فساد، قدرت و مسیر دشوار دموکراسی و عدالت
- انتشار: ۲۶ حوت ۱۳۹۹
- سرویس: دیدگاهگوناگون
- شناسه مطلب: 108789

“لرد اکتون”، فیلسوف و مورخ انگلیسی سده ی ۱۹، جملهای دارد که طنین بلند تاریخی پیدا کرد و از آن پس، همگان آن را گزارهای حتمی و انکارناپذیر تلقی کردند؛ به منزلهی چیزی بدیهی که دیگر نیاز به اثبات ندارد. جملهاش این است: “قدرت، فساد میآورد و قدرت مطلق، فساد مطلق”.
منظور از “قدرت”، تمامی اشکال آن است و نه صرفا قدرت سیاسی. همین ایده بود که پرسش بعدی را به وجود آورد، که چگونه میتوان راه قدرت را به فساد مسدود کرد. چگونه میتوان بر قدرت نظارت کرد تا در آغوش فساد نغلتد؟
انواع برنامهریزیها و راهکارهای ساختاری تمهید گردید تا از آلوده شدنِ “قدرت” به فساد و بیماریاش جلوگیری نماید. پس از این بود که “دموکراسی” به منزلهی ضرورتی اجتنابناپذیر و نسخهای کارآمد، نمایان شد. تمهید دموکراسی این بود که قدرت را کنترل، تقسیم، نقد، پاسخگو و نظارت نماید. با این همه، ویروس فساد چنان قوی است که “قدرت” را هر لحظه تهدید میکند. گویی راه رفتن بر لبهی پرتگاهی لغزنده و مغاکی تاریک است. اسب چموشی است که مهار کردناش دشوار و نگرانکننده است. “اکتون” درست تشخیص داده بود: “قدرت، فساد میآورد”.
درست است که “قدرت، فساد میآورد”، اما این پرسشها نیز مهماند که: “قدرت”، خودش از کجا میآید؟ منشأ و منبع قدرت چیست؟ چه میشود از میان میلیونها انسان، افرادی چند، قدرتمند میشوند؟ میوهی قدرت، در کدام زمین می روید؟ کارخانهی تولید قدرت با چه سوختی کار میکند؟ این همان حساسیتی است که دست کم گرفته شده است. ما با این مسئله مواجه هستیم که بیشتر از آن که قدرت، فساد بیاورد، این فساد است که زایندهی قدرت است. اگر تاریخ بشری فقط یک مسئله داشته باشد، رابطهی دیالکتیک همافزایی قدرت و فساد، آن مسئله است. حال باید به مصرع دوم بیت ناسرودهی”لرد اکتون” حساس شویم: “فساد، قدرت میآورد”.
دموکراسی فقط نظارت و نقد و پاسخگو کردن قدرت نیست؛ چهرهی دوماش این است که مسیر فساد را به قدرت نیز ببندد. اما چگونه ممکن است با دو پیکارجوی شمشیر به دستی که پشت به پشت هم ایستادهاند و در پنهانترین لایههای سیاست از یکدیگر محافظت میکنند، مواجه شد؟ و چگونه می توان مسیر فساد را به قدرت بست؟
گرچه قدرت در میان همهی ملتها مصون از فساد نیست، فساد نیز ارتباطاش را در همه جا با قدرت حفظ و تحکیم میکند؛ اما بسامد و تکرار چنین ارتباطی، ظاهر و آشکار شدن و میزان قبح و پلیدی آن با یکدیگر متفاوت است. درست است که همیشه رگههایی از ارتباط قدرت و فساد، در لایههای زیست سیاسی و اجتماعی وجود دارد، اما بسیار پراهمیت است که ببینیم این غدهی سرطانی، از منظر پاتولوژی در چه وضعیتی قرار دارد؛ بدخیم یا خوشخیم است؛ میتوان به نحو منطقی کنترلاش کرد و یا در شرایط اپیدمی قرار دارد؟
بدترین نشانههای بدخیم بودن آن، عبارت است از:
۱) گستردگی و میزان آلودگی و شیوع آن در ساحتهای مختلف و درگیر شدن جمعیتی بزرگ با این غده.
این که چه میزان از جمعیت و در چه مسائلی دست به فساد میبرند. حوزههایی نظیر دسترسی به قدرت سیاسی از طریق فساد، اخذ مدارک بالای تحصیلات تکمیلی از طریق نامشروع، فرار مالیاتی از طریق رشوه، و سایر حوزهها…
فسادهای ریز و درشت، خُرد و کلان، چون تار عنکبوت، تمامی مناسبات رسمی و غیر رسمی و مناسبات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را در برمیگیرد. پس از چندی آدمی احساس میکند با “اتحادیهی مفسدان” روبرو است. فساد، چونان سیل گلآلودی است که اگر سیل بند نتواند مهارش کند، بر همهی منافذ زندگی طبقات اجتماعی سرریز میکند.
۲) کارآمدی و سهل بودن رابطهی فساد و قدرت.
