیده رسیده اند که ادامه اوضاع کنونی با منافع آنها درتضاد است و تلاش دارند تا طالبان را قبل ازآنکه دیر شود (داعش جای آنرا بگیرد) پشت میز مذاکره آورند.
از طرف دیگر، طالبان که خود را مجبور میبینند و توانایی مقاومت در مقابل سیاست جدید پاکستان را ندارند، تلاش میکنند تا کنترول خود را روی مناطق بیشتری عملی نمایند و مناطق بیشتری را یا فتح کنند و یا تناسب قوا را درآنجا ها تغییر بدهند.
سوال مهم اینست که جانب دیگر این معادله، دولت افغانستان، چه ابتکار سیاسی، نظامی، منطقوی و بین المللی را روی دست دارد تا بر علیه این استراتژی “موفقیت هر چه بیشتر در صحنه جنگ قبل از آغاز مذاکرات” چه پلان و استراتژی در دست دارد ؟
بدون اینکه روی اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و پایگاه های واقعی دولت صحبت کنم، بر همه روشن و واضح است که موجودیت یک دولت دو قطبی، دولت وحدت ملی، آنهم در حالتی که همگونی و همکاری کامل بین دو ضلع دولت وجود ندارد، یک موهبت بزرگ است برای طالبان”.
کریم پاکزاد
نظرات(۰ دیدگاه)