ماجرای غدیر به روایت ابن عساکر دمشقی، محدث اهل سنت

  • انتشار: ۲۵ سرطان ۱۴۰۱
  • سرویس: تیتر 2دین و اندیشه
  • شناسه مطلب: 131730

جمع کثیرى از اصحاب پیامبر(ص) همچون ابوذر، جابر بن عبدالله انصارى، ابوسعید خُدرى، زید بن ثابت، زید بن ارقم، حذیفه بن اسید، سعد بن ابى‌وقاص، ام‌سلمه، ام‌هانى، ابوهریره و انبوهى از محدثان، مورخان و مفسران بلندآوازه اهل سنت، مانند احمد بن حنبل، مسلم نیشابورى، ابن‌ماجه، ابوداوود سجستانى، ترمذى، نسائى، طبرانى، بلاذرى، ابن‌‏عساکر، فخر رازى، سیوطى، ابن‌حجر عسقلانى، ابن حجر مکى، حلبى و… حدیثى را به ‌‏صورت‌هاى گوناگون و با بیش و کم‌‏هایى روایت کرده‌‏اند که از دیرباز به «حدیث ثقلین» معروف بوده است. با کنار هم گذاشتن این روایات به دست می‌‏آید که اولا تعدد این قبیل روایات به گونه‌‏اى است که آن را به حد تواتر و شایان اطمینان می‌‏رساند؛ و ثانیاً اختلاف متنها و کم و زیاد بودنشان نشان‌‏دهنده بیان چندباره این مضمون از زبان مبارک حضرت ختمى‌مرتبت(ص) است و همین مطلب به خودى خود از اهمیت موضوع حکایت می‌‏کند.
«ثقلین» جمع مثناى «ثقل» است و فیروزآبادى آن را به «هر شئ نفیس و گرانبهایى» معنا می‌‏کند که «باید در نگهداری‌‏اش کوشید». در عمدۀ روایات شیعه و سنى، یکى از این «ثقل»ها، قرآن کریم و دیگرى اهل بیت و خاندان پیامبر اکرم(ص) معرفى شده‌‏اند. چنان‌که ابن‌‏اثیر در ذیل همین حدیث می‌‏نویسد: «آن دو ثقلین نامیده شدند؛ چون به‌‏ دست آوردن و عمل‌‏کردن به آنها دشوار است و به هر چیز مهم و ارزشمند، ثقل گفته می‌‏شود. آن دو را به ‌‏‌‏خاطر اهمیت منزلت و گرامیداشت شأنشان ثقلین نامید.» و حضرت از پیوستگى دائمى آن دو سخن گفت و مسلمانان را در پاسدارى و نگهبانى از آنها برانگیخت و تأکید فرمود که در سراى دیگر من از شما در این باره خواهم پرسید.
یکى از مهمترین و مشهورترین مواردى که حضرت در این باب سخن راندند، به زمانى مربوط می‌‏شود که با پایان یافتن مراسم حجه‌الوداع، حجاج رهسپار دیار خود بودند. تأمل در متون مختلفى که این حدیث را آورده‌‏اند، پژوهنده را به این نکته رهنمون می‌‏سازد که حدیث مذکور در اصل جزئى از خطبه‌ای است که هر یک از مؤلفان بنا به دلایلى، آن را به اجزایى بخش کرده‌‏اند و سپس هر کدام را در بابى نهاده‌‏اند، یا تنها به ذکر پاره‌‏اى از آن مبادرت ورزیده‌‏اند و به‌ندرت کسى از مورخان یا محدثان بوده که در آثارش به هیچ جزء از آن اشاره نکرده‌ باشد. در اینجا، تنها با کندوکاو در صفحات و روایات پراکنده مجلد چهل‌‏‌‏و‌‏‌‏دوم «تاریخ مدینه دمشق» نوشته ابن‌عساکر (۴۹۹ـ ۵۷۱ق) کوشش شده با کنار هم نهادن اجزاى این حدیث، کلیتى از آن روز و فضاى ایراد خطبه ترسیم شود:
***
به هنگام بازگشت حاجیان از مکه، در روز هجدهم ذی‌‏الحجه، این آیه بر پیامبر(ص) درباره على بن ابی‌‏طالب نازل شد: «یا ایها الرسول بلّغ ما اُنزل الیک من ربک: اى پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده، ابلاغ کن» (مائده، ۶۷)، (ص۲۳۷). کاروان به منطقه جُحفه رسیده بود (ص‌۲۱۶). حضرت مردم را در «وادى خُم» (ص۲۱۸)، کنار برکه (= غدیر) فرود آورد. مردم ایستادند تا کسانى که پیش رفته بودند، بازگردند و دیگران به جمع بپیوندند (ص‌۲۲۳). آنجا پنج درخت تنومند سایه‌‏گستر بود (ص‌۲۱۶) و پیامبر(ص) یاران را از رفتن به کنار آن درختانِ نزدیک هم بازداشت (ص‌۲۱۹) تا اینکه زیرشان را جارو کردند (ص‌۲۱۶). آنگاه بانگ نماز جماعت سر دادند (ص‌۲۲۱) و در گرماى شدید، نماز ظهر خواندند. سپس سایبانى پارچه‌‏اى براى حضرت ساختند تا مانع تابش آفتاب شود (ص‌۲۱۸). در این فاصله، مردم از ایشان کناره گرفتند؛ ولى على همچنان با حضرت بود. [در نتیجه وقتى مردم را براى شنیدن سخنرانى فراخواندند، جمع شدنشان طول کشید. این‌] دیرکردن بر پیامبر(ص) دشوار آمد. به على دستور داد که آنها را جمع کند.