و آن وقتی است که به آسانی با اختلاس و رشوه، زدوبند سیاسی و ایجاد شبکهی خانوادگی قدرت، استفاده از رانت اطلاعاتی و حمایتی، بتوان به قدرت اقتصادی، سیاسی و … رسید.
۳) امکان و فرصت بالای فرار از مجازات قانونی.
وقتی میتوان به آسانی با یک زدوبند و با تکیه بر رانت ارتباطی و اطلاعاتی، صاحب هزاران هزار دلار، و هزاران میلیارد تومان شد و از رانت حمایتی هم نیز بهره گرفت و مجازات قانونی هم امری نامحتمل باشد، آن گاه فساد، به سرعت افزایش یافته و عنان گسیخته میگردد.
۴) قبحزدایی از فساد
فساد، علاوه بر اینکه باید با موانع مستحکم قانونی و جزایی روبرو باشد، باید آن را رذیلتی اخلاقی و رفتاری غیرانسانی قلمداد نمایند. به سخن دیگر، علاوه بر موانع قانونی و مجازات، باید شامل نوعی شرمندگی و شرمساری درونی شود. اما چه بسیار افراد که دست به انواع فسادها میبرند و بر کرسی قدرت تکیه میزنند، و آن هنگام که فسادشان برملا گردید، گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است. بر چهرهی خطاکار، هیچ گردی از شرمندگی نمینشیند؛ و نه تنها شرمنده نمیشوند، گاهی با افتخار، فسادشان را با تعابیر دیگر رنگ میزنند و انتظار دارند دیگران، آنها را قهرمان بدانند. قبحزدایی از فساد، یعنی آن که فسادش آشکار شده است، اما هنوز بر کرسیهای قدرت تکیه زده باشد و از این صندلی به صندلی بالاتر هم صعود میکند.
تا کنون چند نفر را میشناسید که بعد از برملا شدن فسادش، صورتاش از شرم، سرخ شده باشد؟
چند مسئول میشناسید که پس از عیان شدن آلودگیاش به فساد، عذرخواهی کرده و یا بر اساس بار سنگین شرم و گناه، خود کشی کرده باشد، و یا دست کم از قدرت کناره گرفته و خود را در جایی دور از چشمها، گم کرده باشد؟ بدون آن که ذرهای احساس تقصیر و گناه، چشم در چشم مردم، با اموال غارت شده مادی و غیرمادی، زندگی میکنند و اصلا برایشان مهم نیست، رفتار آنها چه صدمه و مصیبتی به میلیونها انسان میزند.
“شرم”، که عاملی روانشناختی و ایمانی در ممانعت از فساد محسوب میشود، چنان فرسوده گشته است که گویی در زمانهی “غیبت شرم” زندگی میکنیم؛ و این، یعنی مانع درونی و انفسیِ ارتکاب فساد، از بین رفته است. فقط میماند فرصتی و امکانی که اگر دست دهد، فساد، رخ خواهد داد.
۵) واکنش اجتماعی غیر مسئولانهی جامعه با پدیدهی فساد
تکرار و شیوع فساد، آسیبهای فراوانی به جامعه و جسم و روح افراد میزند. از میان آن آسیبها، بیتفاوت شدن مردم نسبت به فساد و از دست دادن حساسیت در برابر آن، بسیار نگران کننده است. وقتی جامعه، حساسیتاش را نسبت به فساد از دست بدهد،
اولا، فساد به شدت رواج می یابد.
ثانیا، مقاومت در برابر این پدیدهی سهمناک کاهش مییابد.
ثالثا، قبح فساد میریزد.
چه باید کرد؟
درست است که قدرت، فساد میآورد، اما باور کنید ما در شرایط بدتر و بحرانیتری قرار داریم و با مسئلهی فاجعهبارتری روبرو هستیم. شرایطی که در آن، “فساد، قدرت میآورد.” و هولناک این که کسانی که نمیخواهند به فساد آلوده شوند، از مرکز قدرت، به حاشیهی بیقدرتی رانده میشوند؛ گویی فساد، دالان رسیدن به قدرت محسوب میشود.
عدالت، از فسادِ پیش از قدرت، و دموکراسی، از فسادِ پس از قدرت جلوگیری میکند. برای آن که قدرت، فساد به همراه نیاورد، (فعلا و تا اطلاع ثانوی)، دموکراسی، نسخهی کارسازی است؛ و برای آن که فساد، قدرت نیاورد، “عدالت”، چارهساز است. اگر عدالتِ پایدار و همهجانبهای در کار باشد، فساد به آسانی نمیتواند به قدرت دست یابد. حاکمیت دموکراسی و عدالت، شرایط را بهنحو تحملپذیر بهبود میبخشند، اما هیچکدام معجزهی قطعی نیستند. رابطهی میان قدرت و فساد، مسئلهای برای همهی تاریخ خواهد بود.
جملهی معروف کارل پوپر را (زندگی، سراسر حل مسئله است)، به عاریت میگیرم و با کمی تغییر این چنین بازنویسیاش میکنم:
زندگیِ سیاسی، سراسر حل مسئلهی رابطهی فساد و قدرت است.
دکتر سید حبیب موسوی
نظرات(۰ دیدگاه)