هزارهها و ضرورت بازنگری سیاستها
- انتشار: ۲۱ ثور ۱۴۰۰
- سرویس: دیدگاهسیاست
- شناسه مطلب: 112612

قتل عام دانشآموزان مکتب سیّد الشهدا کابل نه نخستین جنایت تروریستان است و نه آخرین آن خواهد بود. طی چند سال اخیر مساجد، حسینیهها و مکاتب شیعیان و هزارهها بارها شاهد قتل عام و نسلکشی بودهاند و قیمت دموکراسی دروغین غربیها و آزادیهای اجتماعی را این مردم پرداختهاند؛ در حالیکه دیگران از دموکراسی و حضور کشورهای غربی به سودهای کلان رسیدهاند، ولسوالیهاشان ولایت و ولایاتشان آباد شده؛ دالرهای بادآورده را در داخل و خارج برای چند نسل خود ذخیره کردهاند، تاوان دموکراسی و حضور غربیها را هزارهها و شیعیان دادهاند. در بیست سال گذشته هیچ مردمی مانند هزارهها به دموکراسی و توسعه و آزادی افغانستان وفادار و پابند نبودهاند. دموکراسی برای دیگران تجارت و سودآوری و برای هزارهها ویرانی خانهها و آبادی قبرستانها را در پی داشته است.
از همان آغاز شیعیان، سلاحهای خود را تحویل دادند و کتاب و قلم برداشتند، به نظم و امنیت دولتی تن دادند و همه نیروی خود را برای ساختن و پیشرفت کشور به کار گرفتند. در این بیست سال، هزارهها در صحنههای فرهنگ و دانش، اختراعات، ورزش و مسابقات ملّی و بین المللی افتخارات بسیاری برای افغانستان کمایی کردند. برای دفاع از وطن، گروه گروه به نیروهای امنیتی پیوستند و جان خود را قربانی وطن و امنیت مردم کردند.
امّا چنانکه آشکار است این سیاست نتیجهای جز قربانیشدن شیعیان نداشته است. بنابراین ضرورتهای کنونی ایجاب میکند که این مردم در سیاستهای گذشته خود بازنگری کنند. این ضرورت از تجربههای تلخ و ناکام بیست سال گذشته و پیش آمدن وضعیت امنیتی و سیاسی جدید ناشی میشود. بیش از این برای دموکراسی دروغین قربانی ندهند و برای دفاع از موجودیت و هویت خویش به میدان بیایند.
شرایط امروز کشور، زمانی را به یاد میآورد که حکومت داکتر نجیب در سراشیبی سقوط بود و گروههای جهادی در حال تشکیل دولت. برخی از گروهها و چهرههای جهادی، موجودیت شیعیان را انکار میکردند و حاضر نبودند در دولت مجاهدین سهمی برای آنها در نظر بگیرند. در آن زمان شیعیان در بیش از ده گروه و حزب تقسیم شده بودند و هرکس راه خود را میرفت؛ امّا وقتی با انکار موجودیت خود مواجه شدند، همه به خود آمدند و از سود و زیانهای روزمره گذشتند و با تلاش مردان فداکاری چون شهید مزاری “حزب وحدت اسلامی” را تشکیل دادند.
پیداست که افغانستان اکنون به سوی همان شرایط در حرکت است. فردا شیعیان با انکار موجودیت خود روبهرو خواهند شد. دیگر نه ادّعای دموکراسی میماند و نه عدالت اجتماعی نیمهبند و نه آزادیهای اجتماعی. گروههای تازه رسیده، خود را با زور میقبولانند و استبداد خشن مذهبی و قومی را حاکم میکنند. در آن وضعیت، مکاتب، دانشگاهها و دانشمندان کارآیی خود را از دست میدهند و دانش و فرهنگشان بلای جانشان خواهد شد.
زمان آن است که شیعیان؛ به خصوص سیاستمداران و سران گروههای خرد و کلان به خود آیند، شرایط امروز و فردا را به درستی مطالعه کنند و برای نجات مردم خود راهحلّی بجویند.
به نظر این قلم خطر، نزدیکتر از آن است که سیاستمداران و گروههای سیاسی همچنان بر سر امّا و اگرهای خود ایستاد شوند و با احزاب خانوادگی و چندنفری، خود را فریب دهند؛ فرصت تنگتر از آن است که به چون و چراهای معمول مجال و به تکرویهای گذشته ادامه دهند. با درک شرایط و با استفاده از تجربه تشکیل حزب وحدت، همه دور یک محور جمع شوند. سلاح و امکانات از داخل و خارج تهیه کنند و از مردم خود در کابل، هزارهجات و کل افغانستان در برابر گروههای تروریستی ـ از هر نوعی که باشد ـ دفاع کنند. اگر چنین شود، صدها علیپور به میدان خواهند آمد.
البته سازماندادن چنین جنبشی به معنای جدایی از نظام جمهوری یا تجزیهطلبی نیست؛ چنین تشکیلاتی در پهلوی جمهوریت میایستد و از آن دفاع میکند و سدّی میشود در برابر گروههای تروریستی؛ امّا در عینزمان اگر جمهوریت از هم پاشید و به جبهههای گوناگون تقسیم شد، این تشکیلات سیاسی و نظامی، آماده خواهد بود که از موجودیت و هویت شیعیان و هزارهها دفاع کند.
سید اسحاق شجاعی
نظرات(۰ دیدگاه)