چون گرد آمدند، در حالی‌‏که به على تکیه داده بود، فرمود: «اى مردم، از تخلف و کناره‌‏گیری‌‏تان خوشم نیامد، تا جایى که خیال کردم از هیچ درختى به اندازۀ درختى که من کنارش هستم، بدتان نمی‌‏آید!» مردم در حالی‌‏که گریه‌زارى می‌‏کردند و از هم پیشى می‌‏گرفتند، به ‌‏‌‏سوى ایشان شتافتند و گفتند: «اى پیامبر خدا، کناره‌‏گیرى ما تنها براى این بود که نخواستیم شما را به زحمت بیفکنیم. ما از خشم خدا و پیامبرش به خدا پناه می‌‏بریم!» حضرت از آنها خشنود شد (ص‌۲۲۷) و فرمود: «هان، شما صدایم را می‌‏شنوید و مرا می‌‏بینید. پس هر کس از قصد به من دروغ ببندد، جایگاه خود را به آتش [دوزخ‌] برده است. آگاه باشید که من پیش از شما، کنار حوض [کوثر] می‌‏روم و به ‌‏‌‏‌‏‌‏فراوانى شما می‌‏بالم؛ پس روسیاهم مکنید.» (ص‌۲۲۲ ـ ۲۲۳) سپس حرفهاى دیگر به میان آمد و چون از آنها فراغت یافت و حمد و ثناى الهى به جاى آورد و ذکر و موعظه کرد، فرمود (ص‌۲۱۶):
ـ اى مردم، گمان می‌‏کنم که نزدیک است [به سراى دیگر] فراخوانده شوم و اجابت کنم. از من پرسش و بازخواست می‌‏شود، از شما نیز خواهد شد. در آن هنگام چه پاسخى می‌‏دهید؟
گفتند: «گواهى می‌‏دهیم که رساندى، خیرخواهى کردى و کوشیدى. خداوند به تو پاداش نیکو بدهد!»
فرمود: «آیا گواهى نمى‌دهید که معبودى جز الله‌ نیست و محمد بنده و فرستاده اوست؟ و این ‌که بهشت حق است، دوزخ حق است، مرگ حق است، برانگیخته شدن پس از مرگ حق است، قیامت بی‌گمان آمدنى است، و این‌که خداوند هر که را در گور است، برمی‌‏انگیزد؟»
گفتند: «آرى، به اینها گواهى می‌‏دهیم.» گفت: «خدایا، گواه باش!» (ص‌۲۱۹).
آنگاه فرمود: «آیا من از خود شما در [اداره امور]تان سزاوارتر نیستم؟» گفتند: «آرى.» (ص‌۲۲۰).
فرمود: «آیا من بر مؤمنان از خودشان شایسته‌‏تر نیستم؟» گفتند: «آرى.»
فرمود: «آیا من بر هر مؤمنى از خودش سزاوارتر نیستم؟» گفتند: «آرى.» (ص‌۲۲۱) سه بار فرمود: «اى مردم، ولىّ شما کیست؟» مردم نیز سه بار گفتند: «خدا و پیامبرش» (ص۲۲۳). فرمود: «على، نزدیک بیا.» آنگاه دست او را چندان بالا برد که سپیدى زیر بغلشان آشکار شد (ص‌۲۲۸) و فرمود:
ـ اى مردم، خدا مولاى من است و من مولاى مؤمنان هستم و من از خودشان بر [ادارۀ امور] ایشان سزاوارترم. فمن کنتُ مولاه، فهذا مولاه (ص‌۲۱۹): هر کس من مولایش هستم، على مولاى اوست. خدایا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بدار (ص‌۲۰۵)، یاورش را یارى کن و هر که از یارى او فروگذارى کند، تو هم از یاری‌‏اش فرو بگذار(ص‌۲۰۷).
سپس فرمود: «اى مردم، من پیش از شما می‌‏روم و شما در حوض [کوثر] به نزد من می‌‏آیید؛ و چون نزدم بیایید، من از شما درباره «ثقلین» (دو چیز نفیس و گرانسنگ) می‌‏پرسم. پس بنگرید که بعد از من چگونه با آن دو رفتار می‌‏کنید: ثقل بزرگتر، کتاب خداست؛ ریسمانى که یک سمتش به ‌‏‌‏دست خداست و یک سمتش به دست شما. بدان چنگ بزنید و گمراه مشوید و دگرگونش مسازید، و عترتى اهل بیتى: و [دوم‌] خانواده‌‏ام، اهل‌‏بیت من. خداى تیزبین آگاه به من خبر داده است که آن دو از هم جدا نمی‌‏شوند تا در حوض به من برسند.» (ص‌۲۲۰).
جبرئیل علیه‌‏السلام نازل شد و این آیه را آورد: «امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان آیینی‌] برگزیدم» [مائده، ۳] (ص‌۲۳۷). عمر بن خطاب به على گفت: «گوارایت باد اى پسر ابوطالب، صبح و شام کردى در حالی که مولاى هر مرد و زن مؤمنى شدى!» (ص‌۲۲۲)
ابوهریره گوید: کسى که روز هجدهم ذی‌‏الحجه را روزه بگیرد، روزه شصت سال برایش نوشته می‌‏شود و آن، روز غدیر خم است که پیامبر(ص) دست على را گرفت و فرمود: «هر که من مولایش هستم، على مولاى اوست» و عمر گفت: «بخ‌بخ لک یا ابن ابی‌‏طالب…» و خداوند نازل کرد: «الیوم اکملتُ لکم دینکم» (ص۲۳۳ـ ۲۳۴).

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