پدرم روضهی رضوان…
- انتشار: ۴ حمل ۱۴۰۰
- سرویس: دیدگاهسیاست
- شناسه مطلب: 109086

در سالی که آقای خلیلی در بامیان یکهتاز میدان بود، سفری به مشهد داشت و در مسجد فقیه سبزواری سخنرانی کرد و گفت: «سنگرداران عزت و شرف شما ۶۰ هزار نفر قد در قد در مرزهای هزارستان در سنگرها خوابیدهاند و آماده دفاع از عزت و شرف شما مردم استند»! همه دیدیم که با یک تق به مشهد پرواز (فرار) کردند! حالا در این سالهای بی کسی از جور زمانه علیپوری پا به میدان گذاشت با اینکه در خصوص بعضی از اعمال و رفتار وی انتقادات جدی وارد است، اما به هر حال تنها کسی است که در مقابل دزدان و راهزنان دره جلریز قد علم کرده است و حد اقل به اسم از مردم حمایت میکند! حضرات تا زمانیکه او و افرادش برایشان نفع داشتند، همه حامی او بودند و او را خط سرخ خود میخواندند، اما حالا که او و افرادش (جبهه مقاومت) زیر تیغ فاشیستان رئیس قبیله قرار گرفتهاند، هیچکس لب وا نمیکنند! گویا که کل جبهه مقاومت (علیپور و مردم بهسود) به اندازه یک مشاورت و یا یک پست بی صلاحیت دولتی در دولت نیم بند غنی، برای عالیجنابان ارزش ندارند!
خلاصه اینها اولا صداقت ندارند و ثانیا ترسواند و مرد میدان رزم نیستند و در روزهای سختی و دم تنگی مردم را تنها میگذارند!
شعر آن شاعر که گفته:
پدرم روضهی رضوان بدو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم.
دقیقا تفسیر حال این روزهای این آقایان است.
محمد موسی فکوری
نظرات(۰ دیدگاه)