منبع تهدید
- انتشار: ۲۵ قوس ۱۴۰۲
- سرویس: دیدگاه
- شناسه مطلب: 164399
حمله تروریستی جیش الظلم به نیروهای انتظامی ایران در راسک، تأسف بار است، اما غیر منتظره نیست.
از همان زمان که نیروهای جیش الظلم، توانستند با جلب حمایت طالبان، پایگاه هایی را در داخل افغانستان در اختیار بگیرند، و از حمایت های سیاسی و لجستیکی بهره مند شوند، میشد حدس زد که در فرصت مناسب، دست به اقدامات شرورانه هم خواهند زد.
برخی گروهک های کرد هم در ظل عنایات ویژه طالبان، در افغانستان دارای پایگاه هستند و تمرین های نظامی انجام میدهند.
زمانی که مسأله اخراج مهاجرین افغانستانی به صورت همزمان از ایران و پاکستان کلید خورد، این سوال مطرح بود که آیا اجرای همزمان این طرح، نتیجه هماهنگی و همکاری میان دو کشور برای تحت فشار قرار دادن و مهار طالبان است؟
سفر مقامات عالیرتبه امنیتی و نظامی پاکستانی به تهران اندکی پیش از اجرای طرح را می توان شاهدی دانست بر اینکه ایران و پاکستان تصمیم گرفته اند مسیر مشترکی را برای کنترل و مهار طالبان بپیمایند و مهاجرین، اولین ابزار مورد استفادهی آنها در این رابطه است.
با صرف نظر از اینکه اجرای این طرح در آستانه زمستان سرد افغانستان، چقدر انسانی و اسلامی است، اما به گمانم، ورود ایران به بازی که طراحی آن در دست پاکستان بود، از چند جهت، ایران را در معرض آسیب قرار میداد.
اول اینکه پاکستان، در مسأله اخراج مهاجرین، موضوع تغییر بافت جمعیتی در داخل افغانستان و همچنین بردن بحران پشتون های مطالبه گر به خارج از جغرافیای خود را، مد نظر داشت.
استقرار میلیون ها پشتون غیر بومی در مناطق تاجیک نشین و شیعه نشین (که در نیم قرن گذشته، مناطق نفوذ سنتی ایران محسوب میشده) در شرایط عادی، قطعا با مخالفت ایران مواجه میشد. اما همراهی ایران با پاکستان در اخراج مهاجرین، عملا زمینه انتقاد ایران از جابجایی گسترده جمعیتی را هم محدود میکند.
دوم اینکه ایران، مهاجرینی را اخراج میکند که رتبه اول بیشترین سرمایهگذاری خارجی در ایران را به خود اختصاص داده اند، بخش زیادی از آنها استاد دانشگاه یا انجینیر و داکتر هایی هستند که امکان زندگی در حکومت طالبان را نداشته اند و مابقی هم، نیروی کار ارزانی هستند که در فعالیت های اقتصادی سخت، مشغول به کار میشوند.
اینها برای ایران، فرصت به حساب می آیند نه تهدید. و اخراج انها، عملا در عین حال که این فرصت را از ایران سلب میکند، همه آنها را اگر از دم تیغ طالب هم جان سالم به در ببرند به دشمنان ایران مبدل خواهد کرد.
مسأله سوم این است که طالبان، خود را اکنون در قد و قواره ارتش نیابتی آمریکا در منطقه میبینند و نسبت به تحولات منطقهای، حساسیت هایی دارند.
نزدیک شدن ایران و پاکستان (با هر عنوان و بر سر هر موضوعی که باشد)، موجب خشم طالبان میشود و طبیعیست که اجرای یک طرح مشترک میان ایران و پاکستان علیه طالبان، آنها را به انجام واکنش وادارد.
اکنون، شاید بتوان به مسأله حمله نیروهای بلوچ جیش الظلم از مرز پاکستان به ایران – در حالیکه هسته اصلی فرماندهی و لجستیک آنها در افغانستان است – اینگونه نگریست که طالبان میخواهند هم به ایران ضرب شصتی نشان بدهند و هم با جا انداختن این ادعا که تروریست ها از پاکستان وارد ایران شده اند، روابط تهران و اسلام آباد را درگیر چالش نمایند.
به نظر من، شاید تغییر زاویه دید ایران به تهدید ها و فرصت هایی که در افغانستان دارد، مهمترین ضرورت ایران برای پیشگیری از آسیب های آتی باشد.
مهاجرین افغانستانی، بر خلاف آنچه که تا کنون دوستان ایرانی تصور کرده اند، برای ایران تهدید نیستند، بلکه ظرفیتی هستند که در یک بازی از پیش باخته، در قمار پاکستان از دست ایران می رود.
حقیقت این است که اصلی ترین تهدید علیه ایران، خود طالبان هستند که وظیفه پشتیبانی و حمایت از گروهک های تروریست معارض را به عهده گرفته اند.
در شرایطی که بیش از هفتاد روز از نسل کشی اسرائیل در غزه میگذرد، گروهک های تروریستی منطقه به جای حمایت از مردم مظلوم فلسطین، به دنبال طراحی حمله به ایران در همسویی با آمریکا و اسراییل هستند، با این وصف چه استبعادی دارد که طالبان هم به عنوان نیروی نیابتی آمریکا در منطقه، علیه ایران فعالیت نکنند؟؟
سید احمد موسوی مبلغ
نظرات(۰ دیدگاه)